روایت داستان، مانند قدم زدن در یک باغ بزرگ است. مخاطب، وقتی از همراهی شما در این باغ لذت میبرد، که جزئیات آن باغ، زیبا و مرتب باشند. اگر زمین، خیلی گلآلود باشد و کفش او کثیف شود یا در جایی از باغ، زباله اباشته شده باشد و بوی بدی بیاید، قدم زدن در آن باغ، ملالآور خواهد شد. داستان نیز، همین طور است. شما باید تمام جزئیات آن را به بهترین شکل روایت کنید و به زیبایی، کنار هم بچینید، تا متنی چشمنواز خلق کنید که هیچ کس از خواندن آن خسته نشود.
حیات گزارش تحقیقی به روایت بستگی دارد. اگر روایتی شکل نگیرد، اساساً گزارش تحقیقی به وجود نمیآید. بنابراین برای ورود به دنیای روزنامهنگاری تحقیقی، قبل از هر کاری باید در روایت داستان، ماهر شوید. شما برای تقویت این مهارت، باید قدمهای زیادی بردارید. گام اول، شناخت ساختارهای روایی است. در مقالات «گزارش تحقیقی؛ روایت یک داستان واقعی ۱»، «گزارش تحقیقی؛ روایت یک داستان واقعی ۲» و «گزارش تحقیقی؛ روایت یک داستان واقعی ۳» با پنج ساختار جذاب و پرکاربرد در گزارشهای تحقیقی آشنا شدیم. یعنی ساختارهای زمانی، موقعیت، فرایندی، موازی و معکوس.
دومین قدم برای تبدیل شدن به یک راوی، شناخت عناصر داستان است. هر داستان، از چند جزء تشکیل شده است. هر کدام از این اجزاء، به صورت مستقل، پیامی را به مخاطب منتقل میکنند و وقتی در کنار یکدیگر قرار میگیرند، داستان شما، روایت میشود. به این اجزاء، عناصر داستان میگویند.
اگر به گزارشهای تحقیقی که اخیراً منتشر شدهاند دقت کنیم، متوجه خواهیم شد که اغلب راوی داستانهای شخصیتمحور هستند؛ برای مثال میتواند داستان یک مدیر دولتی را روایت کند که اختلاس کرده است یا داستان یک مربی فوتبال که با بنگاههای قمار همکاری میکند. بهتر است که عناصر انواع داستانها را بشناسید اما آشنایی با عناصر یک داستان شخصیتمحور برای یک روزنامهنگار تحقیقی کافی است. این داستانها، عناصر مختلفی دارند. البته هر نویسندهای، بنابر سلیقهی خود و با توجه به داستان، ترتیب قرارگیری این عناصر در ساختار روایت را مشخص کند و حتی گاهی یک یا چند عنصر را حذف میکند. در ادامه به بررسی این عناصر خواهیم پرداخت.
از آشنایی با شما خوشبختم!
شما به عنوان راوی داستان، مانند کسی هستید که در یک مهمانی میخواهد دو نفر از دوستان خود را به هم معرفی کند که از قبل با یکدیگر آشنا نیستند. یکی از عناصر داستان، معرفی شخصیتها است. هر داستان، یک شخصیت اصلی و چند نقش مکمل دارد. شما باید مخاطب را با این افراد آشنا کنید. این آشنایی باید به گونهای باشد که مخاطب حس کند شما، او را هم میشناسید. مهمترین نکته در این قسمت، عدم ارائهی اطلاعات بیفایده است؛ یعنی اطلاعاتی از شخصیت را بیان نکنیم که در روند داستان، تأثیری ندارند. هر دادهای که در این قسمت به مخاطب میدهیم، باید بتوانیم از آن در ادامه داستان بهره ببریم. معرفی شخصیت، مانند مرحلهی کاشت در کشاورزی است. ما اینجا، میکاریم تا در ادامهی داستان برداشت کنیم. برای مثال اگر اشاره میکنید که یکی از شخصیتها خودروی لوکسی دارد، باید در ادامهی داستان به اینکه آن خودرو را از کسی رشوه گرفته است، بپردازیم.
شما برای معرفی یک شخصیت، میتوانید جنبههای مختلفی از او را مورد بررسی قرار دهید. توصیف ظاهر، میتواند شروع خوبی برای این کار باشد. شرح ویژگیهای جسمانی مانند قد و وزن، سبک لباس پوشیدن و مدل مو میتواند مخاطب را به شناخت شخصیت نزدیک کند. همچنین بیان خصوصیات اخلاقی، راهکار خوبی برای معرفی یک فرد است. البته توجه داشته باشید که صرفا یک ویژگی را عنوان نکنید بلکه یک داستان را روایت کنید و مخاطب را به این نتیجه برسانید که شخصیت، دارای آن ویژگی است. برای مثال به جای اینکه بگویید او مهربان است، داستان کمک کردن او به یک کودک کار را تعریف کنید.
اگر بگوییم یک شخص موفق شده است دکتری خود را از بهترین دانشگاه و با معدل خیلی بالا بگیرد، مخاطب او را به عنوان یک انسان باهوش، میشناسد. روایت اتفاقات مهم گذشتهی شخصیت نیز، مخاطب را به شناخت خوبی از او میرساند.
اگر شما بدانید که فردی آرزو دارد به حج تمتع بروم، شناختی از او در ذهنتان شکل میگیرد که احتمالاً با انسانی متدین طرف هستید. وقتی مخاطب از آرزوها و اهداف یک شخصیت داستانی آگاه میشود، احساس میکند به شناخت عمیقی از او دست یافته است.
شما با شرح ویژگیهای ظاهری، خصوصیات اخلاقی، زندگی گذشته و آرزوهای یک شخصیت، میتوانید او را به مخاطب معرفی کنید. این معرفی اگر به دور از اطلاعات زائد باشد، داستان شما را برای مخاطب، قابل درک میکند و در غیر اینصورت، داستانی نامفهوم و گنگ را روایت کردهاید.
جرقهی اصلی
یکی از عناصر دیگر داستان، حادثهی اولیه است. یعنی آن قسمتی از داستان که شخصیت اصلی داستان به دلیل یک اتفاق با یک چالش روبهرو میشود. این چالش، در واقع، نقطهی شروعی است برای روایت ماجراهایی که در طول داستان اتفاق میافتند. برای مثال در یک گزارش تحقیقی که سوژهی آن، بیطرف نبودن یک قاضی در یک پرونده است. میتوانیم بیان کنیم یکی از طرفهای پرونده، اسناد و مدارکی از فساد اخلاقی آن قاضی در دست دارد و قاضی فاسد را تحت فشار میگذارد تا برای حفظ آبرو و اعتبار خود، مجبور شود رای را به نفع آنها صادر کند. این چالش، میتواند نقطهی شروعی باشد برای روایت داستان یک قاضی که فساد اخلاقی دارد.
هر چه مخاطب از این حادثه، بیشتر شوکه شود، احتمال اینکه تا پایان داستان با شما همراه شود، بیشتر است. برای شوکه کردن مخاطب، این حادثه باید ویژگیهای خاصی داشته باشد. این اتفاق باید یک وضعیت عادی را به هم بریزد. یعنی اگر شخصیت هزاران مشکل دارد و یک مسئلهی جدید برایش پیش آمده است. روایت این مسئله، نقطهی شروع خوبی برای داستان نیست. حادثهای که یک روزمره را تغییر دهد، انتخاب خوبی برای این عنصر است. برای مثال اگر سوژهی تحقیقی شما، تجاوز جنسی یک معلم به دانشآموزان است. میتوانید داستان دانشآموزی را روایت کنید که زندگی خوب و شادی داشته و بعد از تجاوز، به یک نوجوان افسرده تبدیل شده است که میخواهد تحصیل را رها کند.
مخاطب پس از خواندن حادثهی اولیه، باید یا با شخصیت اصلی همدردی کند یا از او متنفر شود. اگر اتفاقی در داستان، این توانایی را ندارد، نباید به عنوان چالش ابتدایی مطرح شود. در مثال بالا بعد از خواندن داستان آن دانشآموز، مخاطب از آن معلم متجاوز متنفر خواهد شد.
اتفاقی که در داستان، شخصیت اصلی را با یک تناقض روبهرو میکند، بهترین انتخاب برای حادثهی اولیه است. این به شرطی است که عنصر حادثهی اولیه را بعد از عنصر معرفی شخصیت در داستان روایت کنیم. یعنی در معرفی شخصیت، مخاطب، صاحب خصوصیاتی عنوان میکنیم که در حادثهی اولیه مجبور است متناقض با آنها رفتار کند. برای مثال اگر سوژهی شما، مهاجرت نخبگان است. میتوانید داستان یک نخبهی علمی را روایت کنید که همیشه وطنپرست بوده و قصد داشته در ایران، بماند و به مردم خودش خدمت کند اما مدیرا دولتی به او بی توجهی و بیاحترامی میکنند، در پروژههای علمی او سنگاندازی میشود و ساختارهای اداری، او را از پیشرفت علمی شخصی بازنشر میدارند. به همین دلیل مجبور میشود برای رشد علمی، به کشورهای خارجی برود. روایت این رفتار متناقض، توجه هر مخاطبی را جلب میکند.
عنصر حادثهی اولیه، مهمترین قسمت داستان است و اگر کشندگی لازم را نداشته باشد، مخاطب، داستان را رها میکند. بنابراین باید توجه داشته باشید که در داستان خود، از یک اتفاق شوکهکننده برای این عنصر استفاده کنید. البته قسمتی از آن، به قبل از شروع روایت داستان و به سوژهیابی شما برمیگردد.شما در هنگام یافتن سوژهها، باید دقت کنید که حادثهی اولیهی مناسبی داشته باشند.
عناصر داستان را بشناسیم
اگر میخواهید گزارش تحقیقی شما، خواندنی و اثرگذار باشد؛ چارهای ندارید جز ممهز شدن در روایت داستان. برای تقویت مهارت روایت، مسیر طولانی در پیش دارید. پس اگر وقت کافی ندارید یا حوصلهای برای تمرین کردن ندارید، قید روزنامهنگاری تحقیقی را بزنید و به سراغ خبرنویسی و گزارشهای معمولی بروید. اما اگر مصمم هستید که گزارشهای تحقیقی موفق بنویسید و در جامعه، تاثیر مثبت داشته باشید، باید سختیهای این مسیر را به جان بخرید. اولین قدم، شناخت ساختارهای روایی است. شما باید بدانید که به در چه ساختارهایی میتوان یک داستان را روایت کرد و هر ساختار برای چه نوع داستانی مناسب است. اما قدم دوم این است که عناصر تشکیل دهندهی داستان را بشناسید. عناصری که مانند چرخدندههای یک ساعت هستند و اگر یکی از آنها، به درستی به کار گرفته نشود، روایت شما، خراب میشود. دو عنصر اصلی داستان، «معرفی شخصیتها» و «حادثهی اولیه» هستند که در این مقاله به آنها پرداختیم. در مقالات بعدی از مجموعهی «گزارش تحقیقی؛ روایت یک داستان واقعی» سایر عناصر مهم داستانی را بررسی خواهیم کرد.