شکلگیری دولت پهلوی با ظاهری قانونی مبتنی بر آرا نمایندگان مجلس بود اما چه در دوران پیشاسلنطت رضا خان و چه در دوران سلطنت، پهلوی به اشکال مختلف بر خلاف قانون عمل میکرد. یکی از مواردی که در دوران تاریک کودتا و آغاز پهلوی اول میتوانست نقش روشنگری را در بین آحاد مردم ایفا کند، حضور مطبوعات و رسانههای جمعی بود که اغلب جزء مخالفان نظام سیاسی حاکم بودند. وجود این رسانهها مسیری را در جهت آگاهی بخشی بین حکومت و توده مردم ایجاد میکرد که حتی گاهی میتوانست نقش لایههای میانی حکومت را نیز بازی کند. اما اغلب از جانب نظام حاکم به شیوههای مختلف سرکوب میشد.
مطبوعات پیش از سلطنت رضاشاه
در کابینه مشیرالدوله تا قبل از کودتا ۱۲۹۹ تا حدودی به مطبوعات آزادی داده شده بود. اما پس از کودتای ۳ اسفند، فشار بر مطبوعات از سر گرفته شد و علاوه بر اینکه در طی سالهای ۱۳۰۰ تا ۱۳۰۴ بسیاری از مطبوعات توقیف و تعطیل شدند، سیاستهای جدیدی در حوزه مطبوعات توسط رضاخان اتخاذ شد. در دورهی مسئولیت او در وزارت جنگ و سردار سپه بودنش، سانسور و توقیف نشریات آغاز شد و به موازات آن، شبنامه نگاری و چاپ و توزیع نشریات برون مرزی فارسی زبان، افزایش پیدا کرد. پس از کودتای رضاخانی تعداد زیادی از روزنامهها، هفتهنامهها و نشریاتی که در دوره آزادی نسبی پیش از اسفند ۱۲۹۹ منظم در تهران و برخی شهرستانهای ایران منتشر میشدند، به علت انتقاد از رضا خان توقیف و برخی از مدیران و سردبیران این مطبوعات مورد خشم و غضب سردار سپه قرار گرفتند. عدهای از آنها به دستور او ترور و برخی دیگر در زندان به قتل میرسیدند. واعظ قزوینی، میرزاده عشقی و فرخی یزدی از جمله شاعران و روزنامهنگارانی بودند که به دستور رضاخان نشریاتشان توقیف و خود نیز تبعید یا ترور و کشته شدند.
در فاصله سالهای ۱۲۹۹ تا ۱۳۰۴ روزنامههای مختلفی از جمله طوفان، قرن بیستم، آزاد، حیات جاوید و روزنامه حقیقت منتشر میشد که هرکدام بارها توقیف و در نهایت به تعطیلی کشانده شدهاند. مدیران و اعضای آنها نیز به اشکال مختلف مورد خشم رییس الوزرا رضاخان قرار میگرفتند. این روند تا جایی ادامه پیدا کرد که در ایام براندازی سلسه قاجار دیگر اثری از روزنامههای مخالف باقی نمانده بود و اصحاب قلم یا در انزوا و تبعید به سر میبردند و یا روزگار خود را در حبس میگذراندند.
با این حال اصرار رضاخان بر نظارت شدید بر جراید هربار شکل جدیدی به خود میگرفت. دادن تعهد از سوی مدیران روزنامهها، تهدید به تنبیه و توقیف از سویی و واگذاری نظارت و بررسی مطبوعات و حق توقیف به ماموران شهربانی از طرفی دیگر، از جمله سیاستهای رضاخان در جهت اعمال زور و قدرت بر نشریات بود؛ تا جایی که بخشنامهای از سوی وزارت نظمیه به مدیران جراید ابلاغ شد. براساس این ابلاغیه:
- مدیر جریده موظف شد هیچ روزی صبح و عصر روزنامه را بدون اطلاع و اخطار و اجازه مأمورین شعبه انتشار ندهد.
- به کلیه ماشین خانههای مطابع اخطار شد همه روزه روزنامههای چاپ شده را نگاه دارند تا نظمیه اجازه انتشار آنها را بدهد.
- به کلیه مطابع و مدیران جراید و اتاقهای حروف چینی اخطار شد که هیچ خبر و مقالهای را بدون امضای مامور نچینند و اگر فوریت داشت به شعبه مطبوعات برده و اجازه بگیرند.
علاوه بر توقیف و تعطیلی روزنامهها و مجلات و زندانی کردن دست اندرکاران آن، سیاست دیگری که در ارتباط مطبوعات دنبال شد، سانسور و کنترل آنها بود.
سانسور در دوره رضاخان
روزنامهها بعد از استقرار حکومت پهلوی بر سر دوراهی قرار گرفتند. بسیاری تعطیل شدند و چند روزنامه باقی مانده ارتباطشان با حکومت از همکاری به وابستگی کامل تبدیل شد. رضا شاه نه تنها از مطبوعات انتظار داشت که مخالف او ننویسند، بلکه میخواست بیطرف نیز باشند. با آغاز سلطنت او و اعمال سیستم شدید سانسور مطبوعاتی، تنها سخن مجاز در مطبوعات تبلیغ ناسیونالیسم رسمی و دولتی بود که روی یکپارچگی ملی، ضدیت با روحانیت، تجدد و شکوهی که به دوران قبل از اسلام در ایران ربط داده میشد، تأکید میکرد.
در دوران سلطنت رضاشاه و همزمان با ریاست شهربانی رکنالدین مختاری، فشار و سانسور بر مطبوعات بیشتر از گذشته شد. در این ایام از طرف اداره نگارش شهربانی کل کشور، دستورالعملهای تندتری به صاحبان نشریات ابلاغ شد. کار به جایی رسیده بود که خبرها و مقالات به صورت یکسان در مطبوعات هر روز منتشر میشد و فرایند کار درج اخبار در نشریات کاملاً به صورت دستوری انجام میگرفت؛ به گونهای که حتی مدیران جراید اجازه جابجایی و یا تغییر عناوین و تیترهای مطالب را نداشتند. برخی مواقع نیز به مدیران یک روزنامه موضوع ارائه میدادند و از آنها میخواستند که پیرامون موضوع تعیین شده قلم بزنند. تمام مطالب نشریهها بعد از حروف چینی و پیش از چاپ، به شهربانی و سازمان اداره کل نگارش و آموزش برده میشد و مطالب فقط در صورت گرفتن تأییدیه با نشانه مهر «روا» که به آن زده میشد، اجازه چاپ دریافت میکرد.
مهر «روا» در دستان کم سوادان
در اوایل سانسورچیهایی که مسئولیت بررسی مقالات و اخبار را برعهده داشتند، افرادی بودند که اغلب از سواد و معلومات کافی برخوردار نبودند؛ به همین علت موقع بررسی متون نادانسته کلمات و عباراتی را حذف میکردند یا تغییر میدادند که گاهی آن مطالب فاقد ارزش چاپ میشدند و و این کارشان سر و صدای زیادی ایجاد میکرد. به همین دلیل مسئولین شهربانی و سازمان نگارش و آموزش مجبور شدند افرادی را برای این مسند انتخاب کنند که علاوه بر تسلط بر علوم قدیم و جدید، اطلاعات کافی در مورد مطبوعات نیز داشته باشند.
اوایل سال ۱۳۱۸ تغییرات عمدهای در اداره کل نگارش و آموزش (اداره سانسور مطبوعاتی) در شهربانی رخ داد. دونفر از پژوهشگران و نویسندگان معروف و از جمله اصحاب مطبوعات باسابقه و نزدیک به دربار، مسئولیت نظارت بر مطبوعات را قبول کردند؛ علی دشتی و عبدالرحمن فرامرزی. مهر «روا» مدت زمان زیادی در اختیار علی دشتی قرار داشت و عبدالرحمن فرامرزی که از نویسندگان معروف و اصحاب مطبوعات با تجربه آن زمان بود، معاونت او در امر سانسور را عهده دار شد. علی دشتی مدتها مدیریت روزنامه چپ شفق سرخ را برعهده داشت و در کار مطبوعاتی جزء افرادی بود که اطلاعات و تجربه قابل استفادهای در این حوزه کسب کردهاند.
مطبوعات؛ آگاهی بخشی یا سرگرمی!
به رغم همه این تمهیدات باز هم پیش میآمد که مجله یا روزنامهای برخلاف موازین و مقررات عمل کرده و به درج مطلبی جز آنچه خواست دولت و حکومت وقت بود دست بزند. در چنین مواردی بدون توجه به قانون مطبوعات، آن جریده تا حد ممکن از دسترس عموم دور و دفتر روزنامه تعطیل میشد و حتی گاه مدیر مسئول و سردبیر به حبس و تبعید محکوم میشدند؛ همچون مجله «تعلیم و تربیت» که به دلیل درج مقالهای در موضوع «جنبش ملی ادبی» در شماره پنجم سال ۱۳۱۴ شمسی، وزارت معارف و شهربانی را دچار دردسر ساخت. در حکم توقیف این نشریه آمده است:
«از اداره شهربانی تأکید میشود که کلیهی نسخ شماره ۵ سال جاری مجله تعلیم و تربیت که مقاله «جنبش ملی ادبی» در آن مندرج است و بین مشترکین و اشخاص متفرقه توزیع گردیده است، جمع آوری شده به اداره شهربانی تحویل گردیده و تعداد بیست و سه جلد موجود در دفتر مجله را نیز امروز تحویل گرفتند. نظر به اینکه جمع آوری این نسخ از طرف وزارت معارف برای محاسبات مجله و تحصیل وجوه اشتراک تولید اشکالاتی خواهد کرد متمنی است نظر شریف را در این باب اعلام فرمایید.»
با توجه به سختگیریهای اداره سانسور و نظمیه و وجود اختناق در فضای مطبوعاتی کشور، تعداد نشریات در این سالها کمتر شده و بسیاری از صاحبان جراید ترجیح داده بودند تا زمینه عرصه فعالیت خود را تغییر دهند. زمانیکه رضاشاه به قدرت رسید، ۱۰۰ تا ۱۵۰ نشریه در ایران منتشر میشد ولی هنگام سقوط او حداکثر ۵۰ نشریه حق انتشار داشتند. در نتیجهی افزایش اختناق و بیمحتوایی روزنامهها از تعداد مردم علاقهمند به مطالعه مطبوعات نیز کاسته شد و دیگر کمتر کسی به مسائل سیاسی روز رغبت نشان میداد.
به علت تغییر شرایط سیاسی و فرهنگی و حاکمیت سانسور بر فعالیتهای ادبی و مطبوعاتی، روزنامهها دیگر حرف مهمی برای گفتن نداشتند و خاصیت آگاهی بخشی خود را از دست داده بودند. بنابراین بیشتر به درج آگهی و اعلان، فرمانها و اخبار عادی داخلی و خارجی میپرداختند که چگونی درج و نشر آنها نیز زیر نظر مأمور سانسور اداره نظمیه انجام میگرفت.