اگر چه تحقیقات نشان دادهاند که امروزه کمتر احتمال دارد یک شریک عشقی دائمالعمر داشته باشیم، صنعت رسانه بیش از پیش «عشق» را بهعنوان ضامنی برای تمام محصولات رسانهای گنجانده است. بحث این است که صنعت رسانه برای فروش بیشتر، مفهوم نادرستی از عشق ساخته است. بدتر از آن اینکه ما این مفهوم را پذیرفتهایم. از آنجایی که این مفهوم نادرست است، بسیاری از مردم انتظاراتی غیرواقعی از زندگی عاشقانه خود دارند. نتایج را میتوان در آمار فزایندهی طلاق مشاهده کرد. استدلالمان این است که ما به چیزی نیاز داریم به نام «سواد عشقی» تا به یک نیت تکاملی که در همهی ما وجود دارد، به شکلی مناسب پاسخ بدهیم.
هر روز تعداد افرادی که موفق به حفظ ازدواجشان نمیشوند و به دوران مجردی بازمیگردند، بیشتر میشود. موسیقیدانان گاه عصر ما را «عصر عشق» مینامند؛ اما فردگرایی روزافزون نشان داده است که «عشق» امروزه در بدترین وضعیت خود در تاریخ بشر قرار دارد.
عشق رمانتیک؛ رهاوردی از مدرنیسم
تکاملگرایان میگویند در حدود ۲ میلیارد سال قبل، پروکاریوتها بهطور شگفتآوری شروع به تبادل ژنهایشان کردند تا موثرتر و رقابتیتر شوند. در این نظر، عشق جنبهی صرفا زیستی دارد و نه عاشقانه. به علاوه، جامعهشناسی عشق به ما میگوید که «عشق» به صورت کلی میتواند یک ساختار اجتماعی باشد. عشق چیزی است که ما به جای آنکه آن را بهصورت کامل به ارث ببریم، آن را میسازیم. به همین علت است که دورکیم بین عشق و اشتیاق در تضاد است و اولی را طبیعیتر میبیند. بسیاری از جامعهشناسان در رابطه با عشق میگویند که عشق رمانتیک ساختهی عصر مدرن است.
اکثر نیازهای عاطفی طبیعی بهطور خودکار در محیطهای قبیلهای پیشامدرن ارضا میشدند و عشق پرشوری که امروزه میشناسیم و آرزوی آن را داریم، در گذشته به ندرت وجود داشته است. مجددا تکاملگرایان به ما میگویند که تغییرات قابل توجه در طبیعت انسان و سایر گونهها بسیار کند است. دهها هزار سال طول میکشد تا ما چنین تغییراتی کنیم تا ادعای ظهور یک انسان جدید را داشته باشیم. بنابراین، از نظر بیولوژیکی، ما تقریبا مانند اجدادمان در قرون گذشته هستیم؛ از آنجایی که هر نمودی از انسانیت باید بر این پایهی بیولوژیکی قرار بگیرد، میتوان نتیجه گرفت که نیازهای عاطفی طبیعی ما تنها کمی با اجدادمان در گذشته متفاوت است.
دنیا بهسوی فردگرایی
مدرنیسم بسیاری از جنبههای زندگی ما را تغییر داده است. یکی از این تغییرات گرایش روزافزون به فردگرایی است. فردگرایی جذابیتهای پنهان خودش را دارد: زندگی کردن به شیوه مطلوب، رهایی از روابط غیرضروری و ناخوشایند، رهایی از دخالتهای آزار دهنده دیگران و ... اما معایب خودش را هم دارد. افراد فردگرا هنوز هم به ارضای احساساتی که پیشتر از گروهها ارضا میشد، نیاز دارند. صنعت رمان -و بهدنبال آن صنعت رسانه- راهحلی ارائه کرد: عشق رمانتیک.
هر متخصص رسانهای میداند که «عشق» یک محصول رسانهای برای جلب توجه مردم است. عشق به شکل روزافزونی به موضوع اصلی فیلمهای محبوب تبدیل شده است. داستانپردازی، به داستانهای عاشقانه تقلیل پیدا کرده است و داستانهای عاشقانه بهطور فزایندهای جنسی میشوند تا بر غرایز اجتنابناپذیر مخاطبان تاثیر بگذارند. صنعت فیلم قصد تولید نسخه جدید از فیلمهای قدیمی دارد و در بیشتر موارد، صحنههای جنسی و عاشقانه نسبت به نسخه اصلی بیشتر میشود.
سواد عشقی، دوای عشق غیرعقلانی
اگر چه باید بپذیریم که عشق جنبههای جامعهشناسانه خود را دارد و هیچ نوع عشق دیوانهواری وجود ندارد که بتوان انواع دیگر را با آن مقایسه کرد؛ اما میتوان فرض کرد که راهی طبیعیتر -و در نتیجه سالمتر و پایدارتر- برای عشق وجود دارد. اما هر چه بیشتر از این دیدگاه فاصله بگیریم، تنهاتر زندگی خواهیم کرد.
اکثر رسانهها وظایف تجاری دارند و سرگرمی تولید میکنند. ما عاشق محصولات آنها هستیم و به همین دلیل است که آنها تولید این محصولات را ادامه خواهند داد. بنابراین ما با درک نادرست از عشق، آنها را به سمت فریب دادن خودمان سوق دادهایم. هیچ مرد یا زنی نمیتواند آنقدر خوب باشد. توقع ما از نامزدمان برای رفتار کردن مانند شخصیتهای تخیلی که در رسانهها میبینیم، عشق غیرعقلانی را در جوامع ما ایجاد کرده است. سواد عشقی راهحلی است که فارغ از تلاشهای فرصتطلبان رسانهای و نسخههای روحیهخرابکن موسیقی پاپ است و به مخاطبان غیرمسلح کمک میکند تا زندگی عاشقانهتری داشته باشند.