بهلول را شاید بتوان تنها روزنامهای در دوران برپایی مجلس دوم دانست که همواره بازار سیاه داشت و دو سه برابر بهای تک شماره اش به فروش می رسید. کاریکاتورهای پرمعنای بهلول همواره مورد توجه مردم قرار می گرفت و دست به دست میگشت و گویای همین کاریکاتورها بود که چندین بار باعث توقیف بهلول شد.
نخستین بار شماره پنجم آن بود که به علت درج کاریکاتوری در تقبیح اقدامات «یپرم خان» آزادیخواه و جنگجوی مشروطه طلب پیشین و رئیس نظمیه تهران و مرد قدرتمند حکومت تازه دچار توقیف شد.
سایه شوم سانسور هرگز از بالای سر این روزنامه «دمکرات ماب» دور نشد و بهلول را همواره با توقیف و فشار روبرو می ساخت. حتی یک بار به علت کاریکاتور خودسرانه تعطیل می شود و کارگران حروفچینان تحت پیگرد قرار میگیرند!
بهلول هر بار تعطیل شد فوق العاده ای منتشر می ساخت و در آن نسبت به وجود سانسور مطبوعات و توقیف بهلولاعتراض میکرد.
«ورقه فوقالعاده بهلول» از جمله یکی از این شکایت نامه هاست که به مناسبت بستن روزنامه و چاپخانه و دستگیره کارگران چاپ منتشر شده است. متن زیر از همین است.
مکتوب بهلول دیوانه از زندان مریضخانه
این بنده مایه ی خنده در زمان هارون الرشید؛ آن وقتی که لولهنگ خلفای عباسی خیلی آب می گرفت، آن وقتی که بر و بیای استبداد بود، در شهر بغداد خود را به دیوانگی زده، لودگی شیوه کرده، حق را مسخره می گفتم تا اینکه اجلم رسید.
دمم را روی کولم گذاشتم و به آخرت رفتم. آنجا هم هر وقت یکی از صلحا را می دیدم با صورت نشسته و رخت کثیف، از این دنیا می آید؛ یا درویشی با لباس پاره و سرشانه نکرده پای دیوار چرس می کشد آنها را دست می انداختم. یا می دیدم یک مستمند وطنفروشی از دست مار و مور جهنم زوزه می کشد، تقلیدش را در می آوردم.
عاقبت اهل آن دنیا از دستم ذله شدند. چند نفر رند میانشان بودند. گفتند خوب است یارو را به یک بهانه دکش کنیم. این بود که به خیال پختن من و فرستادن دوباره ام به این دنیا توی جلدم افتادند و گفتند نمی دانی! ایران مشروطه شده و حرف حق را بدون ترس، همه می گویند.
من خام گول خورده به این امید به این دنیا برگشتم. باز خود را به خلی زدم تا روز شنبه ۱۶ ربیع الاول در صورتی که دیوانه بازی در آورده در کوچه و بازار می گشتم. نظمیه عاقل یخه مرا گرفت که باید تو را به مریض خانه ببرم. هر چه گفتم خودت دیوانه تر از منی، قبول نکرد و گفت حرفهای تو به موسیو یپرم خان برخورده. هر چه گفتم بابا این را باید وزارت معارف بگوید یا وزارت داخله حکم دهد که مرا بگیری، جواب دادند رئیس معتقد به سلب مرکزیت است.
مرا بردند کند به پا و زنجیر به گردنم گذاشتند. آن وقت فهمیدم رندان یک دستی به من زده بودند. ایران مشروطه، طرف نسبت با عهد هارون الرشید نیست. اولیای امور آن وقت بغداد مثل روسای حالیه تهران، بددماغ نبودند. وزرای آن وقت از مجلس اختیارات تامه نگرفته بودند….
باری ما نفهمیدیم که گول خوردیم که دوباره رجعت کردیم. حالا هم راه آخرت باز است، باز می گردیم به بهشت که «اعتدالی»* آنجا پیدا نمیشود.
- اشاره به حزب اعتدال است که دولت را در دست داشت.
منبع: تاریخ سانسور در مطبوعات ایران. گوئل کهن. ۱۳۶۲. انتشارات آگاه
نظر شما