۱۹ اسفند ۱۴۰۲، ۱۲:۴۳
کد خبرنگار: 5305
کد خبر: 85412851
T T
۰ نفر

برچسب‌ها

راهنمای نگارش یک شروع جذاب برای روایت

شروع جذاب، چوب جادوی راوی

۱۹ اسفند ۱۴۰۲، ۱۲:۴۳
کد خبر: 85412851
علی‌اصغر نیاز
شروع جذاب، چوب جادوی راوی

تهران- ایرنا مدرسه- شروع روایت، مانند یک در است که مخاطب را از جهانی که در آن زندگی می‌کند به دنیایی که شما خلق کرده‌اید، وارد می‌کند. خواننده‌ی متن، جلوی این در می‌ایستد و برای ورود به داستان دو دل است. گاهی لازم است یقه‌ی مخاطب را بگیرید و او را به داخل روایت هُل دهید!

‌مخاطب، وقتی وارد روایت شما می‌شود، آهسته‌تر از شرایط معمولی، متن را می‌خواند. او در ابتدا به دنبال ارزیابی شما است تا مطمئن شود وقت خود را صرف یک داستان خوب و خواندنی خواهد کرد. یک نویسنده‌ی باهوش از این فرصت آهسته‌خوانی نهایت استفاده را می‌برد و سعی می‌کند مخاطب را برای خواندن روایت متقاعد کند.

مجاب شدن مخاطب برای ورود به داستان، زمانی اتفاق می‌افتد که شما در شروع روایت، اولاً یک متن روان، خواندنی و جذاب را به او تحویل دهید و ثانیاً گره‌هایی در ذهن او ایجاد کنید که کنجکاو و مجبور به خواندن داستان شود. برای خلق این چنین شروعی، راهکارهای موثر بسیاری وجود دارد که در مقاله‌ی «شروع داستان؛ مرز حیات و ممات روایت» به بررسی چند مورد از آن‌ها پرداختیم. در ادامه چند نکته‌ی مهم دیگر پیرامون شروع روایت و یک نمونه‌ی موفق را مورد بررسی قرار خواهیم داد.

مخاطب، باید شما را بشناسد

علاوه بر تمایل مخاطب به ارزیابی داستان در شروع روایت، عامل دیگری نیز وجود دارد که باعث می‌شود خواننده‌ی متن، در ابتدا آهسته‌تر و با تأمل بیش‌تری متن را بخواند. در آغاز روایت، ذهن مخاطب هنوز با قصه خو نگرفته است، هم‌چنین با سبک روایتگری و طرز نگارش شما نیز آشنایی ندارد. آهسته‌خوانی مخاطب در شروع روایت، فرصتی مناسب است تا کاملاً او را با شیوه‌ی خود آشنا کنید.

یک شروع استاندارد برای روایت، ذهن مخاطب را با لحن و دایره‌ی لغاتی که در ادامه‌ی داستان با آن‌ مواجه خواهد بود، آشنا می‌کند. به عبارتی سبک نگارش شروع روایت، باید با شیوه‌ی نگارشی ادامه‌ی داستان، هم‌خوانی داشته باشد. در غیر این صورت مخاطب شما حین خواندن روایت، گیج و کلافه خواهد شد.

بررسی یک شروع جذاب

برای این‌که یک نویسنده‌ی قوی شوید راهی ندارید جز این که آثار موفق نویسندگان را مطالعه کنید و از روش‌های آن‌ها برای جذب مخاطب الهام بگیرید. برای خلق یک شروع جذاب هم باید آغاز داستان‌های خواندنی زیادی را بررسی کنید تا راهکارهای موثر را کشف کنید.

فورد مدوکس فورد، نویسنده‌ی مشهور انگلیسی، رمان «سرباز خوب» را این‌گونه شروع می‌کند:

این غم‌انگیزترین داستانی است که به عمرم شنیده‌ام. اشبرنم‌ها را ۹ سال بود که در شهر ناوهایم کاملاً از نزدیک می‌شناختیم... یا بهتر بگویم نوعی آشنایی داشتیم که آزاد و راحت بود و در عین حال بی‌فاصله، مثل دستکش خوب با دست آدم. من و زنم، کاپیتان اشبرنم و خانم اشبرنم را همان‌جور می‌شناختیم که می‌شود هر کسی را شناخت و در عین حال به تعبیری اصلاً هیچ چیزشان را نمی‌دانستیم. این حالت به نظرمن حالتی است که فقط با انگلیسی‌ها پیش می‌آید چون تا امروز هم که می‌نشینم حلاجی کنم از این قضیه‌ی غم‌انگیز چه می‌دانم، می‌بینم اصلاً آن‌ها را نمی‌شناختم. تا شش ماه پیش پایم را به انگلستان نگذاشته بودم و مسلم است که اعماق قلب انگلیسی‌ها را نکاویده بودم، فقط قسمت‌های کم‌عمق را شناخته بودم.

جمله‌ی اول یک ترفند است برای جلب توجه خواننده اما بلافاصله ابهام و تلویح و هم‌چنین تشویش و اضطراب درباره‌ی امکان کشف حقیقت، گریبان راوی را می‌گیرد. این شخصی که ما را مخاطب قرار داده است، کیست؟ از زبان انگلیسی استفاده می‌کند اما خودش انگلیسی نیست! ۹ سال است که یک زوج انگلیسی را می‌شناسد که موضوع غم‌انگیزترین داستان هستند اما در عین حال می‌گوید که تا همین لحظه‌ی روایت اصلاً انگلیسی‌ها را نمی‌شناسد.

در جمله‌ی اول می‌گوید: «شنیده‌ام» و ما این طور می‌فهمیم که راوی قرار است داستان یک نفر دیگر را نقل کند. اما باز هم بلافاصله این نکته به ما القا می‌شود که راوی و شاید هم زنش، خودشان جزء داستان بوده‌اند. راوی، اشبرنم‌ها را از نزدیک می‌شناسد و اصلاً نمی‌شناسد! این تناقض‌ها در ادامه، نتیجه‌ی انگلیسی بودن قلمداد می‌شوند؛ نتیجه‌ی دوگانگی ظاهر و باطن در رفتار اغلب انگلیسی‌های طبقه‌ی متوسط. هاله‌های دلشوره‌آمیز در شروع روایت در کنار تناقض‌های بلافاصله، هر خواننده‌ای را ناخودآگاه به سمت ادامه‌ی داستان خواهد برد، همان‌طور که احتمالاً شما هم راغب هستید تا ماجراهای این قصه را کشف کنید.

انتخاب کلمات نیز به خوبی صورت گرفته است. تکرار کلمه‌ی «غم‌انگیز» با فاصله‌ی مناسب در این پاراگراف آغازین، مخاطب را آماده‌ی شنیدن روایت می‌کند. هم‌چنین در اواخر پاراگراف به شناخت قلب انگلیسی‌ها اشاره می‌شود که در ادامه‌ی داستان مخاطب متوجه خواهد شد که زوج انگلیسی علی الظاهر قلب سالمی ندارند.

استعاره یا توهم ایجاد ابهام

استعاره یک صنعت اساساً شعری است که یک واژه را به جای یک واژه‌ی دیگر بر اساس شباهتی که دارند به کار می‌بریم. برای مثال حافظ در اشعار خود به جای معشوق از کلمه‌ی «بت» استفاده می‌کند چرا که معشوق خود را مانند بت می‌پرستد. استعاره هرچقدر در شعر خوب است در روایت آن‌چنان اثر مثبتی ندارد. این آرایه‌ی ادبی مخاطب را به فکر وادار می‌کند که برای خواننده‌ی قابل تحمل نیست. مخاطب می‌خواهد داستان را بفهمد نه این‌که دائماً درگیر آن باشد که منظور شما از این کلمه چه بوده است. لذا برای ایجاد ابهام، حق استفاده از استعاره را نداریم، شما باید با روایت خود مخاطب را برای فهمیدن داستان کنجکاو کنید نه این‌که او را کنجکاو دانستن منظور خود از یک کلمه کنید.

به نمونه‌ای که در بالا آوردیم دقت کنید. فورد مدوکس بر اصل اجتناب از استعاره به خوبی پایبند است و هر حرفی را صریحاً بیان می‌کند. شما در طول خواندن این آغاز جذاب، دنبال فهمیدن و کشف حقایق داستان هستید نه درگیر فهمیدن معانی کلمات و منظور نویسنده.

خلق یک شروع جذاب

شما در ابتدای روایت با مخاطبی طرف هستید که متن را آهسته می‌خواند. شما باید از این فرصت بهره ببرید و اولاً مخاطب را با سبک نگارشی خود آشنا کنید و ثانیاً او را متقاعد کنید که داستان جذابی در انتظارش است تا وارد روایت شود. استفاده از تناقض‌های بلافاصله و اجتناب از استعاره در کنار دقت در انتخاب کلمات، روش بسیار مناسبی است تا در ذهن مخاطب ابهام و تشویش ایجاد کنید. این کار باعث می‌شود خواننده‌ی متن برای دانستن داستان شما بی‌تاب شود. خلق یک شروع جذاب برای روایت، مستلزم به‌کارگیری راهکارهایی کاربردی است که در این مقاله به بیان چند مورد از آن‌ها پرداختیم. در آینده نکات مهم دیگری در این زمینه را مورد بررسی قرار خواهیم داد.

اخبار مرتبط

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.