۲۱ شهریور ۱۴۰۲، ۱۸:۱۳
کد خبرنگار: 5305
کد خبر: 85227076
T T
۱۵ نفر

برچسب‌ها

تلویزیون با طعم مک‌دونالد

جامعه‌ی مک‌دونالدیزه شده، جامعه‌ای شتاب‌زده است که در آن نه‌ تنها غذای جسم شکل فست‌فودی به خود می‌گیرد، بلکه غذای فکر هم به صورت حاضری عرضه می‌شود. غذایی که در تلویزیون، توسط «متفکران فوری» پخت می‌شود.

«در مک‌دونالد ما زمان را برای شما به ارمغان می‌آوریم.»

۱۹۳۷، وقتی پاتریک مک‌دونالد یک دکه هات‌داگ فروشی راه انداخت تا با فقر دست و پنجه نرم کند، تصورش هم نمی‌کرد روزی خواهد رسید که نام او بر روی تابلوی بیش از چهل هزار رستوران حک شود. شاید اگر آن روز به خانواده مک‌دونالد می‌گفتند ساندویچ شما تبدیل به نماد فرهنگِ آمریکایی خواهد شد، و نظریه پردازان غذاهای شما را تحلیل جامعه شناختی خواهند کرد، تنها می‌خندیدند و مشغول پخت سفارش بعدی می‌شدند؛ اما اکنون برای همه روشن است که مک‌دونالد پا را از یک ساندویچ حاضری فراتر گذاشته و به سمبل جامعه آمریکایی تبدیل شده است. نظریه پردازان، کوچکترین ویژگی‌های مک‌دونالد را، بازتاب مشخصه‌های فرهنگ آمریکایی تلقی می‌کنند؛ مثلاً زمانی که خانواده مک‌دونالد تصمیم گرفتند با محدود کردن منوی رستوران به چند ساندویچ محبوب، تمرکز را روی چند غذا بگذارند تا زمان تحویل و قیمت را کاهش دهند و از طرفی فروش را بیشتر کنند، بعدها جورج ریتزر، جامعه‌شناس مطرح آمریکایی، در کتاب «مکدونالدیزه شدن جامعه» این کار را مصداق «فرهنگ محاسبه‌پذیر» بیان کرد؛ فرهنگی که بر جنبه‌های کمّی زندگی تأکید دارد، تا بر کیفیت. در این فرهنگ، مردم هیچ‌گاه وقت کافی ندارند و حاضر هستند کیفیت را فدای کمیت کنند. در چشم آن‌ها صرف کمترین زمان برای سیر شدن، در اولویت بیشتری نسبت به خوردن غذای سالم و با کیفیت‌ قرار دارد.

تلویزیون با طعم مک‌دونالد
کتاب مکدونالدیزه کردن جامعه اثر جورج ریتزر

وقتی ایده رستوران سلف سرویس و یا خرید ساندویچ از داخل خودرو و خوردن آن در حین رانندگی به ذهن مالکان مک‌دونالد رسید تا مشتریان خود ساندویچ را آماده کنند و نیازی نباشد کارگری میز غذاخوری را تمیز کند، مفهوم «کارایی» به ذهن ریتزر خطور کرد تا رسیدن به هدف با بهترین وسیله را توضیح دهد. پذیرایی از مشتریان با کمترین تعداد نیرو، همین‌طور سیر شدن با خوردن ساندویچ در ماشین یا محل کار و تلف نشدن زمان و انرژی برای تدارک دیدن غذای خانگی مصداق همین موضوع است. هدف تنها سیر شدن است و چه راهی کارآمدتر از فست‌فود؟! در این نگرش، تدارک دیدن غذای خانگی با سفره آرایی و میل کردن آن درکنار خانواده، چندان کارایی ندارد؛ چراکه غذای خانگی زمان، انرژی و هزینه زیادی را می‌طلبد تا هدفِ «سیر شدن» را میسر سازد. در نتیجه آماده کردن غذا، ناکارآمدتر از غذای آماده و همین‌طور خوردن غذا در حین کار، کارآمدتر از خوردن آن در کنار خانواده است. این تصویری از جامعه مکدونالدیزه شده است.

تلویزیون با طعم مک‌دونالد
تصویری از جورج ریتزر، جامعه شناس آمریکایی

مک‌دونالد تنها از لایه‌های گوشت، پنیر و دیگر مخلفات تشکیل نشده، بلکه لایه‌های پنهانِ فرهنگی هم در خود جای دارد؛ لایه‌هایی که پیام آن فدا شدن کیفیت‌هایی چون سلامتی، خانواده و آرامش به پای کمیت‌هایی مانند سیر شدن با کمترین زمان، انرژی و هزینه است.

البته تنها مک‌دونالد نیست که با مصرف آن، فرهنگ آن هم مصرف می‌شود. اگر مک‌دونالد غذای جسم را فوری و بسته بندی شده به مشتریان عرضه می‌کند و انسان را فست‌فودی رشد می‌دهد، افرادی هم وجود دارند که غذای فکر و روح را به صورت فوری و حتی از پیش جویده شده، به خورد مخاطبان می‌دهند؛ اما این غذای فوری و آماده، نه در رستوران‌های مک‌دونالد، بلکه در تلویزیون پخت می‌شود.

تلویزیون با طعم مک‌دونالد

سلطه بر ابزار تولید

پی‌یر بوردیو، جامعه‌شناس نام آشنای فرانسوی، در کتاب «درباره تلویزیون و سلطه‌ی ژورنالیسم» سعی دارد نقاب از چهره رنگارنگ تلویزیون بردارد و وجهه سیاه پشت نقاب را نمایان سازد. این کتاب حاصل دو درس‌گفتار است که بوردیو سال ۱۹۹۶، در اتاق شخصی خود، بدون حضور مجری و در مقابل دوربین برای شاگردان ضبط کرده است. از این دو درس‌گفتار، یک درس آن درباره تلوزیون، و دیگری پیرامون مطبوعات و نقش آن‌ها در تحمیل افکار طبقه حاکم بر جامعه گفته شده است.

تلویزیون با طعم مک‌دونالد

نکته جالب آن‌که مدتی بعد، نقد او به تلویزیون، از بستر همین رسانه منتشر می‌شود؛ در واقع بوردیو از طریق برنامه تلویزیونی، تلویزیون را نقد می‌کند. هرچند او خود به این پارادوکس پاسخ می‌دهد. بوردیو معتقد است می‌توان در تلویزیون حاضر شد، اما در شرایطی خاص و استثنایی مانند شرایطی که خود برای گفتن این دو درس تجربه کرده است. این‌که زمان بحث محدود نباشد، موضوع تحمیل نشده باشد و فردی مانند مجری مرتب مهمان برنامه را به نظم، ضوابط و اخلاق دعوت نکند. این سه شرط شاید در نگاه اول ساده و سطحی بنظر برسد، اما این سه شرط، حالتی را ایجاب می‌کند که نشان‌دهنده‌ی نگاه عمیق بوردیو است. بوردیو این حالت را اینگونه توصیف می‌کند: «اینجا من بر ابزارِ تولید، سلطه دارم».

تلویزیون با طعم مک‌دونالد
پی‌یر بوردیو، جامعه شناس فرانسوی

نوشتن برای دیده شدن

بوردیو با طرح سؤالات ساده، شاید خواننده را به سطحی‌نگری نسبت به گفته‌های خود دچار کند، اما باید متذکر شد که بیان بی‌تکلف بوردیو باطنی عمیق و قابل تأمل دارد. بوردیو پرسش به ظاهر ساده‌ای مطرح می‌کند؛ اینکه برخی پژوهش‌گران، نویسندگان و دانشمندان، درحالی که می‌دانند با حضور در تلویزیون، محدودیت‌های فراوانی بر آن‌ها تحمیل می‌شود، چرا باز هم در آن حضور پیدا می‌کنند؟ او سؤال را ابتدا با اشاره به جمله‌ی «برکلی» پاسخ می‌دهد؛ «بودن، یعنی دریافت شدن». بوردیو معتقد است «هدف از شرکت در تلویزیون، نه برای گفتن چیزی، بلکه برای این است که خود را نشان دهیم و دیده شویم». در این حالت، نظرات فیلسوف یا نویسنده، قربانی «دیده شدن» می‌شود. در واقع اگر یک فیلسوف بخواهد در تلویزیون حضور داشته باشد، باید کیفیت نظرات خود را فدای کمیتِ «دیده شدن» کند. همان‌طور که کیفیت غذای سالم و خوردن آن در کنار خانواده، فدای سرعت و قیمت ناچیز غذای فست‌فودی می‌شود.

اگر یک نویسنده بخواهد به تلویزیون دعوت شود، به ناچار باید کتاب‌هایی بنویسد که ژورنالیست‌ها می‌پسندند.

علاوه بر دیده شدن، کمیت دیگری هم وجود دارد که فیلسوف باید خود را منطبق با آن کند؛ متفکر، نویسنده و دانشمند برای حضور در تلویزیون، باید مورد توجه ژورنالیست‌ها قرار بگیرند و نظر آن‌ها را به خود جلب کنند. درواقع، یک فیلسوف زمانی می‌تواند در تلویزیون حضور یابد که ژورنالیست‌ها به سراغ آن بروند و درنتیجه، فیلسوف باید خود را آن‌چنان که ژورنالیست می‌پسندد درآورد. همین‌طور در این شرایط اسفناک، اگر یک نویسنده بخواهد به تلویزیون دعوت شود، به ناچار باید کتاب‌هایی بنویسد که ژورنالیست‌ها می‌پسندند؛ کتاب‌هایی عامه پسند و کوتاه. کتاب‌هایی که به قول ژیل دلوز «کارکرد اصلی آن، امکان حضور آن نویسنده در تلویزیون به بهای انتشار کتاب‌شان است».

آیا انسان می‌تواند در سرعت بیندیشد؟

سرعت و اندیشه، دو مقوله مهمی است که رابطه میان آن‌ها از چشم بوردیو مخفی نمانده است.‏ در تلویزیون، همیشه وقت کم است! محدودیت زمان در تلوزیون، مسأله‌ی ساده‌ای نیست؛ محدودیت زمان مانند دیده شدن، فرمی است که محتوا باید در قالب آن گنجانده شود. پس اصولاً محتوایی که تولید آن نیاز به زمان طولانی دارد، در قالب تلویزیون قرار نمی‌گیرد؛ مگر آن‌که محتوا را «فست‌فودی» کنیم!

بوردیو سؤالی جالب و قابل تأمل مطرح می‌کند، «آیا انسان می‌تواند در سرعت بیندیشد؟». به زعم بوردیو، در شرایط اضطراری فکر کردن ناممکن است. تفکر، استدلال و اثبات، نیاز به زمان و آرامش دارد، اما در تلویزیون، محدودیت زمان، موقعیتی اضطراری پدید می‌آورد که تفکر و استدلال در آن ممکن نیست. اکنون این سؤال مطرح می‌شود؛ متفکرانی که باب میل ژورنالیست‌ها هستند، و مدام آن‌ها را در تلویزیون می‌بینیم، چگونه اندیشمندانی هستند؟ این متفکران چگونه در جایی که کسی نمی‌تواند فکر کند، فکر می‌کنند؟ بوردیو پاسخ می‌دهد آن‌ها «متفکران فوری»، همچون غذای فوری هستند. «این افراد بر اساس ایده‌های از پیش‌ تعیین‌شده یا پیش‌داوری‌های خود فکر می‌کنند». بوردیو معتقد است «وقتی شما پیش‌داوری می‌کنید، گویی مسأله‌ای وجود ندارد، یا مسأله به خودی خود حل شده است». او در ادامه می‌گوید: «وقتی دکارت از "اثبات" سخن می‌گوید، منظورش زنجیره‌ای طولانی از دلایل است، و چنین چیزی به زمان احتیاج دارد. زیرا باید گروهی از گزاره‌ها را زنجیروار با تکیه بر کلماتی چون "بنابراین"، "در نتیجه"، "با این اوصاف"، "با توجه به آن‌که" و غیره بیان کرد. این کاربرد اندیشه، با زمان، پیوند ذاتی دارد.».

اما متفکران فوری، غذاهای فوریِ فرهنگی، یعنی غذاهای فرهنگی جویده شده و از پیش اندیشیده شده را به مردم عرضه می‌کنند. از نظر او دلیل اینکه تلویزیون به متفکران فوری اولویت می‌دهد، این است که اندیشمندان واقعی، درگیر پژوهش‌های خود هستند و تمایلی برای رفتن به رسانه‌ها را ندارند. اکنون باید گفت علاوه بر کمیت‌هایی مانند دیدن شدن و مورد پسند ژورنالیست قرار گرفتن، محدودیت زمان و سرعت هم از دیگر مؤلفه‌های کمّی هستند که فیلسوف و نویسنده برای شرکت در تلوزیون باید خود را با آن منطبق کند. در واقع آن‌ها باید به متفکر فوری تبدیل شوند. اکنون شاید بهتر شرط اول بوردیو برای حضور در تلویزیون را درک کنیم، این‌که زمان حضور در برنامه تلوزیونی محدود نباشد.

فلسفه مد روز است!

از دیگر کمیت‌هایی که منجر به فدا شدن کیفیت نظرات فیلسوفان و دانشمندان می‌شود، مسأله «پرفروش بودن» است. بوردیو می‌گوید:

«همین امروز در رادیو می‌شنیدم که یک مجری به شیوه‌ای عالمانه درباره‌ی آخرین کتاب پرفروش صحبت می‌کرد و می‌گفت: «فلسفه، امسال مد روز است زیرا کتاب دنیای سوفی ۸۰۰ هزار نسخه فروش داشته». او این اظهار نظر را همچون حکمی قاطع و نهایی صادر کرد. حکمی مبتنی بر "رقم فروش". اگر امروز می‌بینیم که این منطق حتی در نزد ناشران پیشرو نیز جا افتاده است و تا نهادهای علمی نیز در پی بازاریابی هستند باید اسباب نگرانی زیادی شود، زیرا این خطر را در پی دارد که شرایط تولید این آثار را زیر سؤال برده و اساساً آثاری را در نظر ما موفق جلوه می‌دهد، چرا که توانستن به تقاضاهای مخاطبشان پاسخ دهند».

تلویزیون با طعم مک‌دونالد
کتاب دنیای سوفی، از یوستین گرد

بی ارزش‌های دوست‌داشتنی

اخبار مربوط به حوادث یکی از محتواهای فست‌فودی است که مخاطبان را به خود جذب می‌کند، اما در جهت تحمیق هرچه بیشتر آن‌ها بکار می‌آید. بوردیو نگاه مثبتی نسبت به حوادثی که در رسانه‌ها بازتاب داده می‌شوند ندارد؛ حوادثی مانند افشای برخی رسوایی‌ها، یا دستمزد خارق العاده تهیه‌کنندگان و دیگر حوادث جزئی اما جذاب. بوردیو دلیل نگاه منفی خود را نسبت به این حوادث چنین بیان می‌کند که «این نوع حوادث سبب می‌شود ما به اساس و بنیاد قضیه توجه نکنیم، زیرا توجه ما را به فساد فردی می‌کشاند». این حوادث جذاب، سبب گمراهی ما از مسائل مهم همچون فسادهای ساختاری می‌شوند. به عقیده او این موضوعات بی‌ارزش، برای ژورنالیست‌ها از ارزش بالایی برخوردارند، چرا که سبب می‌شوند چیزهای بسیار ارزشمند، پنهان شوند. پنهان کردن حقایق، حتی می‌تواند با استفاده یک واژه برای توصیف واقعیت صورت گیرد. بوردیو استفاده از کلمه‌ی «شورش» برای ساکنان حومه شهر را مثال می‌زند. به عقیده او «نامیدن، یعنی نشان دادن، آفریدن و به هستی درآوردن». تلویزیون واقعیت را تولید و عینک دید خود را به مردم تحمیل می‌کند.

تلویزیون با طعم مک‌دونالد
هجوم خبرنگاران برای ثبت عکس از سلبریتی مشهور(بی ارزش‌های دوست داشتنی)

تفکر مک‌دونالدی

از منظر بوردیو، تلویزیون مانند مک‌دونالد، فست‌فود به مخاطبان خود می‌فروشد. عالی‌ترین مفاهیم و ارزشمندترین نظرات یک فیلسوف، تا زمانی که فست‎فودی نشود، نظر ژورنالیست را به خود جلب نمی‌کند. در تلوزیون، عمیق‌ترین متفکران، فدای «مخاطب پسند بودن» می‌شوند و کتاب‌ها اعتبارشان را از پرفروش بودنشان می‌گیرند. همین‌طور جامعه مکدونالدیزه شده، وقت کافی برای شنیدن صغرا کبراهای یک فیلسوف را ندارد. مردمان این جامعه باید مسأله‌های از پیش قضاوت شده را گوش کنند؛ مانند نشخوار غذای از پیش جویده شده. جامعه مکدونالدیزه شده، تنها صحبت‌های متفکر فوری و حاضری را می‌شنود؛ البته اگر صحبت‌های او با مسابقات فوتبال تداخلی نداشته باشد!

اخبار مرتبط

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.