در سال‌های اخیر، تب سواد رسانه بالا رفته‌است. هر کسی که به زعم خود کار رسانه‌ای کرده، خود را استاد مسلّم سواد رسانه می‌داند. ولی تاریخ این علم نشان می‌دهد، سواد رسانه مسئله‌ی دیروز و امروز نیست. از هزاره‌ها پیش دغدغه‌ی آن وجود داشته‌است.

هنگامی که درباره‌ی سواد رسانه صحبت می‌کنیم، چند پرسش مطرح می­‌شود. این پرسش­‌ها، به اندازه‌­ی خود رسانه­‌ها، قدمت دارند. این‌که سوادرسانه به چه معناست؟ چگونه می­‌توانیم آن را بیاموزیم؟ و البته چه کسانی باید سواد رسانه را بیاموزند؟

فناوری‌­های جدید مانند تلفن‌­های همراه هوشمند و اینترنت، اهمیت سواد رسانه را به نسبت گذشته افزایش داده‌اند؛ اما از مدت‌ها پیش هم، نگرانی‌های زیادی درباره‌ی رسانه و تاثیراتش بر زندگی انسان وجود داشته‌است. نظریات مختلف مثبت و منفی درباره­ی کارکرد رسانه، فناوری­‌های جدید را شکل داده‌­اند.

تا حدود دهه‌­ی ۱۹۶۰ میلادی، سواد رسانه به عنوان یک رشته‌ی علمی وجود نداشت. تا پیش از آن، این اصطلاح فقط برای توصیف شغل پژوهشگران رسانه و ارتباطات استفاده می‌­شد. فیلسوفان، زبان‌شناسان، روان‌شناسان و نظریه‌پردازان، اندیشه‌های جدید را در حوزه‌ی رسانه تولید می‌کردند. مسئله­‌ی سواد رسانه، همان­طور که اشاره شد پیشینه­‌ای طولانی دارد. افلاطون، فیلسوف بزرگ یونانی، هم درباره­‌ی این مسئله اندیشیده­‌است. او در رساله­‌ی فایدروس توضیح می­‌دهد مکتوب کردن اندیشه‌­ها، سبب ضعف حافظه می­‌شود. به عقیده­‌ی افلاطون، نوشتن واژگان روی کاغذ، کار بیهوده­‌ایست و باید از متون نانوشته استفاده کنیم.

رساله‌ی‌ افلاطون نشان می‌دهد، ریشه‌ی سواد رسانه، مسئله‌ی خواندن و نوشتن مردم بوده‌است. در روزگار افلاطون و حتی پس از او اطلاعات از طریق مکالمه، منتقل می‌­شدند. اکثر مردم نمی­‌توانستند تحصیل کنند. اگر فردی خوش­‌شانس و ثروتمند بود، می‌­توانست در کنار یک استاد یا دانشمند تحصیل و از تألیفات او استفاده کند. بیشتر مردم از ادبیات بهره‌­ای نمی‌­بردند؛ چراکه کتاب‌­ها دست­نویس بودند و در اختیار عموم هم قرار نداشتند.

سال ۱۴۵۲ میلادی با اختراع ماشین چاپ توسط یوهانس گوتنبرگ، همه چیز تغییر کرد. رسانه­های چاپی مثل کتاب، با سرعت غیرقابل باوری تولید شدند. این اختراع، قیمت رسانه­‌ها را پایین آورد و مردم به ادبیات دسترسی پیدا کردند. تا پیش از آن، چون بیشتر جامعه سواد نداشتند، کنترل اوضاع برای دولت­‌ها راحت­‌تر بود. آنها نمی‌­توانستند بخوانند، پس از قوانین هم آگاهی نداشتند. مردم حتی در خواندن کتاب مقدس هم مشکل داشتند و فقط کلیسا می‌­توانست آن را تفسیر کند.

سواد رسانه برای تفسیر کتاب مقدس

البته اوضاع همین­‌طور باقی نماند. یک کشیش آلمانی به نام مارتین لوتر در سال ۱۵۱۷ میلادی به کلیسای روم انتقاداتی وارد و اعلامیه­‌ی ۹۵ ماده‌­ای خود را که اصلاحات مدنطرش بود، منتشر کرد. او می­گفت کلیسا نباید تنها مرجع تفسیر کتاب مقدس باشد. برای همین انجیل را از لاتین به آلمانی ترجمه کرد تا همه‌­ی مردم به تفسیرش دسترسی داشته باشند. اندیشه­‌ی او در نهایت به انقلاب بزرگی در جهان مسیحیت ختم شد. نهضت پروتستان و مردم‌­سالاری دینی از نتایج انقلاب لوتر است.

تاریخ سواد رسانه، ارتباط نزدیکی با تاریخ پیشرفت فناوری دارد. سه قرن پس از اختراع گوتنبرگ بود که سواد رسانه به مسئله­ای جدی و واقعی تبدیل شد. طبقه­ی حاکم جامعه نمی­خواستند سواد رسانه در جامعه گسترش پیدا کند. آنها از طریق محدود کردن دسترسی به رسانه­ها، مردم را کنترل می­کردند. اما رسانه، راه خودش را پیدا کرد و در قالبی جدید ظهور برای اولین بار در جهان ظهور پیدا کرد. روزنامه­ها، رسانه­ای جدید بودند که در قرن ۱۷ ایجاد شدند. کارکرد روزنامه درحال حاضر با گذشته متفاوت است. امروز، برای ما بدیهی­است اخبار با سرعت بالا تمام رویداد­های جامعه را پوشش دهد، درحالی که کاربردش در آن زمان، انتقال خبرهای محلی بوده‌است. روزنامه­ها تماما در اختیار دولت­ها بودند. مردم برای آنکه روزنامه­ها و در واقع رسانه­های آزاد داشته باشند، با آن‌ها مبارزه کردند.

اوایل قرن ۱۸ میلادی مطبوعات، به قدرتی در دستان دموکرات­ها تبدیل شدند. در این دوره، روزنامه­های ارزان قیمتی که اصطلاحا به آنها یک پنی (penny press) می­گفتند، رواج یافتند. این روزنامه­ها فقط یک پن قیمت داشتند و به طرز شگفت‌آوری محبوب بودند. روزنامه­های یک پنی با سرعت میان مردم طبقه­ی متوسط و پایین جامعه گسترش پیدا کردند و اخبار را در دسترس همه قرار دادند. در این زمان روزنامه­ها فقط دیگر به تحصیلات مردم نمی­پرداختند. آنها اطلاعاتی حتی درباره­ی «چگونه بیشتر پول در بیاوریم» هم به خوانندگان خود می­دادند. صاحب این روزنامه­ها فردی به نام بنجامین.اچ.دی بود. اچ.دی در سربرگ روزنامه­ی نیویورک سان نوشته بود «هدف این روزنامه این است که اخبار را با قیمتی مناسب، در اختیار همه­ی مردم قرار دهد و در عین حال، ابزای برای تبلیغات باشد.»

در اواخر همان سده، روزنامه­‌های یک پنی توانستند درآمد زیادی از راه تبلیغات به دست آورند. بیشتر ناشران روزنامه­، صورت حساب­‌هایشان را از طریق همین تبلیغات پرداخت می­کردند. تبلیغات غیرمتعارف و زیاد روزنامه­ها، موجب نگرانی مردم شده بود.

ظهور روزنامه‌های زرد

دهه­ی ۱۹۸۰ جوزف پولیتزر، صاحب روزنامه­‌ی نیویورک ورد و ویلیام راندولف هرت، صاحب روزنامه­‌ی نیویورک ژورنال، تغییری در شیوه‌ی روزنامه‌نگاری‌شان ایجاد کردند. آن‌ها می­خواستند تعداد مخاطبان‌شان را افزایش دهند تا بتوانند تبلیغات بیشتری بگیرند. برای همین به جای پرداختن به حقایق، به داستان­ها رو آوردند. داستان­ها، شمار خواننده‌­هایشان را افزایش داد و در نتیجه­ی آن، درآمدشان هم زیاد شد. پولیتزر و هرت شروع کننده‌­ی سبکی از روزنامه­‌نگاری بودند که ما آن را به نام روزنامه‌­نگاری زرد می­شناسیم. روزنامه­‌های زرد از تیترهای عجیب و گمراه­کننده، مصاحبه‌­های غیرواقعی، داستان­های اغراق­آمیز و تصاویر بعضاَ ناخوشایند استفاده می­کردند. آنها هدفشان هیجان­‌زده کردن مردم بود تا بیان واقعیات و از اخلاق حرفه­ای روزنامه‌­نگاری، فاصله گرفتند. موضوعاتی که پوشش می­دادند در زمینه­‌ی رسوایی افراد معروف، جرم­ها، ورزش و توسعه­­‌ی فردی بود.

برای توضیح بهتر عملکرد روزنامه‌های زرد در ادامه، ماجرای یک حادثه را شرح می‌دهیم. در فوریه‌ی ۱۸۹۸ کشتی نظامی آمریکایی، مین، در بندرگاه هاوانا غرق شد. در آن زمان میان ایالات متحده و اسپانیا تنش و درگیری وجود داشت و کوبا هم از مستعمرات اسپانیا بود. آمریکا برای نشان دادن قدرت دفاعی خودش، این کشتی را در هاوانا مستقر کرده بود. به ناگاه در نیمه‌های شب ۱۵ام فوریه، کشتی بر اثر یک انفجار غرق شد که ۲۶۰ نفر هم جان باختند.

دو روز پس از حادثه، تیتر اول نیویورک ورد «انفجار به خاطر بمب یا اژدر؟» بود. کارشناسان نیروی دریایی، بقایای کشتی را بررسی کردند؛ اما به نتیجه‌ای نرسیدند. حتی امروز هم دلیل اصلی انفجار مشخص نیست. بعضی از کارشناسان معتقدند انفجار، ممکن است به خاطر آتش‌سوزی مخاذن ذغال سنگ کشتی باشد. اما پولیتزر به شواهد و مدارک توجه نکرد. او حدسیات خودش را مطرح کرد و باعث شد تنش میان آمریکا و اسپانیا بیشتر شود. همان‌طور که در تصویر مشاهده می‌کنید، این خبر یا دقیق‌تر، شایعه، تقریبا کل صفحه‌ی اول روزنامه را به خود اختصاص داده‌است. تصویری که نیویورک ورد منتشر کرده، بر احساسات مردم اثر می‌گذارد. شعله‌های آتش که اجساد و و کشتی را می‌سوزاند.

برای روزنامه‌های زرد، حقیقت اهمیت ندارد. کمی پس از حادثه کسی پیگیر اصل ماجرا نمی‌شود؛ ولی یک داستان احساسی، برای مدت زمان بیشتری در اذهان می‌ماند. در آن زمان عکاسان به محل حادثه نمی‌رفتند و روزنامه‌ها، نقاشی‌ حادثه را منتشر می‌کردند. وقتی مردم هیچ عکسی از اتفاق را نبینند، فضا برای دامن زدن به شایعات بیشتر مس‌شود. آن‌ها تلاشی برای به دست آوردن اطلاعات موثق نمی‌کنند و فقط فروشنده‌های داستان‌های غیرواقعی هستند. استراتژی ناشران، سرگرم کردن مخاطب است. سرگرم شدن از طرق شایعات یا اطلاعاتی درباره‌ی سریال محبوب مردم. هرچه بیشتر مخاطب را سرگرم کنند و ذهنش را از واقعیات دور کنند، فروش بیشتری خواهند داشت.

ولی چرا نیویورک ورد و نیویورک ژرنال و درکل این سبک از روزنامه‌نگاری به روزنامه‌های زرد معروف شدند؟ در اواخر قرن ۱۹ در آمریکا، کمیک استریپی به نام کودک زرد (the yellow kid) منتشر می‌شد، که بین مردم بسیار محبوب بود. پولیتزر و هرت برای انتشار این کمیک در روزنامه‌ی خودشان، باهم رقابت داشتند و چون هردو در نهایت آن را منتشر کردند، به روزنامه‌های زرد معروف شدند.

روزنامه‌های زرد می‌توانند به ما کمک کنند، به پاسخ پرسش‌های ابتدای متن برسیم. چرا ما به رسانه‌ها وابسته می‌شویم؟ همه می‌توانند از رسانه‌ها استفاده کنند؟ چه می‌شود اگر از رسانه‌ها سوءاستفاده شود؟ سواد رسانه در طول تاریخ، تغییر کرده و با تکنولوژی‌های جدید خود را سازگار کرده‌است. زمانی فقط لازم بود مردم سواد رسانه را بیاموزند تا شایعات را از حقایق تشخیص دهند. با پیشرفت فناوری و اشکال جدیدی که از رسانه وجود دارد، باید این علم هم به‌روز شود. اگر با ادبیات و رسانه سروکار دارید، آموختن این علم برای شما واجب است.