دروغ بزرگ نام یک تکنیک تبلیغاتی است که برای اولینبار توسط آدولف هیتلر در کتاب «نبرد من» آورده شد. هیتلر درباره این تکنیک میگوید:
«تودههای بزرگ مردم راحتتر قربانی یک دروغ بزرگ میشوند تا یک دروغ کوچک»
دروغ گفته میشود، تکرار میشود و با آن به گونهای رفتار میشود که انگار یک موضوع کاملاً بدیهی و درست است. این کار با این هدف انجام میشود که به مرور مسیر بحثها را به سمتی هدایت کنند که آن دروغ بزرگ برای همه بدیهی بنظر برسد و کسی آن را زیر سوال نبرد.
از نظر هیتلر مردم بیشتر قربانی دروغهای بزرگ میشوند، به این علت که خودشان در طول روز دروغهای کوچک بسیاری میگویند اما از گفتن دروغهای بزرگ خجالت میکشند. به ذهن مردم نمیرسد که دروغهای بسیار بزرگی بگویند و باور نمیکنند فرد دیگری هم بتواند تا این اندازه واقعیت را جعل کند.
اگر یک دروغ بسیار بزرگ گفته شود، حتی اگر مردم دلایل رد آن را بشنوند باز هم شک میکنند و با خود میگویند شاید توضیح دیگری هم برای آن وجود داشتهباشد.
در متون مختلف جملهای از پاول جوزف گوبلز –مسئول تبلیغات دولت نازی- درباره دروغ بزرگ آورده شده اما منبع مدرک آن بصورت دقیق مشخص نیست:
«اگر دروغی که میگویید به اندازه کافی بزرگ باشد و آن را تکرار کنید، مردم درنهایت باور خواهند کرد. این دروغ تا زمانی حفظ میشود که دولت بتواند مردم را دربرابر پیامدهای سیاسی، اقتصادی یا نظامیِ دروغ حفظ کند. بنابراین برای دولت بسیار مهم است که از تمام قدرت خود برای سرکوب مخالفانش استفاده کند چون حقیقت، دشمن جدیِ دروغ است و درنتیجه میشود گفت: حقیقت بزرگترین دشمن دولت است.»
پاول جوزف گوبلز در مقالهای که سال ۱۹۴۱ به نام «کارخانه دروغ چرچیل» نوشت، انگلیسیها را به تکنیک دروغ بزرگ متهم کرد. او میگفت انگلیسیها معتقدند وقتی کسی دروغ میگوید باید یک دروغ بزرگ بگوید و به آن پایبند باشد. آنها به دروغگویی خودشان ادامه میدهند حتی زمانی که مضحک بنظر برسند.
چه کسی درخت گیلاس را قطع کرد؟
سالها قبل، یک منتقد اجتماعی ابراز نگرانی کرد که رسانهی جدید، دروغگویی را افزایش داده است. این مسئله به سال ۳۷۵ قبل از میلاد برمیگردد و آن منتقد اجتماعی «افلاطون» نام دارد. رسانهی جدیدی هم که افلاطون از آن صحبت میکرد «کلام مکتوب» بود.
امروزه ما دوباره نگران قدرت رسانههای جدید برای تسهیل دروغگویی هستیم منتها اینبار بستر دروغگویی، اینترنت، فیسبوک، توییتر و تیک تاک است. خود دروغ به اندازهی انسانها قدمت دارد اما هر بار پیشرفت ارتباطات در طول تاریخ، آن را تسهیل میکند.
گرچه افلاطون نگران کلام نوشتاری و مکتوب بود اما در هر شرایطی با دروغ گفتن مخالف نبود. درواقع او معتقد بود که جوامع به دروغ بزرگ احتیاج دارند. فریبی که عمداً برای خدمت به یک هدف مدنی ایجاد شود.
افسانهای که مدتها قبل درباره جورج واشنگتن و درخت گیلاس منتشر شد هم نمونهای از دروغ بزرگ افلاطونی است. درسالهای اولیه تشکیل این کشور، ایالات متحده به دروغهای بزرگ و اساسی احساس نیاز میکرد و واشنگتن هم سوژهای عالی برای دروغپردازی بنظر میرسید.
افسانههای زیادی درباره جورج واشنگتن وجود دارد اما افسانه درخت گیلاس یکی از معروفترین آنهاست. در این افسانه گفته میشود زمانی که جورج واشنگتن شش ساله بوده، یک تبر به عنوان هدیه از پدرش میگیرد و به درخت گیلاس پدرش آسیب میرساند. زمانی که پدر متوجه میشود که او چه کار کرده است، عصبانی میشود و با او برخورد میکند. جورج واشنگتنِ کوچک هم به پدرش میگوید: «من نمیتوانم دروغ بگویم، من با تبر درخت شما را بریدم» پدر از این صداقت پسرش بسیار خوشحال میشود، او را در آغوش میگیرد و میگوید صداقت پسرم بیش از هزار درخت ارزش دارد!
از قضا، این داستان نمادین درمورد ارزش صداقت توسط یکی از اولین زندگینامهنویسان واشنگتن که یک کتابفروش دورهگرد بود ابداع شده بود! این کتابفروش دورهگرد، میسون لاک ویمز نام داشت. پس از مرگ واشنگتن مردم میخواستند بیشتر راجع به او بدانند و ویمز این امکان را برایشان فراهم میکرد. ویمز درسال ۱۸۰۰ به ناشری درباره نوشته خود چنین گفت: «میدانید! واشنگتن مرده است.. میلیونها نفر میخواهند بیشتر درباره او بدانند... برنامه من این است؛ من تا جای ممکن از زندگینامه او میگویم و نشان میدهم بزرگی او به علت فضایل بزرگ او بودهاست.»
ویمز برای نوشتن این افسانهها دلایل متعددی داشت اما قطعا یکی از آن دلایل «سود» بود. او به درستی میدانست که نوشتن یک کتاب درباره زندگی خصوصی واشنگتن، بسیار پرفروش خواهد شد و همینطور هم شد. درواقع افسانهی «نمیتوانم دروغ بگویم» خودش یک «دروغ بزرگ» بود و تا نسلها در بین مردم محبوب باقی ماند.
قربانی دروغ بزرگ نشوید
ماشین چاپ که در قرن پانزدهم اختراع شد، درست مانند کلام مکتوب به انتشار دروغ کمک کرد. پس از جنگ داخلی انگلیس در قرن هفدهم، دروغهای الیور کرامول، مطبوعات را مشغول خود کرد. در سال ۱۶۶۵، یک کتاب آشپزی جعلی، ظاهراً توسط همسر کرامول منتشر شد که پر از حملات مختلف به همسرش بود.
با رشد روزنامهها، فرصتهای جدیدی برای دروغگویی بوجود آمد. حالا یک دروغگو فقط باید یک خبرنگار را متقاعد کند تا یک دروغ بزرگ را به صورت گسترده بین مخاطبانش منتشر کند. در آغاز جنگ جهانی اول –در اوت ۱۹۱۴- فرانسویها گزارشهای نادرستی از جنایات در بلژیک که تحت اشغال آلمانیها بود منتشر کردند تا به سربازان متفقین انگیزه دهند. اما تحقیقات بعدی نتوانستند هیچ مدرکی برای اثبات این ادعاها بدست بیاورند.
درنهایت استاد بزرگ دروغگویی، وزیر تبلیغات هیتلر، پاول جوزف گوبلز بود.
در سال ۱۹۴۵، بعد از به پایان رسیدن جنگ جهانی دوم، یک فیلسوف و تاریخدان فرانسوی به نام الکساندر کویره اینطور گفت: «در تاریخ هیچ وقت به اندازه ی روزگار ما دروغ گفته نشدهاست. دروغ هرگز انقدر بیشرمانه، سیستماتیک و بیوقفه نبودهاست.»
این همان چیزی است که امروزه با ظهور رسانههای اجتماعی هم گفته میشود. باوجود شبکههای اجتماعی پخش مطلب دروغ آسانتر شدهاست. مانند هر نوع پروپاگاندای دیگر، باید پیوسته درباره صحت ادعاهایی که مطرح میشوند فکر کنید و از خود سؤال کنید. هر قدر تفکر انتقادی خود را پرورش دهید کمتر احتمال دارد این دروغهای تبلیغاتی را باور کنید.
نظر شما