کرمانی با تشریح فضای علمی کشور می گوید: اساتید و دانشجویان ما مشارکت علمی معناداری در سطح بین المللی که شامل چاپ مستمر مقالات در مجلات معتبر، شرکت در کنفرانس ها و نظریه پردازی، بحث و فحص با دیگر پژوهشگران شناخته شده می شود، ندارند. ما یک سری عوامل ساختاری و کلان داریم که قطعا در اینجا اثر گذار هستند. ما نمی توانیم وضعیت علم ارتباطات را جدا از وضعیت علم در ایران در نظر بگیریم و می توان گفت متاسفانه علم در معنای عام در ایران به مریضی بد و کشنده ای که من آن را «انسداد تفکر» می نامم دچار شده است و ارتباطات نیز از این امر مستثنا نیست.
او با اشاره به چیرگی رویکرد غیرعلمی، پوزیتیویستی و تبعات این رویکرد برای ارتقای کارهای پژوهشی و دانشگاهی ادامه می دهد: برای اینکه محیط دانشگاهی رشد کند نیازمند یک فضای فکری و اندیشه ای باز و آزاد است. اما فضای باز و آزاد در چه محیطی رشد می کند؟! خب قطعا در جایی که محدودیت و سانسور نباشد. بر اساس رهیافت فوکویی به گفتمان، هر گفتمانی، رژیم دانش خود را می سازد و آن دانش نیز، رژیم حقیقت خود را می سازد، و این گفتمان ها هستند که تعیین کننده گفتن یا نگفتن گزاره ها هستند و تعیین می کنند چه کرداری انجام شود، گزاره ای گفته شود یا نشود. بنابراین وقتی هدف علم و دانشگاه در یک ساختار سیاسی تنها نشان دادن حقانیت یک گفتمان خاص و هژمونیک کردن آن می شود، گفتمان حاکم به ما اجازه نمی دهد که یک سری از گزاره ها را مطرح کنیم و این خودش فی نفسه کشنده علم، انسداد تفکر و از طرفی اندیشه مسدود می شود.
کرمانی ادامه می دهد: علم نیازمند فضایی است که هر آنچه دوست داریم بگوییم، آزادانه انواع گزاره ها را مطرح کنیم و بر اساس معیارها و تحقیقات علمی درستی یا نادرستی آنها را بسنجیم. ولی وقتی در فضایی، یک گفتمان خاص حاکم می شود و خارج از مرزهای آن گفتمان اجازه نداریم حرف بزنیم، پس همان رویه های تنبیه و مراقبت اعمال می شود. مثلا طرد و مجازات می شویم و به طور آگاهانه یا ناآگاهانه دچار خودسانسوری می شویم. این خودسانسوری توسط رویه های تنبیه و مراقبت اعمال می شود. مثلا اگر بخواهید بیرون از مرزهای تعیین شده توسط گفتمان هژمونیک صحبت کنید، طرد و مجازات می شوید. دستگاه های ایدئولوژیک و هم دستگاه های سرکوبگر بر اساس اندیشه آلتوسر، در این امر دخیل هستند و آن را تشدید می کنند. پس در اینجا نمی توانیم اصلاً زایش علمی داشته باشیم و توان تفکر انتقادی از فرد گرفته می شود. در این شرایط طبیعی است که رشته ارتباطات یا هر رشته ای دچار چنین وضعیتی شود. البته این وضعیت در علوم انسانی نمود بیشتری دارد. در این شرایط اصلاً تولید کار علمی و مشارکت علمی مهم نیست، به همین دلیل با این ابتذال گسترده در حوزه علم در کشور مواجه شده ایم.
کرمانی با توضیح درباره دیگر عوامل موثر در افت سطح علمی گروه ها و پژوهش های حوزه ارتباطات می گوید: رویکرد و عامل دیگری که این وضعیت را تشدید می کند، جذب بی رویه ی اعضای هیئت علمی و اساتید کم سواد است. در واقع در یک روند مستمر با پذیرش چنین افرادی به عنوان هیئت علمی، فرق بین فردی که کار علمی به معنای واقعی کلمه کرده با کسی که این مراحل را طی نکرده، از بین می رود. من می توانم موارد زیادی از اعضای هیئت علمی و اساتید همین رشته ارتباطات مثال بزنم که از حداقل دانش برای چنین جایگاهی برخوردار نیستند. واقعا برخی حتی نمی توانند چند صفحه مقاله انگلیسی را به درستی بخوانند. این افراد اصلاً توانایی و شایستگی لازم برای تربیت و آموزش دانشجویان را ندارند. بنابراین دانشجوی ما هم از دانشگاه و علم زده می شود.
او مثال می زند: یکی از این گونه اساتید در مصاحبه ای گفته بود دانشگاه ها و کنفرانس های خارجی تنها وقتی از مقالات ما استقبال می کنند که در جهت مخالف سیاست های کشور باشد و در کل هیچ همکاری دیگری با ما ندارند. خب وقتی این فرد اصلا توان علمی ندارد، ناگزیر با طرح چنین مسائل بی معنایی از خود رفع تکلیف می کند و می خواهد ضعف علمی خود را بپوشاند. من در کنفرانس های متعددی در دانشگاه های خارجی شرکت کرده ام و بنابر تجربه، قویا می گویم هیچوقت چیزی جز درک، احترام و همکاری ندیده ام. شاید در برخی کشورها در سطح مردم عادی، آن هم برخی از آنها یک نگاه نژادپرستانه و سوگیری بر این اساس وجود داشته باشد، ولی ماجرای فضای دانشگاهی واقعا فرق می کند. اعضای هیئت علمیِ کم سوادی که جذب می شوند، یکی از پایه های اصلی خشکاندن ریشه علم و همچنین سرخورده کردن دانشجویان هستند.
کرمانی با اشاره به فضای حاکم بر وضعیت آموزشی دانشکده های علوم ارتباطات توضیح می دهد: در نظر بگیرید دانشجوی ما باید در دوره کارشناسی و کارشناسی ارشد کاملا با اصول و روش های انجام یک پژوهش علمی قوی به زبان انگلیسی آشنا شود ولی کجا این اتفاق می افتد؟ با اطمینان می گویم در هیچ کدام از دانشگاه های ما (لااقل در حوزه ارتباطات) چنین کاری صورت نمی گیرد. چون اولا استاد آن توان را ندارد و از طرفی دیگر، برخی استادان آنقدر کلاس تدریس انتخاب می کنند که اسم چهار دانشجوی خودشان را هم به ندرت حفظ می کنند. بنابراین اصلا فرصت پرداختن و وقت گذاشتن برای دانشجو را ندارند تا بتوانند این شیوه ها را به او آموزش دهند. در مورد انجام پایان نامه ها و رساله نیز شرایط همین گونه است.
او با انتقاد از سیاست های موجود برای ارزیابی محققان و کارهای علمی ادامه می دهد: با توجه به چیرگی عقلانیت ابزاری و معرفت شناسی پوزیتیویستی در کشور ما، طبیعی است که همه مسائل کمی می شوند. یعنی علم افراد با تعداد مقالات چاپ شده فارغ از محتوا و چگونگی کار، سنجیده می شود. در این فضا شاهد هستیم که برخی اساتید با ارتباطات زیادی که دارند، به راحتی نام خود را بر روی بسیاری از مقالات و پژوهش ها ثبت می کنند، بدون اینکه کاری انجام داده باشند. این را با فردی مقایسه کنید که واقعاً در سال زحمت زیادی برای نوشتن چند مقاله کشیده است. طبیعتاً در این فضا کسی رتبه علمی اش بالاتر می رود که تعداد مقالات آن بیشتر می شود نه کسی که کار با کیفیت، علمی و عمیق تری انجام داده باشد. در این حالت بسیاری از دانشجویان و پژوهشگران با مقایسه ای که انجام می دهند، برای اینکه از قافله اکثریت جامعه عقب نمانند، طبعا شبیه به سایر افراد می شوند و دیگر نیازی به کار با کیفیت نمی بینند.
کرمانی تصریح می کند: در واقع فشار سنگین و غیرمنطقی ای بر روی اساتید وجود دارد که مرتب باید مقاله چاپ کنند. این باعث می شود فرد فراغ بال لازم برای کار علمی نداشته باشد.
این پژوهشگر حوزه ارتباطات با اشاره به دلایل برخوردار نبودن کارهای پژوهشی از غنای لازم بیان می کند: همه این عوامل باعث سیل ابتذال در حوزه پژوهشی می شود و کپی نشر مقالات ضعیف در حوزه ارتباطات به سرعت در حال رشد است و این یک فاجعه برای این حوزه و رشته است. در این ساختار، افراد با هر رتبه علمی شبیه به ماشین می شوند که فقط مشغول انجام وظیفه کارهای روتین و کارمندوار هستند. خب با چنین وضعیتی چه انتظاری می توان از غنای پژوهش ها در حوزه ارتباطات داشت؟
آیا در این فضا افرادی هستند که کار جدی انجام دهند؟ کرمانی پاسخ می دهد: به نظرم چنین افرادی وجود دارند، اما چون ما در جریان انسداد تفکر هستیم، یعنی جامعه دیگر فکر نمی کند و دنبال اندیشه نیست (البته روند های پوپولیستی جهانی چون شبکه های اجتماعی که باعث سطحی شدن تفکر می شوند، بی تاثیر نیستند اگرچه عاملی اصلی به شمار نمی آیند) پس اگر کار خوبی هم در حوزه ارتباطات منتشر شود، هیچ بازخوردی ندارد. یعنی به هیچ گفتگو، جدل و بحث علمی منجر نمی شود.
او توضیح می دهد: همه این عوامل با یکدیگر رابطه دیالکتیکی دارند، یعنی همدیگر را تقویت و باز تولید می کنند. همانطور که گفتم این روند در سه سطح رخ می دهد؛ جذب اعضای هیئت علمی ضعیف، کمی گرایی و اجبار افراد به چاپ پی در پی مقالات (که کشنده خلاقیت و تفکر است) و در نهایت انسداد تفکر که خود را در قطع رابطه جامعه با دانشگاه، اندیشه و تفکر نشان می دهد. در واقع در دانشگاه های ما بطور عام اندیشه ای تولید نمی شود و اگر هم تولید شود در خلا تولید شده و در انزوا خواهد ماند تا اثرگذاری نداشته باشد. همه این ها با چیرگی گفتمانی که ابتدا توضیح دادم رابطه دارند. این سه سطح در نهایت اقتصاد سیاسی خود را شکل می دهند. یعنی استادی که مانند ماشین، مقاله چاپ می کند، ارتقا می یابد و از حقوق و مزایای بیشتری برخوردار می شود. همچنین می تواند طرح های پژوهشی و دانشجویان ارشد و دکترای بیشتری بگیرد که همه این موارد برایش نفع مادی دارند.
این دکتری علوم ارتباطات با تشریح وضعیت علوم ارتباطات در ایران، معتقد است در فضای اقتصاد سیاسی چنین جامعه ای، کسی که استاد دانشگاه می شود (حتی آن خوب هایشان!) در معرض آن است که به تدریج تبدیل به کارمند و تاجر می شود و یک سری وظایف روتین را هر روز انجام می دهد و از طرفی دیگر فقط به دنبال گرفتن بودجه برای کارهای پژوهشی،طرح و تعداد بالای مقالات چاپ شده است. در این فضا دیگر نیازی نیست فرد تلاش کند تا سطح علمی خود را ارتقا دهد و با درگیر کردن خود در جریان علم جهانی، به مشارکت علمی بپردازد. در این فضا دیگر روحیه انتقادی و پرسشگری برای دانشجو و دیگر افراد جامعه باقی نمی ماند.
این مدرس دانشگاه اثرات حاکم شدن چنین گفتمانی بر حوزه دانشگاه را در فضای بین المللی تحلیل می کند و می گوید:مشارکت علمی در سطح بین المللی بسیار سخت و دشوار است. رسیدن به این استانداردها، مشقت و سختی فراوانی را طلب می کند. در خیلی از مواقع، وقتی افراد می بینند بدون زحمت و با چاپ کارهای ضعیف و زد و بندی که دارند، سود مالی و دانشگاهی خود را می برند. پس دیگر چه دلیلی است این سختی را بر خود هموار کنند؟ چرا فرد وقتی می تواند با یک تلفن به سردبیر یک مجله یا گذاشتن نام خود بر کار دانشجو، یک مقاله به فهرست مقالاتش بیافزاید، چندین سال زحمت بکشد، زبان انگلیسی خود را تقویت کند و اصول و استاندارهای مقاله نویسی برای نشریات معتبر را فرابگیرد تا یک مقاله چاپ کند؟ تازه آن وقت هم چنین مقاله ای در سیستم ارزشیابی با هر مقاله انگلیسی دیگری که صرفا در ISI ایندکس شده برابر خواهد بود!
کرمانی که حوزه مطالعاتی و پژوهشی اش در زمینه تلگرام است و در حال حاضر تمرکز خود را پژوهش درباره ارتباطات سیاسی در توییتر گذاشته، می گوید: مقالات و پژوهش هایی در این زمینه در دنیا می بینم که رتبه و دخالت ما در چنین حوزه هایی نزدیک به صفر است.
او ادامه می دهد: بنظرم دیگر نمی توانیم از فاصله علمی خودمان با دنیا حرف بزنیم. با قطعیت زیاد درباره حوزه ارتباطات می گویم، پژوهش هایی که در کشور انجام می شود و در مجلات علمی پژوهشی چاپ می شود، تقریبا هیچ جایی در روند مشارکت علمی بین المللی ندارند. بسیاری از این مقالات حتی یک مرور نظری استاندارد و قابل قبول هم ندارند. بنابراین اصلا چیزی به اندیشه و دانش ما در آن حوزه خاص اضافه نمی کنند. چون اگر شما با روند و جریان علمی به روز شوید و جلو بروید، متوجه می شوید که خیلی از این یافته ها در پژوهش های دیگر محققان ارائه شده و در حال حاضر منسوخ شده اند. ما از آنجا که خارج از این جریان هستیم، فکر می کنیم این پژوهش ها و مقالات نو و جدید هستند.
کرمانی در پایان به مطایبه می گوید: طرح این انتقادات کاملا می تواند به طرد و انزوای من در جامعه علمی حوزه ارتباطات (خصوصا با توجه به محدود و مرکزگرا بودنش) منجر شود ولی بالاخره یک نفر باید این حرف ها را بزند!
اما وضعیت اشتغال دانشجویان رشته ارتباطات در رسانه ها به چه صورت است؟ آیا از این دانشجویان استقبالی برای کار در تحریریه ها صورت می گیرد؟ کرمانی پاسخ می دهد: با توجه به اینکه صدا و سیما بزرگترین رسانه کشور محسوب می شود و در عین انحصاری بودن اداره آن، نگاه حاکم در این رسانه علمی نیست، پس نیازی در به کارگیری افراد متخصص هم نمی بیند. خاطرم هست بعد از کارشناسی ارشد در تحریریه ای کار می کردم و همکار کنار دستی ام فوق دیپلم از یک دانشگاه علمی کاربردی با رشته ای غیر مرتبط بود، ولی هر دو یک کار را انجام می دادیم. در رسانه های ما نیازی به استفاده از افراد با تحصیلات حتماً علوم ارتباطات نیست، چون در آن رسانه قرار نیست کار خاصی انجام دهید. کار در آن رسانه هم به طبع رویکرد حاکم در جامعه، تبدیل به یک کار روتین کارمندی شده و کسی از خبرنگار، کار ژورنالیستی درجه یک یا گزارشی که خیلی سر و صدا به پا کند، نمی خواهد. چون مدیر آن رسانه می داند، اگر چنین گزارش هایی منتشر شود، رسانه اش تعطیل می شود. بنابراین خبرنگاران هم تبدیل به کارمند می شوند که باید یک سری وظایف مشخص را انجام دهند. پس در اینجا هم نیازی به فرد متخصص نیست.
او می گوید: وقتی نیازمند یک فرد متخصص هستیم که در یک بازار رقابتی با رویکردی علمی جلو برویم، وقتی بازار اصلاً رقابتی و علمی نیست و قرار نیست که کار خوبی صورت بگیرد، نتیجه مشخص است. در اینجا شاهد یک دور باطل هستیم که همه عوامل بر هم تاثیر گذارند و یکدیگر را به شدت تقویت می کنند. یعنی دانشگاه می بیند که رسانه نیازی به افراد متخصص ندارد پس در کیفیت آموزشش و استخدام اساتیدش هم تغییری احساس نمی کند و از طرف دیگر رسانه هم می بیند، دانشگاه خروجی خوبی ندارد پس دنبال افراد متخصص نیست.
منبع: شفقنا رسانه