همزمان با دههی ۳۰ - ۵۰ شمسی در کشورهای جهان سومی آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین نهضتی با عنوان بومیگرایی شکل گرفت؛ نهضتهایی که با حمایت از فرهنگهای بومی و غیر غربی، در صدد معارضه با سلطهی فرهنگی غرب بر آمده بودند. در این روزگار جامعهی روشنفکری ایران نیز، بر خلاف نسل اول روشنفکری (که خواهان پذیرش همه جانبه و بیقید و شرط فرهنگ غرب بودند) و نیز بر خلاف کسانی که سوسیالیسم شوروی را الگوی فکری خود قرار داده بودند به اصالت فرهنگی و ایدئولوژی بومیگرایی گرایش یافتند. آنها در صدد برآمدند تا هویت خود را این بار نه در شرق و غرب عالم بلکه در داشتههای فرهنگ بومی سرزمین خود جست وجو کنند.
این ایدئولوژی حتی بر گرایشهای فرهنگی دولت پهلوی نیز تأثیر گذاشت؛ بر اساس همین ایدئولوژی بود که با حمایت فرح دیبا و هویدا، مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی ایران به سرپرستی احسان نراقی در سال ۱۳۳۷ تأسیس شد. یکی از اهداف مؤسسه بررسی وضع مناطق دورافتاده و فقیرنشین شهری و روستایی بود. این مؤسسه و دیگر نهادهای مشابه آن در دولت پهلوی توانستند توجه بسیاری از افراد جامعهی روشنفکری ایران را که زمانی به حزب توده گراییده بودند و اینک از آن سرخورده شده بودند به خود جلب کنند. احمد شاملو، فروغ فرخزاد، غلامحسین ساعدی سیمین دانشور و.... از جمله افرادی بودند که از این نهادها برای فعالیتهای بومی گرایانه و انتشار آثاری در این زمینه استفاده کردند. در این فضای فکری و فرهنگی بود که نخست گفتمان غربزدگی شکل گرفت و جلال آلاحمد آن را به گفتمان مسلط بر دهه ٤٠ ایران تبدیل کرد.
جلال آل احمد پس از آنکه از حزب توده برید و نیز نتوانست ایده آلهای سوسیالیستی خود را در روسیه و اسرائیل، بیابد در صدد بر آمد تا این بار با رویکردی انتقادی نسبت به غرب، هویت خویش را در جلوههای فرهنگ بومی ایرانی جست وجو کند. او پس از کندوکاوهای بسیار در شهرها و روستاهای دورافتادهی ایران، کتاب غربزدگی را منتشر کرد. انتشار این کتاب گفتمانی به همین نام به وجود آورد که تجلی بومیگرایی در ایران بود؛ گفتمانی که محصول آن غرب ستیزی بود و در میان قشر گستردهای از روشنفکران ایرانی آن روزگار جا باز کرد و تأثیر گذاشت.
بازگشت به خویشتن
در ادامه گفتمان غربزدگی باید از گفتمان بازگشت به خویشتن در دهه ۱۳۵۰ یاد کرد که تئورسین آن علی شریعتی، فرزند محمدتقی شریعتی بود. او که هم با اندیشههای اسلامگرایانه پدرش در کانون حقایق اسلامی آشنا بود و هم تحت تأثیر آراء انتقادی روشنفکران غربی و جهان سومی قرار داشت توانست راه آل احمد را در گفتمان غربزدگی ادامه دهد و اندیشه بازگشت به خویشتن را تئوریزه کند. این گفتمان تقریباً نسخه ایرانی آن چیزی بود که فانون، روانشناس و کوشنده انقلابی کارائیبی، از آن سخن گفته بود. به اعتقاد شریعتی هدف اصلی طرح این ایدئولوژی احیای هویت اسلامی ایرانیان بود.
این ایدئولوژی به سرعت طرفداران بسیار یافت چرا که عده زیادی از کسانی که از یک سو متناسب با فضای جهانی در پی نوگرایی بودند و از سوی دیگر گرایش به دین داشتند در آن جذب شدند. در عین حال به عقیدهی قریشی، شریعتی اسلام را طوری معرفی کرده بود که بیش از هر ایدئولوژی دیگری تا آن دوره به عدالت انسانی توجه داشت؛ دیدگاه از این حیث با اسلام سنتی فهم شده متفاوت بود و میتوانست به اندازۀ مارکسیسم جاذبه داشته باشد.
سفرنامهنویسی در گفتمان غربزدگی و بازگشت به خویشتن
تسلط یافتن گفتمان غربزدگی و شکلگیری اندیشه بازگشت به خویشتن در دهههای ٤٠ و ٥٠ ه.ش سبب شد تا گروهی از روشنفکران ایرانی که زمانی متوجه غرب و زمانی متوجه شرق بودند، این بار به فرهنگ بومی ابرانی و اسلامی گرایش یابند. برخی از این افراد به سرزمینهایی که میتوانستند منعکسکننده این فرهنگ باشند سفر میکردند و میکوشیدند با شرح جزئیات آنچه در این سفرها میدیدند، در جهت احیای ارزشهای فرهنگ بومی خود گام بردارند.
یکی از این افراد جلال آل احمد بود. او پس از رویگردانی از سوسیالیسم و نیز انتشار کتاب غربزدگی، در سال ١٣٤٣ سفری به مکه داشت که شرح آن را در سفرنامهای با نام خسی در میقات نگاشت. او در جای جای این کتاب به انتقاد از وابستگی حکومت سعودی به غرب (به سبب وابستگی به درآمد حاصل از فروش نفت) پرداخته و اندیشه اتحاد اسلامی و لزوم اعلام مکه و مدینه به عنوان دو شهر بینالمللی اسلامی را مطرح کرده است؛ این نکته را در توصیف آل احمد از قبرستان بقیع میتوان دید:
«سراسر قبرستان تپه ماهور و خاکی... و گله به گله تکه سنگ سیاهی به زمین فرورفته.... به علامت قبری که سنگش را شکستهاند... وهابیها. یعنی فقط به تعصب وهابیگری چنین کردهاند... یا شاید حضور قبور رجال مذاهب مختلف اسلام در یک جا در حکم شاهانی بوده که در گلیم محصور این اقلیم نمیگنجیده؟... چارهای نیست جز اینکه بگوییم سعودیها لیاقت ادارۀ این مشاهد را ندارند. مدینه و مکه را باید از زیر نگین این حضرات بیرون کشید و دو شهر بینالمللی اسلامی اعلام کرد.»
خسی در میقات را میتوان سفرنامهای در ادامه یا در تأکید غربزدگی به شمار آورد؛ تا جایی که خود او نیز گاهی به دنبال کردن مباحث غربزدگی اشاره میکند:
«اگر غرب با این استعمار نوع جدیدش، اینچنین بر ارابه مسیحیت میراند، چرا در این حوالی که ماییم ارابه اسلام را چنین زنگ زده رها کردهایم و از خود پرسیدم که برای وضع گرفتن در مقابل غرب این مراسم حج خود نوعی سکوی پرش نیست؟ اهه باز که دارم غربزدگی را دنبال میکنم!»
گروهی دیگری از روشنفکران این دوره، کسانی بودند که به مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی ایران پیوسته بودند؛ تعدادی از این افراد نیز با رویکردی مردمشناسانه به مناطق دوردست و دورافتاده ایران سفر کردند و به بازشناسی ابعاد مختلف زندگی اجتماعی مردم این نواحی پرداختند. برخی از این افراد سفرنامههایی نگاشتند که در واقع بازتابی از زندگی و فرهنگ مردم بومی ایران بود. برای مثال غلامحسین ساعدی بود در بازگشت از سفر تحقیقاتیای که به جنوب ایران داشت، کتاب «اهل هوا» را نوشت. به گفتهی جمشید بهنام در مقدمه کتاب:
«اهل هوا مجموعهای است از یادداشتهای مسافری دقیق و کنجکاو و مقدمهای است بر سلسله تحقیقاتی که باید دربارهی آداب و رسوم پیچیده و شگفتی که در گوش و کنار سرزمین ما پراکنده است، انجام گیرد»
ساعدی در این کتاب به دقت هرچه تمامتر به شرح جزئیات زندگی، کسب و کار، آب و رسوم و عقاید مردم این سرزمین و... میپردازد تا ابعاد مختلف فرهنگ مردم آن نواحی را به مخاطب خود بشناساند. مثلاً در جایی از کتاب اهل هوا به شرح عقیدهی مردم این نواحی درباره زار و «باد» میپردازد و میگوید:
«وقتی از هر جنوبی بومی که با فرهنگ مخلوط و درهم ساحل نشینان آشنا باشد، دربارهی زار، نوبان و مشایخ بپرسی، در جواب[...] خواهد گفت که زار نوبان و مشایخ همه باد است و این بادها قدرتهایی هستند که دنیای درون خاک و برون خاک همه در اختیار آنها است. تمام موجودات خیالی و همهی آنهایی که به چشم نمیآیند، پریها، دیوها، ارواح نیک و بد همه باد یا خیال یا هوا هستند و آدمها، همه اسیر و شکار اینها [...] و اگر کسی گرفتار یکی از این بادها شود و بتواند جان سالم از چنگ باد در ببرد، آن وقت آن شخص به جرگۀ اهل هوا در میآید.»
سفر دیگر ساعدی به آذربایجان است و محصول آن دو کتاب در شرح سفر به روستاهای این ناحیه یکی «خیاو یا مشکین شهر؛ کعبه ییلاقات شاهسون» که مجموعهای از یادداشتهای پراکنده از دیدهها و شنیدههای نویسنده در این آبادی است. او در این کتاب به طور دقیق موقعیت جغرافیایی خیاو محلهها، زیارتکدهها کوچهها و خانهها، قصهها، زبان و لهجه و طبیعت این روستا را توصیف میکند. کتاب دیگر «ابلخچی»، که شرح سفر به روستایی است با ساکنانی که اهل حق هستند. در این کتاب نیز ساعدی به توصیف دقیق مشاهدات خود از آب و هوا، معماری، جمعیت، کشت و کار، تعلقات ذهنی، عقاید مذهبی، آداب و رسوم... در این روستا میپردازد. مثلاً در وصف عقاید مذهبی خاص اهالی آن مینویسد:
«سوای تعدادی انگشت شمار همگی صوفیاند و درویش و خود را اهل حق مینامند [...] آداب و رسومشان تأثیر شدید دارد از مراسم و مذهب باستانی خودمان [...] خدا را حق میدانند و حق را علی. این نکته را از دفتر و دستکهاشان، از دیوانهای شعرشان، از گفتارهای بزرگانشان و از سنگ قبرها هم میشود فهمید. یکی از برادران خامنهای که مهمانشان بود [...] میگفت اصلاً چیزی را که جسم نیست و هیچ جا نیست و نمیشود، فهمید باید چیزی باشد همان چیزی که خدا میگوییم ببینیمش و دوستش داشته باشیم و این آسان به دست نمیآید و در شأن همه کس نیست؛ تنها اهل حق او را میشناسند [...] و او مولای، درویشان، علی است که آمده و مدتی بین ما خاکیان بوده، همه حتی بزرگترین مردان روزگار، محمد، را حیران و متعجب کرده و دوباره به ملکوت آسمانها رفته است.»
بدین ترتیب بود که دیگر سفر به غرب و شرق عالم جاذبۀ گذشته را برای روشنفکران ایرانی نداشت تا شرح آن را به صورت سفرنامه بنویسند و در اختیار هموطنان خود قرار دهند. به تعبیر دیگر آنان با آزمودن آنچه روزگاری در سفرهای خود به غرب دیده بودند و در صدد دست یافتن به آن بودند و زمانی در شرق به این فکر افتادند که می باید هویت خود را در آیینه فرهنگ بومی خود بیابند. این بود که دیگر نه از دیدن آنچه در غرب و شرق بود، دچار حیرت میشدند و نه دیگر به نگاشتن شرح سفرهای خود و توصیف دیگری برای هموطنان خود اشتیاقی داشتند.
در این گفتمان، سفرنامهنویسی به شیوۀ گذشته کارکرد روشنگرانه خود را از دست داد. با از میان رفتن این کارکرد، هم نگاشتن سفرنامهها و حیرت نامههایی که در دوران مشروطه و قاجار رواج بسیار یافته بود، کم و کمتر شد و هم سفرنامههایی که در توصیف کشورهای کمونیستینوشته میشد؛ تا جایی که در نهایت، شرح سفرها و سفر دیدهها بیشتر شکل خاطره نویسی و شخصی به خود گرفت.
از سفرنامهی قاجار تا روایتهای پهلوی
کارکرد سفرنامهها در دوران قاجار تا پیش از انقلاب مشروطه، معرفی نظام فکری، اجتماعی و سیاسی غرب مدرن به عنوان بدیلی برای نظامهای سنتی آن روز به ایرانیان بود. با تحقق نظام سیاسی مشروطه در ایران و برخی پیشرفتهای اجتماعی، دیگر سفرنامهها این کارکرد خود را از دست دادند.
در دوران پهلوی آشنایی روشنفکران ایرانی با نظام فکری سوسیالیستی توجه آنان را از غرب متوجه کشورهایی کرد که این نظام بر آنها حاکم بود. شوروی نمونهی اعلای این کشورها به شمار میآمد؛ در نتیجه برخی روشنفکران و اهل قلم به آنجا سفر کردند و محصول مشاهدات خود از این کشور را در سفرنامههایی نگاشتند. اصلیترین ویژگی این سفرنامهها که آنها را از سفرنامههای دوران قاجار متمایز میکند، نگاه نقادانه و توأم با شک و تردید نویسندگان آنها نسبت به نظام کمونیستی شوروی است.
با شکلگیری گفتمانهای غربزدگی و بازگشت به خویشتن سفرنامهنویسی نیز رویهی دیگری یافت. این بار برخی روشنفکران که بهشت گمشده خود را نه در غرب یافته بودند و نه در شرق در صدد برآمدند آن را در نواحی دورافتاده ایران جست وجو کنند، به همین سبب با رویکردی مردمشناسانه به برخی روستاهای دورافتاده ایران سفر کردند و به کندوکاو در محیط جغرافیایی افکار و آداب و رسوم مردم این نواحی پرداختند و محصول مشاهدات خود را به عنوان سفرنامههای تحقیقاتی نگاشتند. در نهایت با از تب و تاب افتادن این گفتمانها سفرنامهنویسی نیز از صحنه ادبیات معاصر ایران به حاشیه رانده شد و به شکل خاطره نویسی به حیات خود ادامه داد.
در شمارههای بعدی بیشتر در مورد سیر تحول سفرنامهها و پیدایش سفرنامههای ژورنالیستی مدرن صحبت خواهیم کرد.