برای معرفی یک شخصیت داستانی در روایت، راههای بسیاری وجود دارد. یک راهکار کلیشهای که معمولاً در سریالهای کسلکننده میبینیم، این است که خصوصیات یک شخصیت را به ترتیب بیان کنیم. اما شما اگر میخواهید یک روایت فاخر خلق کنید، باید از این کلیشهها دوری کنید و به سراغ روشهای جذاب و حرفهایتری بروید.
برای مثال در مقالههای «سیل فکر و احساس در روایت» و «راوی، حقیقت افراد را برملا میکند» ذکر کردیم که میتوانید مخاطب را به داخل ذهن شخصیتها ببرید و با نمایش افکار و احساسات درونی آنها، اجازه دهید خود مخاطب، شخصیتهای داستان را بشناسد. یکی دیگر از راهکارهای خلاقانه برای معرفی شخصیتها، این است که آنها را در حال توصیف یک چیز نشان دهیم و از دل چگونگی توصیف و نوع نگاه کاراکتر به پیرامون خود، حقایقی از شخصیت حقیقی او را برای مخاطب افشا کنیم.
نقد هنرمندانه
وقتی در طول روایت خود، ناگهان شخصیت داستانی را در حالی که دارد یک چیز را توصیف میکند نشان میدهیم، بهترین فرصت است تا از زبان او تناقضات را پیش چشم مخاطب آوریم و نقدهای خود را بیان کنیم. برای این کار لازم است چیزهایی را که برای غالب مردم آشنا و عادی هستند، با شیوههایی جدید و ناآشنا بازنمایی کنیم.
اصلاً یکی از اهداف اصلی و اساسی روایت و به طور کلی هنر، غلبه کردن بر عادتهای زشت عمومی و اصلاح عوارض این عادتها است؛ عادتهایی که جامعه را کرخت میکنند. برای این کار باید به این رفتارهای عادی از زاویهای جدید نگاه کرد و با چراغ قوه روی زشتیهای پنهان آنها نور انداخت. بهترین انتخاب برای انتقال این نگاه نو به قضایا، دید شخصیتهای داستانی است. با این روش به صورت غیرمستقیم، آشناییزدایی صورت میگیرد و مفاهیم تا اعماق جان مخاطب رسوخ میکنند. در واقع راوی با به کارگیری این سبک، در داستان دخل و تصرف میکند و در خلال وقایع داستانی از فرصت استفاده کرده و نظرات خود را نسبت به اتفاقات پیرامون خودش با زبانی خلاقانه بازگو میکند.
یک نمونه از توصیفی نقادانه
شارلوت برونته، نویسندهی مشهور انگلیسی در رمان «ویلت» به خوبی این سبک را پیاده کرده است. او نقدهای خود را در دل توصیفات قهرمان داستان خود به گوش مخاطبان میرساند. در این رمان لوسی، شخصیت اصلی داستان که مجبور است با تدریس در مدرسهی شبانهروزی، هزینههای زندگی خود را تأمین کند، ناامیدانه عاشق یک دکتر انگلیسی به نام «جان» میشود؛ عشقی که آن را در دل خود پنهان نگه میدارد. در جریان داستان، جان، لوسی را تا یک گالری نقاشی همراهی میکند اما بعد او را به حال خود رها میکند و تا به تنهایی تابلوها را تماشا کند.
نویسنده، در این قسمت از روایت، لوسی را در حال توصیف و تحلیل یکی از تابلوها نشان میدهد. تابلویی که او دارد تماشا میکند از آن نوع آثار شناختهشدهای است که در آنها برهنگی زنانه با دست و دل بازی نقاشی شده است اما طبق معمول به انتساب به اساطیر و تاریخ به آن جنبهی محترمانه میدهند. همین طور با هیبت و جلالی که به ابعاداثر میبخشند و انواع نشانههای رمز و راز، القا میکنند که این اثر به یک فرهنگ سطح بالا متعلق است.
نویسنده از زبان قهرمان داستانش، این تضادها را آشکار میکند و دروغین بودن این نوع هنر را به اثبات میرساند، برای این کار تابلو را مو به مو و دقیقاً همانطور که هست، با زبان یک دختر توصیف میکند و آن را در متن زندگی واقعی زنان قرار میدهد.
برای مثال وزن و ابعاد زن را محاسبه میکند و غیر واقعی بودن را به رخ میکشد یا مقدار زیادی از پارچه را میبیند که برای پوشاندن چندین آدم کافی هستند اما جای زیادی از بدن زن را نپوشاندهاند. شلختگی و به هم ریختگی اشیا مانند پیالههای کج افتاده را به تصویر میکشد و لم دادن بی دلیل و سست زن را مسخره میکند که با توجه به آفتاب در صحنه تناسبی با آن زمان ندارد.. لوسی، حتی تا آخر ماجرا اسم تابلوی مشهور را که «کلئوپاترا» است فاش نمیکند و میخواهد توجیهات اساطیری تابلو را بدون حساب و کتاب و تصادفی جلوه دهد. نویسنده، عادتهای تعبیر و تفسیر اهل فن در تاریخ هنر و دید عمومی مردم را نادیده میگیرد تا این سبک هنری را نقد و زشتیهای آن را نمایان کند.
توصیف راوی با زبان شخصیت
توصیف یک چیز از زبان شخصیت داستانی مانند توصیف تابلوی نقاشی در رمان «ویلت» به خودی خود محتوای روایی ندارد زیرا داستان متوقف میماند تا توصیف آورده شود. اما کارکرد روایی اثرگذاری دارد. این کار به معرفی شخصیت کمک شایانی خواهد کرد. شما با خواندن توصیفات لوسی از تابلوی کلئوپاترا متوجه خواهید شد که او دختری جوان با نظریات محکم، مستقل و نامتعارف است همچنین میتواند پیشدرآمدی باشد برای آشنایی شخصیت با آدمهای همفکر خود که با زبان آنها هم بتوان نقد نمود.
این سبک به شما کمک میکند تا با یک تیر دو نشان بزند، هم شخصیت داستانی را با روشی جذابتر معرفی کنید هم نظرات و انتقادات خودتان را بیان کنید.
راوی، مصلح اجتماعی
شما به عنوان یک نویسنده باید عادتهای غلط اجتماعی را شناسایی کنید و در آثار خود در پی اصلاح آنها باشید. این گونه است که روایت شما در نهایت اثرگذار و مفید خواهید بود. برای این کار باید با یک عینک جدید به قضایا نگاه کنیم و زاوایای پنهان را برای مخاطب آشکار کنید. اگر این کار را با زبان یکی از شخصیتهای داستانی انجام دهید، به مراثب تاثیرگذاری بیشتری خواهید داشت.
برای خلق یک روایت اصیل لازم نیست چیزی ابداع کنید که سابقه نداشته است. کافی است کمک کنید تا مخاطب چیزی را همان طور که هست، ادراک کند نه آن طور که از قبل در ذهن عموم مردم شناخته شده است. در واقع با عدول از شیوههای مرسوم، روایتی نو بسازید که رفتارهای غلط جامعه را به سمت اصلاح ببرید.