سفرنامه‌نویس‌ها یکی از بازیگران اصلی مشروطه بودند اما پس از مشروطه آن تب روایت عجایب غرب فرو نشست؛ آن چه به عنوان آمال و آرزو نمایان می‌شد و نوش داروی ایران آن روز بنظر می‌رسید پیشروی «آیینه‌آوران» قرار داشت اما ان چیزی نبود که باید باشد.

در مقاله‌های قبلی درباره اتفاقی نو به نام سفرنامه سخن به میان آمد. «ما چرا عقب مانده‌ایم؟» شاید اولین جرقه‌­ای بود که منجربه نگارش سفرنامه مدرن در ایران شد. برخی سفرنامه را از مؤثرترین عوامل انقلاب مشروطه و هدایتگر گفتمان توسعه می‌­دانند و سفرنامه‌­نویسانی که به کتابت آن‌ها مشغول شدند، از این جهت که «خود را در دیگریِ غرب دیدند» آیینه‌­آوران نامیده شدند. می‌توان گفت که آن‌ها تلاش کردند تا بوسیلۀ سفرنامه بتوانند کشور خویش را از عقب‌ماندگی، جهل و استبداد رهایی بخشند؛ در ادامه‌­ی این مقاله به سیر پر فراز و نشیب این مولود ژورنالیستی خواهیم پرداخت.

دوران هجران و رکود سفرنامه

بعد از دوران رشد و شکوفایی سفرنامه­‌نویسی در گفتمان تجددخواه انقلاب مشروطه، نوشتن سفرنامه­‌هایی که خبر از فرنگ و پیشرفت‌­های آن می‌­دادند، از تب و تاب افتاد. به گونه‌­ای که برخی پژوهشگران، مسعود میرزا ظل السلطان (برادر مظفرالدین شاه) را آخرین بازماندۀ نسل سفرنامه­‌نویسانی دانسته­‌اند که برای ملت ایران حکم آیینه‌­آوران را داشتند.

از این زمان به بعد کسانی که به غرب سفر می‌­کردند، دیگر از دیدن آنچه در غرب بود دچار حیرت نمی‌­شدند. بخشی از آنچه در غرب جاری بود و راه حل مشکلات به نظر می‌رسید، اینک در کشورشان محقق شده بود. به عبارت بهتر، پس از ورود مظاهر مدرنیته به جامعه و سیاست ایران، سفرنامه‌­ها دیگر آن کار کرد آیینه‌­گونه و رویاپردازی را که در دوران مشروطه داشتند از دست دادند.

 سفرنامه در دوران پهلوی

آشنایی ایرانیان با اندیشه‌­های کمونیستی بخصوص در دوران پهلوی سبب شد توجه بسیاری از افراد جامعه روشنفکری ایران از غرب، متوجه شوروی شود. این در حالی بود که در همان دوران بسیاری از روشنفکران غیر کمونیست در اروپا و دیگر نقاط جهان بدبینانه فرهنگ بورژوازی غرب را در شرف انحطاط و تمدن غرب را رو به زوال تصور می­‌کردند. آن‌ها با خوش­بینی و امیدواری و با شور و شوق وصف‌­ناپذیر، فرآیند تحولات شوروی را پیگیری می‌­کردند و پیروزی انقلاب ۱۹۱۷ را رخدادی دوران­ساز در جهت تحقق جامعه‌­ای آرمانی به شمار می‌­آوردند؛ گویا در این دوران سوسیالیسم به منزلۀ آخرین امید آرمان‌خواهانه بشر سر برآورده بود تا منشأ آثار مهمی در صحنه جهان شود.

بسیاری از آنان که تا آن زمان بهشت گمشدۀ خویش را در غرب متمدن و مدرن می‌­جستند اینک شوروی را جامعه‌­ای آرمانی و بزرگترین امید بشریت تصور می‌­کردند؛ همین امر سبب شد بسیاری از روشنفکران و نیز نویسندگان ایرانی از جمله بزرگ علوی، مرتضی راوندی، جلال آل احمد و ابراهیم گلستان به حزب توده بپیوندند.

اما در دهه ۱۳۳۰ بخصوص بعد از کودتای ۲۸ مرداد عواملی سبب شدند تا حزب توده قدرت و جذابیت خود را از دست بدهد؛ حزب در حالی که شعار مبارزه با امپریالیسم و الغای امتیازات نفت را می‌­داد، از رعایت حقوق شوروی در مسائل نفتــی شـمال دم می‌زد! علاوه بر این تناقض در رویکرد، حزب توده تلاش دکتر مصدق برای ملی شدن صنعت نفت ایران را دلیلی بر وابستگی سیاسی او به آمریکا قلمداد می‌کرد و در نتیجه از حمایت نهضت ملی در جریان ملی شدن نفت سر باز می‌زد. عدم همراهی حزب توده با نهضت ملی بزرگترین ضربه را به جایگاه آن وارد کرد.

در کنار افول فکری، سفرهای روشنفکران به شوروی هم جایگاه حزب توده را متزلزل‌تر کرد. محصول سفر برخی روشنفکران و اهل قلم به شوروی نگارش مشاهدات خود از این کشور در سفرنامه‌هایشان بود. اصلی‌ترین ویژگی این سفرنامه‌ها که آن‌ها را از سفرنامه‌های دوران قاجار متمایز می­‌کند، نگاه نقادانه و توأم با شک و تردید نویسندگان آن‌ها نسبت به نظام کمونیستی شوروی است. چندی نگذشت که  این نویسندگان در دهه ١٣٤٠ در حالی به نگارش سفرنامه­‌های خود پرداختند که هم از حزب توده بریده بودند و هم از فجایع و مصیبت‌هایی که حکومت ایدئولوژیک استالین در روسیه بـه بـار آورده بود، آگاه و البته منزجر بودند. به همین دلیل است که در جای جای این سفرنامه‌هـا مـی‌تـوان نشانه‌هایی از انتقاد، تردید و پشیمانی از حمایت از نظام سیاسی شوروی را مشاهده کرد.

سفر رسوایی و پشیمانی!

یکی از این سفرنامه‌­ها کتاب «سفر روس» جلال آل احمد بود. آل احمد که در سال ١٣٤٣ به دعوت انجمن فرهنگی ایران و شوروی دعوت شده بود تا در هفتمین کنگره مردم­‌شناسی مسکو شرکت کند، به شوروی سفر کرد. کنگره یک هفته دایر بود، اما آل احمد ۳۱ روز در مسکو ماند. او که در حوالی همین سال‌ها از حزب توده جدا شده بود، با این سفر به شوروی در صدد آزمودن آن چیزی بود که تا آن روز درباره یک جامعۀ سوسیالیستی شنیده بود. محصول این سفر، سفرنامه‌ای است در حدود ۲۵۰ صفحه، که در آن می‌توان نگاه تردیدآمیز آل احمد نسبت به نظام کمونیستی حاکم بـر شوروی را آشکارا مشاهده کرد؛ شک و تردید نسبت به آنچه او زمانی حقیقت می‌پنداشت و گویا اینک از آن پشیمان بود.

«و این بی‌زبانی سخت آزار می‌دهد. آدم غریبه غریبه می‌ماند؛ آن هم در این مملکت عظیم که سه چهار سال از جوانی‌ام را صرف تبلیغش کرده‌ام و بـاد بـه بـوق سیاست و اقتصاد و اصول و فروعش داده‌ام آن وقت چه راحت نوشتۀ کتاب‌ها را واقعیت می‌پنداشتیم!»

آنچه آل احمد در این سفرنامه توصیف می­‌کند، در بسیاری مواقع با آنچه پیش از آن دربارۀ نظام کمونیستی شوروی شنیده و خوانده بود متفاوت است. او از دیدن آن تفاوت‌ها متعجب می­‌شود و گویا افسوس می­‌خورد که چرا پیش از آن، شیفتۀ چنین نظامی بوده است. مثلاً در طی این سفر گاه با کسانی برخورد می­‌کند که با وجود زندگی در روسیه، کمونیست (حزبی) نیستند، بلکه به لیبرالسیم عقیده دارند. یا در جای جای این کشور می‌بیند که کلیساها و مساجد همچنان برپا هستند و آداب مذهبی طبق روال گذشته جریان دارند؛ چیزی که درست بر خلاف تئوری مارکسیسم است که مذهب را افیون ملت‌ها می‌داند و در صدد نفی آن از زندگی مردم است. او در نوشته‌های خود، این تفاوت را با لحنی توأم با اندوه و انزجار از جنایاتی که برای نفی مذهب در روسیه صورت گرفته است، چنین بیان می‌کند:

«اما اینجا کلیسایی بود و روز یکشنبه بود و ازدحام مردم می‌گفت که آن نقشه‌ها و تصفیه‌ها و فداکاری‌ها و مؤسسات را هنوز نمی‌شناسند و غمنامۀ داستان در این که خواسته‌اند چنین عالم یکشنبه‌ای را تعطیل کنند و به اجبار هم و به ازای چه؟ با چنین عظمتی که مذهب در روسیه بوده است و هنوز هست. به ازای پرستش استالین؟ که چنان فاجعه‌ای در خون نوشته بود؟ و چنان عاقبتی داشت؟»

سفر به ولایت عزراییل

رویگردانی آل احمد از نظام کمونیستی شوروی سبب شد که او آرمان‌های سوسیالیستی خود را در جای دیگری جست­وجو کند. کشوری که آل احمد تصور می‌کرد می­‌تواند بدیلی برای شوروی باشد، رژیم اشغالگر صهیونیستی بود؛ چرا که نخستین یهودیانی که پس از انقلاب ۱۹۰۵ روسیه از به سرزمین‌های اشغالی مهاجرت کرده بودند، در دهکده‌های اشتراکی­ای به نام «کیبوتص» به کشاورزی مشغول بودند. یعنی در این کیبوتص‌ها هر کس به اندازۀ توان خود کار می‌کرد و به اندازۀ نیازش از ما حصل آن استفاده می­‌کرد. این کشاورزی اشتراکی درست همان چیزی بود که سوسیالیست‌ها بر آن تأکید داشتند و سنگ بنای دولت اسرائیل بر آن نهاده شده بود. همین ویژگی زندگی اشتراکی بود که توجه آل احمد را به خود جلب کرد و انگیزۀ سفر به سرزمین‌های اشغالی را در او ایجاد کرد.

سفرنامۀ جلال آل احمد از سه جهت حائز اهمیت است؛ اول اینکه پیش از انقلاب اسلامی ایران تقریباً هیچ قدرت و أراده‌ای علیه اسرائیل وجود نداشت و حکومت پهلوی هم در عمل به دنبال تأمین منافع اسرائیل بود؛ آن دوران کوچکترین ضدیت با اسرائیل موجب دستگیری و شکنجه توسط ساواک می‌شد. دوم از آن جهت که، جلال آل احمد در آن دوران هنوز پایبند به اندیشه‌های چپ کمونیستی بود. اسرائیل نیز برخلاف امروز که پرچمدار و بازوی لیبرالیسم در منطقه است، در ابتدای کار داعیۀ جامعۀ سوسیالیستی داشت و برخی چپ‌های ایران علاقمند و همسو با آن بودند. سه، جلال آل احمد شخصیتی بی‌تعارف و آزاد، شناخته شده است که معمولاً در آثارش تلاش می‌کند فاصله انتقادی‌اش را با افراد و اندیشه‌ها حفظ کند.

آل احمد که در ابتدا جامعه‌ی اسرائیلی با آب و تاب و هیجان توصیف می‌کرد از این سفر هم چیزی جز ناامیدی نیافت؛ کیبوتص‌هایی که نمادی از جامعه‌ی اشتراکی آرمانی بودند ناتوان از تأمین مایحتاج خود به روش‌های دیگری روی آورده بودند. ماحصل این سفر او، ناامیدی بیش از قبل نسبت به آرمان‌های کمونیستی بود.

روشنفکرانی که بهشت گمشده خود را نه در غرب یافته بودند و نه در شرق، این بار دست به بازنگری و کندوکاو پیرامون خویش می‌زدند. آن‌ها در صدد برآمدند آن بهشت را در نواحی دورافتاده ایران جست وجو کنند، بـه همـین سبب رویکرد جدیدی در نگارش سفرنامه ژورنالیستی پدید آمد. نقطه‌ای در سیر تکامل سفرنامه ژورنالیستی که به دوران بازگشت به خویشتن شناخته می‌شود. در متن بعدی بیشتر در این باره سخن خواهیم گفت.