جنبش وال استریت، در اینترنت متولد شد و به خیابان راه پیدا کرد. جنبشی که مؤسس نداشت و رهبر آن همه و هیچ‌کس بود. شیوه نوینی از «ما بودن» که همزمان مطالبه همه‌چیز و هیچ‌چیز داشت. موجی که با شور و هیجان آغاز شد، اما با قدرت ادامه پیدا نکرد. این توصیف‌ها، تنها مختص جنبش ۱۷ سپتامبر ۲۰۱۱ آمریکا نیست، بلکه می‌تواند تداعی‌کننده اتفاقات ۱۷ سپتامبر ۲۰۲۲ در ایران هم باشد.

«ما خسته‌ایم، خیس شده‌ایم و سرما خورده‌ایم. استفاده مشترک از دست‌شویی‌های سیار، طی کردن مسافت سیزده خیابان برای استفاده از حمام، مسواک زدن دندان‌هایمان و بیرون ریختن آب دهان در یک فنجانِ قهوه‌ی کاغذیِ نمناک، بسیار رنج‌آور است... با وجود این سر موقع حاضر می‌شویم و به هرکسی که نظر یا پیشنهادی دارد گوش می‌سپاریم و به تدریج حتماً به اجماع می‌رسیم».

جدایی پول از سیاست

۱۳ ژوئیه ۲۰۱۱، حدود دو ماه مانده به سالگرد امضای قانون اساسی آمریکا، یک مجله نقد فرهنگی، فراخوانی را برای اشغال خیابان وال استریت در منطقه منهتن نیویورک منتشر کرد. در وبلاگ مجله اَدباسترز، متنی با هشتگ #occupywallstreet که به معنای «وال استریت را اشغال کنید» بود، برای مخاطبان قرار داده شد. «آیا برای لحظه‌ی تحریری [i]آماده‌اید؟ در ۱۷ سپتامبر به منهتن جنوبی سرازیر شوید. چادرها، آشپزخانه‌ها و سنگرهای مسالمت‌آمیزتان را برپا کنید و وال استریت را اشغال کنید». در ادامه متن بیان شده بود، دستگاه سیاسی آمریکا شایستگی نام دموکراسی را ندارد. این مجله خواستار تشکیل کمیسیونی بود که تأثیر پول بر نمایندگان مردم را پایان دهد. تفکیک پول از سیاست و استقلال نظام سیاسی از ثروت و نفوذ سرمایه‌داران، ادبیاتِ محوریِ فراخوان ادباسترز بود. از همین جهت آن‌ها خیابان وال استریت را برای اعتراض انتخاب کرده بودند. در این خیابان، مراکز مهم اقتصادی مانند ساختمان بازار بورس نیویورک و بانک فدرال رزرو بنا شده و وال استریت، به نماد قلب تپنده اقتصاد آمریکا تبدیل شده است. معروف است که سرمایه‌داران آمریکایی زیاد گذرشان به این خیابان می‌خورد.

جرقه

در آن سال‌ها آمریکا دچار بحران شدید اقتصادی بود. بحرانی که در سقوط ناگهانی بازار مسکن، رکود شدید نظام مالی، تعطیلی هزاران شرکت، افزایش نابرابری درآمدها و از بین رفتن هزاران شغل، خود را نشان می‌داد. هرچند که این جنبش موسس و پدر معنوی نداشت، اما هشتگ #occupywallstreet مانند جرقه‌ای بود که روی بنزین ریخته شد. دیگر گروه‌ها از طریق وب‌سایت خود به جنبش پیوستند و فراخوان‌هایی را برای ۱۷ سپتامبر منتشر کردند. وب‌سایت Ampedstatus و گروه هکری anonymous (ناشناس) از جمله گروه‌هایی بودند که مردم را برای ۱۷ سپتامبر تهییج می‌کردند. گروه ناشناس، ویدیویی ۵۷ ثانیه‌ای تولید کرد و فراخوانی برای مردم جهت حضور در راهپیمایی مسالمت‌آمیز فرستاد. در آن ویدیو گفته شده بود: «سوءاستفاده و فساد شرکت‌ها، بانک‌ها و دولت‌ها در اینجا به پایان می‌رسد».

به عقیده برخی نظریه‌پردازان، جنبش اشغال وال استریت در شبکه‌های اجتماعی متولد شد. مردم در توییتر و فیسبوک صف‌آرایی می‌کردند. صفحه‌ی تامبلر که یک پلتفرم میکروبلاگینگ است، جمله‌ای طلایی در صفحه خود منتشر کرد، «ما ۹۹ درصدیم». مردم حس می‌کردند که توسط «یک درصدی‌ها» به بردگی گرفته شده‌اند. در واقع سرمایه‌داران هستند که برای جامعه تصمیم می‌گیرند و دموکراسی صرفاً یک نمایش مضحک است. ۹ سپتامبر، مردم تجربیات شخصی خود، مانند از دست‌دادن شغل، روبرو شدن با فساد مالی و... را در قالب عکس و پیام، به صفحه تامبلر «ما ۹۹ درصیدم» ارسال کردند. این وبلاگ، نقش مهمی در شبکه‌سازی میان معترضان ایفا کرد.

کف خیابان

۱۷ سپتامبر فرا رسید و حدود هزار نفر در وال استریت تظاهرات و پارک زاکوتی را اشغال کردند. معترضین در یک دست خود پلاکارد داشتند و در دست دیگر دوربین یا تلفن همراه. پلیس، معترضان را سرکوب می‌کرد و معترضین تصاویر حمله پلیس را در یوتیوب و دیگر صفحات اجتماعی منتشر می‌کردند. معاون کلانتر، آنتونی بولونیا، به سمت یک زن جوان ۲۵ ساله گاز اشک‌آور پاشید و گروه هکری anonymous  نام و اطلاعات شخصی آن افسر پلیس را در فضای مجازی افشا کرد. گروه هکری ناشناس جنگی تمام عیار را شروع کرده بود. این گروه با گذاشتن ویدیویی در اینترنت پلیس و سیاستمداران را رسماً تهدید کرد؛ «اگر در طول ۳۶ ساعت آینده خبر هرگونه وحشی‌گری و بی‌رحمی را بفهمیم، شما را از اینترنت محروم خواهیم کرد، همان‌گونه که شما معترضان را از امواج رادیویی محروم کرده‌اید».

پایان ترس

شبکه‌های اجتماعی از تصاویر اعتراضات پر شده بود. افراد خانه‌نشینی که هنوز حس ترس و تنهایی بر آن‌ها غلبه داشت، با دیدن فیلم‌های اعتراضات، به تردید خود پایان می‌دادند و به جنبش ملحق می‌شدند. این جنبش رهبری نداشت تا مردم با دستورات او دست به کنش‌گری بزنند. تنها رهبر این جنبش، شبکه‌های تعاملی در فضای مجازی بود. همه کنش‌گران با گذاشتن تصاویری از اعتراضات در صفحه شخصی خود و دادن فراخوان‌های تهییج کننده در شبکه‌های اجتماعی، نقش رهبر را ایفا می‌کردند.

تنهاترین فرد، زمانی که وارد فضای مجازی می‌شد، خود را عضوی از یک شبکه گسترده می‌دید و این‌گونه جسارت رفتن به خیابان را پیدا می‌کرد. به طوری که جمعیت هزار نفری ۱۷ سپتامبر، در روز ۲۷ سپتامبر دوبرابر شد و در ۱ اکتبر به پنج هزار نفر رسید. در آن روز پلیس ۷۰۰ نفر را بازداشت کرد. تصاویر و اخبار دستگیری‌های گسترده و خشونت‌بار پلیس، خیلی زود در شبکه‌های اجتماعی منتشر شد و چهار روز بعد، یعنی ۵ اکتبر، جمعیتی پانزده هزار نفری در پاسخ به اقدامات پلیس به خیابان آمدند. این درحالی بود که رسانه‌های دولتی جنبش را سانسور می‌کردند.

کیت اولبرمن، اولین خبرنگاری که اعتراضات را پوشش خبری می‌داد درباره سانسورها گفت: «پس از پنج روز از آغاز اعتراضات، پوشش خبری آمریکای شمالی از جنبش اشغال وال استریت، محدود به اشاراتی اندک در یک روزنامه کوچک منهتن و ستونی در روزنامه Toronto Star  می‌شود». حتی دو تن از خبرنگاران رادیوی عمومی ملی، به دلیل حضور در اعتراضات اخراج شدند. با این وجود، به کمک شبکه‌های تعاملی و اجتماعی، جنبش خیلی سریع مانند ویروس به دیگر شهرها سرایت کرد. شیکاگو، واشنگتن، سان فرانسیسکو، لوس آنجلس و دیگر مناطق به جنبش پیوستند.

کیت اولبرمن، خبرنگار

قدرت و ضد قرت

مانوئل کاستلز، جامعه شناس اسپانیایی، در کتاب شبکه‌های خشم و امید، سعی دارد جنبش‌های اجتماعی در عصر اینترنت را تحلیل کند. به عقیده کاستلز، در عصر اینترنت ما تجربه جدیدی از «ما بودن» را تجربه می‌کنیم. تجربه‌ای که به واسطه شبکه‌های خودمختار اجتماعی، که تا اندازه زیادی خارج از کنترل حکومت است محقق می‌شود. او معتقد است که نهاد قدرت از طریق ابزارهای اجبار و بوسیله مکانیزم‌های ساخت معنا در ذهن توده مردم، اعمال قدرت می‌کند و این‌گونه به جامعه سمت و سو می‌دهد.

اما مسأله به همین سادگی نیست. کاستلز رابطه‌ی بین قدرت و توده را یک‌طرفه و تحمیل‌گونه تلقی نمی‌کند. او می‌گوید: «از آن‌جا که جوامع تناقض‌آمیز هستند، هرجا که قدرت وجود دارد، ضد قدرت هم وجود دارد. ضد قدرت به نظر من عبارت است از ظرفیت کنش‌گران اجتماعی برای به چالش کشیدن قدرت». از نظر کاستلز، کنش‌گران آگاهانه و با اختیار، شبکه‌های مستقلی را تشکیل می‌دهند که می‌تواند خلاف خواست قدرت حرکت کند.

مانوئل کاستلز، جامعه شناس اسپانیایی

از نظر او «شبکه‌های اجتماعی دیجیتال، امکان ژرف‌اندیشی و هماهنگ‌سازی کنش را به صورت عمدتاً آزادانه و نامحدود فراهم می‌کند». کنش‌گران بعد از آن‌که هم فکران خود را در شبکه‌های اجتماعی پیدا کرده و با آن‌ها شبکه تشکیل دادند، وارد فضای عمومی و شهری می‌شوند. تعیین مکان و تجمع برای باهم بودن، موجب می‌شود حس ترس از بین برود. از طرفی مکان تجمع می‌تواند بار معنایی داشته باشد. برای مثال اشغال خیابان وال استریت، حامل پیام بود؛ اعتراض‌ها رنگ و بوی اقتصادی داشت و این خیابان هم نماد اقتصاد و ثروت تلقی می‌شد. از نظر کاستلز انتخاب مکان و زمان مناسب برای اعتراضات، می‌تواند کنش‌گران را به تاریخ یا رویدادهای گذشته وصل کند. مانند تاریخ ۱۷ سپتامر در فراخوان جنبش وال استریت، که سالروز امضای قانون اساسی آمریکا است.

شور بدون شعور

کاستلز معتقد است، جنبش در ابتدا هیجانی شروع می‌شود و آغاز آن با برنامه و راهبرد مشخصی صورت نمی‌گیرد. او می‌گوید: «راهبرد ممکن است در مراحل بعدی بیاید، مثلاً هنگامی که رهبری از درون یا بیرون جنبش پدیدار شود». اما برای شکل‌گیری جنبش باید هیجانات افراد به هم متصل شوند. در این صورت با اشتراک‌گذاری تجربه‌های مشترک، حس همدلی تقویت می‌شود و فرد را برای غلبه بر ترس و انجام کنش ریسک‌پذیر آماده می‌کند.

کاستلز همین‌طور به تفاوت جنبش‌های اجتماعی کلاسیک، با جنبش‌های عصر دیجیتال اشاره می‌کند: «به لحاظ تاریخی جنبش‌های اجتماعی، وابسته به وجود مکانیزم‌های ارتباطی خاصی بوده‌اند؛ شایعات، نطق‌ها، جزوه‌ها، بیانیه‌ها، ارتباط شخص به شخص یا از طریق منابر و مطبوعات و یا هر وسیله‌ای ارتباطی دیگری که در دسترس بود. در زمان ما شبکه‌های دیجیتال و چند وجهیِ ارتباطِ افقی، سریع‌ترین، مستقل‌ترین، تعاملی‌ترین، قابل باز برنامه‌ریزی و خودگسترنده‌ترین ابزارهای ارتباطی طول تاریخ هستند». به بیان کاستلز، هرچه ارتباط تعاملی‌تر باشد، کمتر سلسله مراتبی و بیشتر مشارکتی است.

کتاب شبکه‌های خشم و امید

همه و هیچ‌کس

جنبش‌هایی که برخاسته از شبکه‌های تعاملی هستند، ویژگی‌های خاص خود را دارند. تنوع اجتماعی و سیاسی کنش‌گران و همین‌طور تنوع مطالبه‌ها و نبود یک ایدئولوژی منسجم و رهبر واحد، از مؤلفه‌های این‌گونه جنبش‌ها است. بی‌رهبری، یکی از ویژگی‌های جنبش‌های عصر اینترنت است. کاستلز این ویژگی را «غیاب آگاهانه رهبری رسمی» قلمداد می‌کند. او به‌طور خوش‌بینانه، رهبر نداشتن را این‌گونه توصیف می‌کند: «اصل بی‌رهبری حقیقتاً آزمونی در سازماندهی جنبش اجتماعی بود. این تجربه، نادرستی فرضیه‌های جا افتاده‌ای را نشان داد که مدعی‌اند هیچ فرآیند سیاسی-اجتماعی نمی‌تواند بدون نوعی از راهنمای راهبردی و اقتدار عمومی کار کند.»

جنبش وال استریت در شبکه‌های تعاملی و اجتماعی متولد شده و به صورت تعاملی ادامه پیدا کرد. در واقع بدون رهبر شکل گرفت و بدون رهبر به سوی مقصدی نامعلوم جلو رفت.

همه‌چیز و هیچ‌چیز

نامعلوم بودن مقصد، حاکی از فقدان خواسته دقیق و مشخص معترضان جنبش وال استریت است. کاستلز می‌گوید: «اگر خشم به سوی وال استریت هدف‌گیری شده بود، منطقی به نظر می‌رسید که خواسته تفکیک پول از سیاست، هدف وحدت بخش جنبش باشد. اما اینگونه نبود؛ جنبش به طور همزمان تقاضای همه چیز و هیچ چیز داشت. در واقع با توجه به ویژگی گستردگی جنبش، هر اشغال خصوصیت محلی و منطقه‌ای خود را داشت، هر کسی نارضایتی‌های خاص خود را داشت و اهداف خاص خود را تعریف می‌کرد.»‌

مهار احتکار مالی، حسابرسی از بانک مرکزی، بحران مسکن، کاهش نابرابری درآمدها، اصلاح امور مالی تبلیغات سیاسی، اصلاح قانون مالیات، کنترل مجتمع‌های صنعتی_نظامی، بهبود خدمات کهنه‌سربازان، مخالفت با سیاست‌های جنگ‌طلبانه آمریکا و پایان دادن به هزینه‌های هنگفت نظامی، دفاع از آزادی اینترنت، تضمین حوزه‌ی خصوصی در اینترنت و رسانه‌ها، اصلاح نظام زندان‌ها، اصلاح خدمات بخش سلامت، مبارزه با نژادپرستی، تبعیض جنسیتی و بیگانه هراسی، بهبود وام دانشجویی، جلوگیری از فعالیت‌های ضد محیط زیستی، مقابله با گرم شدن زمین، اعمال حقوق حیوانات و حمایت از منابع انرژی جایگزین، همگی مطابله‌هایی بودند که کاستلز به آن اشاره می‌کند.

 وقتی شعارها کلی و مبهم باشد، بستر برای حضور همه‌ی گروه‌ها و فکرهای مختلف فراهم می‌شود. کاستلز بیان می‌کند، در جنبش وال استریت از دانشجویان، بیکاران، کهنه‌سربازان تا آنارشیست‌ها، جمهوری‌خواهان، دموکرات‌ها و چپ‌ها حضور داشتند. در این جنبش از مدافعان حقوق بشر و مخالفان تبعیض نژادی گرفته تا مدافعان حقوق حیوانات و همنجس‌بازان، دیده می‌شدند. یکی از معترضان در واشنگتن گفته بود: «به هرکسی که نظر یا پیشنهادی دارد گوش می‌سپاریم وخیلی زود و به تدریج حتماً به اجماع می‌رسیم.» احتمالاً او نمی‌دانسته که اجماع، با ماهیت متکثر این‌گونه جنبش‌ها امکان‌پذیر نخواهد بود.

آرزوی محال

اما دستاورد این جنبش چه بود؟ ۱۷ مارس ۲۰۱۲، به مناسبت ششمین ماه‌گرد جنبش، جمله‌ای در فضای مجازی انتشار پیدا کرد. «در شش ماه نخست، گفتمان ملی را تغییر دادیم. در شش ماه آینده، جهان را تغییر خواهیم داد». اما شش ماه دوم هرگز فرا نرسید. جنبش با قدرت و هیجان شروع شد، اما نمی‌توانست با قدرت به مسیر خود ادامه دهد. نداشتن رهبر، ایدئولوژی و فقدان خواسته منسجم، بالاخره خود را نمایان کرد. کاستلز پیرامون دستاوردهای جنبش می‌نویسد: «از آن‌جا که این جنبش هوادار خود را در حمایت از سیاست‌های مشخصی بسیج نکرده بود، هیچ تغییر مهمی در سیاست‌ها که نتیجه‌ی مستقیم کنش جنبش باشد رخ نداد. با وجود این، چندین کارزار در جاهای مختلف توانستند اصلاحاتی جزئی در برخی روندهای نادرست انجام دهند». کاستلز مفصلاً در کتاب خود به کارزار مسکن، ابتکار «روز انتقال بانک» یا «با بانکت قطع رابطه کن» اشاره می‌کند که توانست تغییرات جزئی در سیاست‌های آمریکا ایجاد کند.

خاموشی

توصیف نوع شکل‌گیری و حرکت جنبش سپتامبر ۲۰۱۱ آمریکا، شاید برای مردم ایران که اتفاقات سپتامبر ۲۰۲۲ را تجربه کرده‌اند، کمی آشنا بنظر برسد. پخش ویروسی جنبش در فضای اجتماعی، هیجانی بودن، نداشتن خواسته منسجم، فقدان رهبر، کلی و مبهم بودن شعارها، تنوع فکری و سیاسی کنشگران، بروز اختلاف‌ها با ادامه پیدا کردن جنبش، سرد شدن حرارت اعتراض با گذشت زمان، و به تعبیر کاستلز، دورگه بودن جنبش، یعنی رابطه متقابل فضای مجازی با خیابان، همگی اشتراکاتی هستند که می‌توان در هر دو جنبش مشاهده کرد. هرچند که این به معنای نادیده گرفتن تفاوت‌های عمیق دو جنبش نیست. اما نتیجه‌ی واقعی برای پایان تمام این جنبش‌ها یک چیز است؛ خاموشی.

[i] کنایه به انقلاب مصر که از میدان التحریر آغاز شد