در دانشگاه، بعضی از درسها، پیشنیاز دارند. یعنی تا یک درس را قبول نشوید، اجازهی ثبتنام در درس بعدی را ندارید. اصلیترین پیشنیاز روزنامهنگاری تحقیقی، هنر روایتگری است. برای مسلط شدن به این هنر، باید قدمهای زیادی بردارید. یکی از این گامها، شناخت عناصر داستان است.
هر عنصر، یک جزء از داستان است. این عناصر، انواع مختلفی دارند که با شناخت آنها، میتوانیم روایتی جذاب و خواندنی خلق کنیم. در مقالات گذشته از مجموعهی «گزارش تحقیقی؛ روایت یک داستان واقعی»، با سه عنصر معرفی شخصیتها، حادثه اولیه و رشد نقشها آشنا شدیم. در ادامه چند عنصر روایی را بررسی خواهیم کرد.
اوج بگیر!
حادثهی اولیه و رشد شخصیتها، نقش اصلی داستان را به یک نقطه میرسانند. در این لحظه، او پس از اتفاقات مختلف، باید یک تصمیم مهم بگیرد. این تصمیم، سرنوشت داستان را مشخص خواهد کرد. به این مرحله از داستان، نقطهی اوج میگویند. این نقطه، مخاطب را به هیجان، تعجب یا تامل وادار میکند. در گزارشهای تحقیقی، اوج روایت، قهرمان یا ضدقهرمان بودن سوژهی ما را مشخص میکند.
در نقطهی اوج، تنش و هیجان به بیشترین حد خود میرسد. شما باید از ابتدای روایت، ریتم داستان را به تدریج سریعتر کنید و آن را در اوج روایت، به نهایت سرعت برسانید. استفاده از جملات کوتاه و پشت سر هم به تندتر شدن ریتم کمک میکند. در این مرحله، مخاطب باید فشار روی شخصیت اصلی را حس کند. بنابراین سعی کنید حالات او را به خوبی توصیف کنید.
تناقضهایی که در اثر حادثهی اولیه برای شخصیت اصلی ایجاد شدهاند، در نقطهی اوج، خود را به خوبی نمایان میکنند؛ اینکه نقش اصلی، براساس اعتقادات قبلی خود رفتار میکند یا در تضاد با آنها تصمیم دیگری میگیرد. در اوج داستان، شخصیتها دیگر تغییری نمیکنند؛ برخلاف عنصر رشد شخصیتها، که نقشها تغییر میکردند یا جایگزین میشدند. مخاطب باید هر تغییر شخصیتی موجود در داستان را قبل از نقطهی اوج متوجه شود و در این مرحله، فقط با توجه به اطلاعات قبلی خود، آنها را قضاوت کند. البته عدم تغییر فقط مختص نقشها است و طبیعی است که شرایط و وضعیت با توجه به تصمیم نهایی تغییر مییابند.
در نقطهی اوج، شخصیت اصلی، واقعیت خود را به مخاطب نشان میدهد. چیزی برای آینده نگه ندارید، هر چیزی را که برای شناخت کامل او لازم و کافی است، به مخاطب نشان دهید. با استفاده از توصیف و تشبیه، مخاطب را به درک بهتری از شرایط و شخصیتها برسانید. اوج، مهمترین قسمت روایت شما است. شما تمام داستان را روایت میکنید تا به اوج روایت برسید. پس آن را جدی بگیرید و دقت و تمرکز کافی را برای آن صرف کنید.
سقوط آزاد
بعد از عنصر نقطهی اوج، معمولا ریتم داستان به آرامی کندتر میشود. این مرحله مانند آرامش کشتی بعد از یک طوفان دریایی است، تنش بین نقشها کاهش مییابد و شخصیتها، کمکم با آثار حوادث هیجانانگیز در نقطهی اوج کنار میآیند. شخصیت اصلی نیز در یک ریل قرار میگیرد تا کشتی داستان را به ساحل پایان برساند. با توجه به تصمیمی که او در نقطهی اوج گرفته، این ریل مشخص میشود. اگر متناقض با عقاید گذشتهاش، تصمیمگیری کرده باشد، دیگر تحت فشار نیست و آن را میپذیرد.
آرامش این قسمت از روایت، به مخاطب فرصت میدهد داستان را تجزیه و تحلیل کند. شما میتوانید با ارجاع دادن اتفاقات نقطهی اوج به عناصر دیگر به تحلیل او کمک کنید. البته ارجاع دادن شما نباید تکرار مطالب گذشته باشد. بلکه زاویهی جدیدی از آن را بیان کنید. برای مثال اگر نقش اصلی در نقطهی اوج، همسر خود را به قتل رسانده است. در عنصر معرفی شخصیتها، یک مورد از خیانتهای همسر او را ذکر کنید اما در این قسمت، همان مثال را تکرار نکنید؛ به آن اشاره کنید و یک مورد دیگر را مثال بزنید.
در نقطهی اوج، شناخت شخصیت اصلی را برای مخاطب تکمیل کردید. حالا در این مرحله میتوانید سرنوشت سایر نقشها را نیز برای مخاطب مشخص کنید تا ابهامی در ذهن او باقی نماند. ثبات شخصیتها در این مرحله الزامی نیست. آنها میتوانند تغییر کنند اما جایگزینی در این قسمت معنایی ندارد. این مرحله که سقوط نام دارد، نباید خیلی طولانی شود. هدف از آن، استراحت دادن به ذهن مخاطب بعد از یک ریتم پرشتاب و روشن کردن ذهن او نسبت به روایت است. کوتاه نوشتن همیشه سختتر است. برای موفق شدن در این عنصر باید بتوانید خط بزنید. اگر متنی نوشتید که دلچسب نبود، به راحتی روی آن قلم بگیرید و دوباره بنویسید. این خط زدن و دوباره نوشتن، شما را به یک متن ایدهآل میرساند. البته اگر عادت نداشته باشید، ابتدا این کار را با کراهت انجام میدهید. اما به مرور وقتی متنهای بهتری مینویسید، این امر برای شما عادی میشود.
عنصر سقوط گرچه از سایر عناصر کوتاهتر است. اما اگر به درستی روایت نشود، مخاطب، خواندن متن را رها میکند. بدون تنش بودن داستان در کنار ریتم کند روایت، میتواند مخاطب را خسته کند. بنابراین از جذابیتهای دیگری مانند کوتاهبودن، کلمات غیرتکراری، توصیف، تشبیه و ارجاع دادن استفاده کنید تا همراهی خواننده را از دست ندهید.
عناصر روایت، ابزارهای راوی
هر کس برای کار خود نیاز به ابزارهای خاصی دارد. برای مثال یک بنا به بیل و کلنگ یا یک معلم به گچ و تخته احتیاج دارد. راوی داستان، اما هیچ ابزاری جز عناصر روایت ندارد. او با استفاده از آنها باید بتواند یک روایت خوب از داستان را خلق کند. هیچ استادکاری هم بدون شناخت ابزارهای کارش، موفق نمیشود. شما نیز اگر میخواهید روایتگر موفقی شوید، باید تنها ابزارهای کارتان یعنی عناصر داستان را به خوبی بشناسید. در سه مقالهی اخیر از مجموعهی «گزارش تحقیقی؛ روایت یک داستان واقعی» با چهار عنصر اصلی روایت اشنا شدیم. یعنی معرفی شخصیتها، حادثهی اولیه، رشد نقشها، نقطهی اوج و سقوط. در آینده عناصر دیگری را نیز مورد بررسی قرار خواهیم داد.
نظر شما