تاکنون به این موضوع فکر کردهاید، هنگامی که در مسیر محلکار یا دانشگاه به موسیقی گوش میدهید یا زمانی که فیلمی را تماشا میکنید یا وقتی در شبکههای اجتماعی خبری میخوانید، چه کنشهایی در ذهنتان اتفاق میافتد؟ ممکن است با موسیقی همخوانی کنید یا به خاطر کشته شدن قهرمان فیلم، غمگین شوید. این چنین کنشهای ذهنی، هوشیارانه انجام میشوند و ما به آنها آگاهیم. ذهن، کاملاً خودکار به وقایع اطراف واکنش نشان میدهد و تأثیر میپذیرد. اثرپذیری ذهن انسان از رسانهها نیز، کاملاً خودکار انجام میشود؛ اما آیا به این معنا است که ما از همه تاثیراتش همانند همان همخوانی آگاهی داریم؟
آخرین باری که به چگونه بستن بند کفشتان فکر کردید، چه زمانی بودهاست؟ احتمالا زمانی که تازه آن را یاد گرفته بودید. هیچکس هر روز صبح، مراحل بستن بند کفشش را مرور نمیکند؛ چون این کار برای همهی ما به امری روزمره تبدیل شدهاست. ماهیچهای در مغز ما وجود دارد که عادات را به ما یادآوری میکند و لازم نیست تلاشی برای به یادآوردن آنها انجام دهیم. مغز انسان مثل یک کامپیوتر بزرگ با فضای ذخیرهسازی بیانتها است. برای اینکه بتوانیم از حافظهمان بهتر استفاده کنیم، مغز طرحوارهها را طراحی میکند.
طرحواره، یک نقشهی ذهنی است. نقشهای که باعث میشود وظایمان را بهتر درک کنیم و راه انجام آنها را پیدا کنیم. اگر شما روتین و عادتی در زندگی دارید، ذهنتان از طرحوارهها استفاده میکند. عادت و روتین میتواند مسئلهی سادهای مثل مسیری که به دانشگاه میروید باشد. طرحوارهها در برابر رسانهها نیز، به همین شکل عمل میکنند.
شاید شما صبحها، پیش از هرکاری شبکههای اجتماعی را چک کنید؛ یا عادت داشته باشید موقع رانندگی خبرها را از رادیو بشنوید. روتین ذهنی، به شما میگوید هروقت در ماشین نشستید، رادیو را برای شنیدن اخبار روشن کنید. ذهن به جز روشن کردن رادیو، یک عادت دیگر هم کسب کرده است؛ دریافت خبری که میشنوید. این عملکرد ذهن، برای کارهایی مثل مسواک زدن خوب است؛ ولی در مواجهه با رسانه، چندان اتفاق مثبتی نیست. حال پرسش این است چرا عادتپذیر بودن ذهن در برابر رسانهها، ایدهآل نیست؟
لطفا از منطقهی امن ذهن، خارج شوید
ذهن ما رازهای بیشماری دارد. ما میتوانیم ماجرای دورهمی خانوادگی ۱۲ سال پیش را به خاطر بیاوریم؛ اما صبحانهای که امروز صبح خوردهایم را فراموش کنیم. میتوانیم قسمتی از ترانهای که یکبار در تاکسی شنیدهایم را بخوانیم؛ ولی نام بازیگر فیلمی که هفتهی گذشته دیدهایم را از یاد ببریم. ویژگی یادآوری ذهن، باعث میشود وقتی تصویری شبیه پاندا میبینیم، همان لحظه به پاندا فکر میکنیم. به این اتفاق، قانون بسته شدن ذهن میگویند. زمانی که در برابر رسانه قرار میگیریم، ذهن ما به دنبال یک محیط بسته و آشنا است.
اطلاعات را که دریافت میکنیم، یک تصویر، در ذهن شکل میگیرد و ما از تجربیات و دانستههای پیشینی که داشتیم، برای تکمیل آن تصویر استفاده میکنیم. اگر عکس یک جنگل بامبو را نشان ما بدهند و بپرسند این مکان زندگی کدام حیوان است؛ چون ما از قبل میدانیم بامبو، خوراک پاندا است؛ پاسخ میدهیم پاندا. درحالیکه ممکن است این جنگل بامبو اصلا در چین نباشد و در آنجا هیچ پاندایی زندگی نکند. ذهن انسان، براساس اطلاعات قبلی، پاسخ میدهد؛ نه با توجه به واقعیتی که وجود دارد. این میل ذاتی برای وصل کردن نقاط و کلینگر بودن به جای دیدن جزئیات، ذهن را در برابر اطاعات نادرستی که از رسانه میگیریم، آسیب پذیر میکند.
یکی دیگر از مشکلات ذهن، یادآوری اشتباه است. وقتی ذهن ما نمیتواند جزئیات یک رخداد را به یادآورد، جاهای خالی را با اطلاعات اشتباه پر میکند. ممکن است شما شاهد یک دزدی باشید. زمانی که پلیس از شما رنگ لباس دزد را بپرسد، اگر به یاد نیاورید، هر رنگی که اول به ذهنتان بیاید را میگویید. شاهد دیگری که در صحنه بوده اگر پاسخ دهد «بنفش بود»، شما هم به یاد میآورید که لباس دزد بنفش بوده و یک خط بین خاطراتتان کشیده میشود. در پاسخ اول، قصد شما دروغ گفتن یا پنهان کردن حقیقت نبوده است.
وقتی جزئیات را فراموش میکنیم، بخش یادآوری ذهن خیلی سریع خاطرهای جدید میسازد و جایگزین قبلی میکند. پس زمانی که یک صفحهی اینستاگرام خبری دروغ میسازد و آن را منتشر میکند، مردم سعی میکنند خاطراتشان را با آن دروغ به روزرسانی کنند. اگر صاحب صفحهی اینستاگرام فردی مشهور باشد، پذیرش خبر دروغش برای مردم راحتتر هم میشود. زمانی که یکبار خبر دروغ یا اطلاعات اشتباهی که با علایق و طرز تفکر ما همسو باشد را بپذیریم، آغوشمان را به روی پذیرش بقیهی دروغها بازکردهایم. مسئلهی اصلی این نیست که اطلاعات درست را داریم یا خیر؛ مسئله، جانبداری ما از جریانی است که میخواهیم.
مهم است بازی را از جایگاه طرفداران کدام تیم ببینیم
همهی ما قطعا طرفدار جریان سیاسی، تیم فوتبال یا گروه موسیقی خاصی هستیم و از آنها جانبداری میکنیم. زندگی ما را تجربیات، درک محیط اطراف و باورهایمان میسازد. هنگامی که با بوران اطلاعاتی رو به رو میشویم، نمیتوانیم به راحتی از آن عبور کنیم. در این شرایط است که ذهن ما آماده است تا هر خبری را بپذیرد و باور کند؛ بخش منطقی ذهن خاموش میشود و احساسات فعال میشوند. در این بوران اطلاعاتی، ما بدون هیچ اندیشهای مایلیم خبرهای مربوط به گروهی که جانب آنها هستیم را باور کنیم. در سمت دیگر اگر پیامهایی باشد که مغایر با جهتگیریهای ما باشند، آنها را نمیپذیریم. به بیان ساده، اگر همهی ما از منبعی یکسان، یک خبر را دریافت کنیم؛ برداشتهای متفاوتی از آن خواهیم داشت.
اکتبر ۲۰۱۷، واشنگتن پست گزارشی با عنوان «کمپین کلینتون و کمیتهی ملی دموکرات [۱] به تحقیقاتی راجع به روسیه، کمک مالی کردهاند.» منتشر کرد. این گزارش میگفت ترامپ و روسیه باهم ارتباطاتی دارند و کلینتون برای افشای این ارتباط، به تحقیقات آن کمک مالی کردهاست. [۲] حامیان کلینتون و لیبرالها معتقد بودند این پرونده تبانی ترامپ را با قدرتهای خارجی افشا میکند و طرفداران ترامپ و محافظهکاران هم میگفتند که کلینتون با این کار میخواهد جمهوریخواهان را از قدرت پایین بکشد. همهی مردم آمریکا، این خبر را از منبعی واحد دریافت کردند؛ اما اینکه طرفدار کدام حزب بودند، در نتیجهگیری آنها اثر داشت.
اگر بخواهیم بپذیریم، یک خبر درست است ،هرچند دلایلی برای رد آن داشته باشیم، ذهن ما آن را میپذیرد. شبکههای اجتماعی، مانعی جدی برای پذیرش حقیقت هستند. بسترهایی مانند فیسبوک، اینستاگرام و توئیتر منبع خبری بسیاری از مردم جهان شدهاند. آنها خبرها و اطلاعات را کوتاه ولی اثرگذار بیان میکنند. گاهی اوقات ما به دنبال دریافت اخبار خاصی نیستیم؛ اما شبکههای اجتماعی ما را در جریان آنها قرار میدهند. مثل زمانی که در خواروبار فروشی محلهتان مشغول خرید هستید و به طور ناخودآگاه از میان گفتگوی فروشنده و مشتری دیگری، متوجه میشوید سرمربی تیم ملی فوتبال تغییر کردهاست. شاید این موضوع اصلا دغدغهی شما نباشد، اما از آن آگاه میشوید. شبکههای اجتماعی حکم همان خواروبار فروشی دارند. هرچیز غیرمرتبط با خواستهها و دغدغههایتان را در معرض دید شما قرار میدهد و ذهن آنها را دریافت میکند. موضوع به اینجا ختم نمیشود. شبکههای اجتماعی، انبوهی از خبرهای دروغ را میان اخبار درست به ما میدهند و ما کاربران آنها، چگونه میتوانیم راست را از دروغ تشخیص دهیم؟
غریزهی ذاتی انسان برای باور داستانها، در برابر رسانهها خطرناک است. زمانی که داستانی را میشنویم، پازلی که در ذهن داریم، تکمیل میشود و خبر را به راحتی میپذیریم. رسانهها به دنبال راههای میانبر برای تکمیل پازل ذهنی ما هستند؛ برای همین از قصهگویی زیاد استفاده میکنند. مسئله وقتی جدیتر میشود که بدانیم کسانی که جریانهای سیاسی را راه میاندازند، به این میانبرها واقف هستند و به راحتی بر مخاطبشان اثر میگذارند. اکثر مردم به آسانی نمیتوانند با اثرگذاری جریانهای فکری و سیاسی مقابله کنند. اینجاست که لازم است ما تفکر انتقادی را بیاموزیم و بر تعصبات و جانبداریهای ذهنی خودمان آگاه باشیم. آموختن سواد رسانه، کمک میکند تا بتوانیم در برابر بوران اطلاعاتی رسانهها، دوام بیاوریم.
۱. DEMOCRATIC National Committee (DNC)
۲. Clinton campaign, DNC paid for research that led to Russia dossier - The Washington Post