سواد رسانه، چراغ راه مسیری‌ است که دیگرانی برای ما مشخص کرده‌اند و به کمک آن می‌توانیم با حداقل خطرات از راه عبور کنیم. همه‌ی مسیر پیش روی ما قرار ندارد و فضاهای پنهان زیادی در این راه هست. هرچند به طور دقیق نمی‌شود پیش‌بینی کرد بعد از هر پیچ و خم چه چیزی قرار دارد و آینده‌ی رسانه چه خواهد شد؛ اما شاخه‌هایی از سواد رسانه هستند که می‌توانند ما را برای مواجهه آماده کنند.

فیسبوک، اولین بار در سال ۲۰۰۴ راه اندازی شد. یوتیوب در سال ۲۰۰۵ فعالیتش را شروع کرد، توئیتر و اسپاتیفای هم در سال ۲۰۰۶ منتشر شدند و اولین تلفن همراه هوشمند هم در سال ۲۰۰۷ به بازار آمد. هنوز ۲۰ سال هم از اختراع شبکه‌های اجتماعی و تلفن‌های همراه، ساعت‌ها و تلویزیون‌های هوشمند نگذشته‌است؛ اما تعاملات انسان‌ها با هم و با رسانه‌ها را تغییر داده‌اند. هوش مصنوعی حتی در رژیم غذایی ماهم وارد شده‌است. پدیده‌ای که در آینده حتی نقش پررنگ‌تری در زندگی ما خواهد داشت.

سواد رسانه، فقط به این معنا نیست که یاد بگیریم چگونه در فضای رسانه‌ای امروز حرکت کنیم. در کنار مهارت‌هایی که در حال حاضر به آن‌ها نیاز داریم، باید خودمان را برای فردا هم آماده کنیم و مدل‌های مختلفی از سواد رسانه را هم بیاموزیم. باید درک کنیم رسانه‌ها در بسترهای امروز چگونه با ما رفتار می‌کنند. دو شکل دیگر از سواد رسانه، سواد داده‌ها و سواد الگوریتم هستند.

اولین راهنمای آینده، سواد داده‌ها

سواد داده‌ها، به معنای تجزیه و تحلیل و درک داده‌هاست. تعریف داده‌ها به طور خلاصه عبارت است از: «اطلاعاتی درباره‌ی جهان که در قالبی خاص ذخیره می‌شوند.» البته این تعریف خیلی گسترده است و برای آنکه دقیق‌تر با معنای داده‌ها و انواع آن آشنا شوید، می‌توانید به مطلب «همه چیز از داده‌ها شروع می‌شود»، مراجعه کنید. هرچه زمان بیشتر می‌گذرد، شرکت‌های آنلاین راه‌های بیشتری برای ردیابی کاربرانشان پیدا می‌کنند. راه‌هایی مثل لینک‌ها، کوکی‌ها و لینک‌های IP که می‌توانند داده‌هایی درباره‌ی کاربران، ذخیره کنند. هرباری که وارد فضای وب می‌شویم، اطلاعات زیادی را در آن فضا به اشتراک می‌گذاریم. اینکه داده‌ها وجود دارند، به معنای درست بودن آن‌ها نیست. انسان‌ها، عیب و نقص دارند، همه چیز را درست تشخیص نمی‌دهند، با پیش فرض ذهنی و جانب‌داری عمل می‌کنند و همین انسان‌ها هستند که داده‌ها را می‌سازند؛ بنابراین طبیعی است تمام داده‌ها، صحیح و بی‌طرفانه نباشند.

فرض کنید تیتر یک مجله‌ که درباره‌ی تغذیه است، «۳۰% از مردم بستنی شکلاتی دوست دارند.» باشد. این ۳۰% اکثریت مردم هستند؟ بقیه چه طعمی از بستنی را دوست دارند؟ برایشان اهمیتی ندارد؟ شاید ۶۵% مردم بستنی وانیلی دوست داشته باشند؛ اما چون موضوع این شماره‌ی مجله مضرات شکلات است، فقط به آن ۳۰% توجه کرده‌اند. این مثال نشان می‌دهد که داده‌ها فقط در یک زمینه مهم هستند. در یک زمینه‌ی دیگر، مثلاً در صفحه‌ی اقتصادی روزنامه‌ها، ممکن است علاقه‌ی مردم به بستنی شکلاتی یا وانیلی اهمیت نداشته باشد. البته همین داده می‌تواند بسیار هم مفید باشد و می‌شود از مسائل مربوط به سلامتی تا فرهنگ مردم را با همین داده‌ها، تحلیل کرد.

شرکت پژوهشی گارتنر، در تعریفش از سواد داده‌ها، به سه توانایی خاص اشاره می‌کند:

۱) توانایی خواندن، نوشتن و انتقال داده‌ها در متن

۲) توانایی درک منابع داده‌ها، روش‌های تحلیلی و تکنیک‌های به کار رفته

۳) توانایی توصیف داده‌ها و ارزش حاصل از آن‌ها

داده‌ها هم مانند سواد عمومی (خواندن و نوشتن به زبان مادری)، دارای زبان خاص و پیچیده و دارای اصطلاحات فراوان هستند. زمانی که این اصطلاحات درک شوند، افراد قادر خواهند بود به درستی داده‌ها را بخوانند، آن‌ها را جمع آوری کنند و در جای مناسب از آن‌ استفاده کنند.

دومین راهنمای آینده، سواد الگوریتم

شرکت‌های بزرگ از داده‌های ما استفاده می‌کنند و الگوریتم‌ها را می‌سازند؛ بنابراین برای درک بهتر آینده باید سواد الگوریتم را هم بیاموزیم. الگوریتم‌ها، مجموعه‌ای از دستورعمل‌ها و محاسبات برای اجرا در کامپیوترها و شبکه‌های اجتماعی هستند. برای مثال فیسبوک، همه‌ی داده‌های شخصی شما؛ مثل سن و جنسیت و محل زندگی و تحصیلات را به همراه پست‌هایی که پسندیده‌اید و مطالبی که به اشتراک گذاشته‌اید را می‌گیرد و بر اساس آن‌ها، تبلیغات و پست‌های جدید را به شما نشان می‌دهد. هدف آن‌ها این است که شما را همچنان در فیسبوک نگه دارند؛ بنابراین چیزهایی را به شما نشان می‌دهند که فکر می‌کنند واقعا دوست دارید (در واقع درک آن‌ها از علایق شما بسیار به واقعیت نزدیک است). روش الگوریتم‌ها می‌تواند جالب و مفید باشند و ما احساس خاص بودن داشته باشیم؛ چون چیزهایی را می‌بینیم که با سلیقه‌ی ما جور است و لازم نیست برای فیسبوک یا اینستاگرام ساعت‌ها توضیح دهیم چه چیزی دوست داریم و دنبال چه چیزی می‌گردیم.

الگوریتم‌ها، باعث راحتی ما هم می‌شوند. ما فقط خبرها، عکس‌ها و تبلیغاتی را می‌بینیم که دوست داریم. در واقع ما در «حباب فیلتری» قرار می‌گیریم. حباب فیلتری اصطلاحی‌است که اولین بار در سال ۲۰۱۰ توسط الی پاریسر به کار برده شد. این مفهوم، نشان دهنده‌ی انزوای فکری کاربران اینترنت است. الگوریتم‌ها، براساس سابقه‌ی جستجو، کنش‌های گذشته‌ی کاربر و اطلاعاتش، او را در یک محیط بسته‌ی فرهنگی و ایدئولوژیکی قرار می‌دهد. حباب فکری، فقط نظرات موافق ما را نشان می‌دهد و نمی‌گذارد هیچ صدای مخالفی به گوشمان برسد. مثلاً اگر یک کاربر، زمین تخت‌گرا[۱] باشد؛ فضای وب فقط داده‌هایی را نشان او می‌دهد که این نظر را تأیید کند و تمام اسناد علمی و تصاویر و دلایل کروی بودن زمین از چشمان او دور می‌ماند. صاحبان رسانه از این مفهوم به خوبی استفاده می‌کنند تا مردم را در معرض اخبار جعلی قرار دهند. اینگونه است که گاهی مشاهده می‌کنیم مردم یک خبر دروغ را به راحتی باور می‌کنند؛ چون در حبابی قرار دارند که اجازه نمی‌دهد خبر راست را ببینند. پاریسر توضیح می‌دهد: «حباب فیلتر، راه را بر ما برای دریافت اطلاعات، اخبار و ایده‌های جدید می‌بندد.»

طبق گفته‌ی پاریسر «این فرآیند، تصادفی نیست و طی سه مرحله اتفاق می‌افتد. ابتدا رسانه‌ها متوجه می‌شوند کاربرشان به چه چیزی علاقه دارد؛ سپس محتواهایی مناسب آن‌ها تولید می‌کند و در مرحله‌ی آخر آن محتوا را با علاقه‌مندی کاربر، هماهنگ و منتشر می‌کنند. در واقع هویت ما، توسط رسانه‌ها ساخته می‌شود.» ما فکر می‌کنیم که خودمان انتخاب می‌کنیم چه چیزهایی را ببینیم؛ در حالی که در پشت صحنه الگوریتمی وجود دارد که بدون اختیار ما عمل می‌کند. تفکرات ما به دفعات ساخته، بازتولید و تقویت می‌شود. فیسبوک، پست‌هایی را نشان شما می‌دهد که دوست دارید. گوگل، اخباری را برای شما می‌آورد که احتمالا از خواندن آن‌ها خوشتان می‌آید. سواد الگوریتمی؛ یعنی اینکه بدانیم آنچه ما می‌بینیم فقط بخش کوچکی از حقایق و اتفاقات جهان است و لزوماً آن بخش درست هم نیست. داده‌ها و الگوریتم‌ها بهم مرتبط هستند؛ بنابراین سواد داده‌ها و سواد الگوریتم را هم باید در کنار هم فراگرفت.

تمام این آموزش‌ها، صرفاً برای آمادگی در برابر آینده است. هیچکس، حداقل ما، به طور دقیق نمی‌دانیم ده سال بعد رسانه قرار است کجا قرار بگیرد و چه شکل جدیدی از خود را نشان دهد؛ همان طور که کسی ده سال پیش به طور دقیق نمی‌توانست پیش‌بینی کند. ما هرقدر هم سعی کنیم بدانیم فردا چه خواهد شد، باز هم آینده پر از شک و ابهام است و هر پدیده‌ای می‌تواند تمام ساختارها را برهم بزند؛ ولی به هرجهت با آمادگی قدم برداشتن در این راه پر پیچ و خم، بهتر از آن است که بی‌هیچ شناختی به آن وارد شویم.

۱) کسانی که معتقدند زمین کروی نیست و صاف است.