روزنامهنگاری ادبی شکلی از گزارشهای غیرداستانی است که گزارش واقعی را با تکنیک های روایی و فنون ادبی که به شکلی سنتی با گزارش مرتبط هستند ترکیب میکند. این شکل از نوشتار را میتوان روزنامه نگاری روایی یا روزنامه نگاری جدید نامید. اصطلاح روزنامه نگاری ادبی اغلب به عنوان یکی از انواع متون غیرداستانی خلاق درنظر گرفته میشود.
نورمن سیمز، در مجموعه ی نوآورانه ی خود به نام The Literary Journalism، نتیجه گیری کرد که در روزنامه نگاری «درگیر شدن با موضوعات پیچیده و دشوار امری ضروری است. صدای نویسنده بلند میشود تا نشان دهد که در حال کار کردن است.»
روزنامه نگاران ادبی مورد توجه حال حاضر ایالات متحده، جان مک فی، جین کرامر، مارک سینگر و ریچادر رودز هستند. برخی روزنامه نگاران ادبی برجسته در گذشته هم عبارتند از استفن کرین، هنری میهو، جک لاندن، جورج اورول و تام ولف.
ویژگی های روزنامه نگاری ادبی
فرمول مشخص و دقیقی، آنطور که برای دیگر ژانرها وجود دارد، برای روزنامه نگاری ادبی وجود ندارد که نویسندگان از آن استفاده کنند؛ اما به گفتهی سیمز چند قانون انعطاف پذیر و ویژگی مشترک، روزنامه نگاری ادبی را تعریف میکند.
از ویژگی های مشترک روزنامه نگاری ادبی، غرق شدن در گزارش، ساختارهای پیچیده، رشد یافتن کاراکتر، نمادگرایی، صدا، تمرکز بر مردم عادی و صحت است.
روزنامه نگاران ادبی، مواردی که نیاز به توجه دارد را در صفحه ای که از طریق آن موضوعات مورد نظر فیلتر میشوند، تشخیص میدهند. فهرستی از مشخصات میتواند نسبت به تعریف رسمی یا مجموعه قوانین، راه آسانتری برای تعریف روزنامه نگاری ادبی باشد.
خب، قوانینی وجود دارد، اما مارک کرامر در مجموعه ای که ما آن را ویرایش کردیم، به آن ها «قوانین نقض شدنی» میگوید. درمیان آن قوانین، کرامر به موارد زیر اشاره میکند:
روزنامه نگاران ادبی در دنیای موضوعات غرق میشوند
روزنامه نگاران ادبی عهدنامه هایی درمورد صحت و صراحت میبندند
روزنامه نگاران ادبی بیشتر در رابطه با رویدادهای معمولی می نویسند
روزنامه نگاران ادبی با تکیه بر واکنش های مداوم خوانندگان، محتوا را توسعه میدهند
روزنامه نگاری خود را به واقعیت، موضوعات اثبات شده که به سادگی نمیتوان گفت توهم هستند، گره میزند. روزنامه نگاران ادبی -عمدتا- به قانون «صحت» پایبند هستند، به این دلیل که اگر جزئیات و شخصیت ها خیالی باشند، نمیتوان کار آن ها را روزنامه نگاری نامید.
چرا روزنامه نگاری ادبی، نه داستان است نه روزنامه نگاری
اصطلاح «روزنامه نگاری ادبی» نشان دهندهی پیوندهایی بین داستان و روزنامه نگاری است اما به گفته ی جان ویت، روزنامه نگاری ادبی به صورت دقیق در هیچ دسته ی دیگری از نوشتار نمیگنجد.
روزنامه نگاری ادبی، داستان نیست، آدم ها واقعی هستند و رویدادها به وقوع پیوسته اند؛ و روزنامه نگاری به معنای سنتی آن نیست. تفسیر، دیدگاه شخصی و (اغلب) آزمون و خطا با ساختار و زمان بندی وجود دارد. یکی دیگر از عناصر ضروری روزنامه نگاری ادبی، مرکز توجه آن است. روزنامه نگاری ادبی به جای تمرکز بر نهادها، زندگی افرادی را که تحت تاثیر آن نهادها قرار گرفته اند، بررسی میکند.
نقش خواننده
از آنجایی که ادبیات غیر داستانی خلاق نکات بسیار ظریفی دارد، وظیفهی تفسیر روزنامه نگاری ادبی بر روی دوش خوانندگان است. جان مک فی، آنطور که سیمز در «هنر روزنامه نگاری ادبی» نقل میکند، توضیح میدهد: «از طریق گفتگو، کلمات، توصیف صحنه، میتوانید مطالب را به خواننده ارائه دهید. خواننده، نود و چند درصد از خلاقیت در نوشته های خلاقانه است. نویسنده به سادگی کارها را شروع میکند.»
روزنامه نگاری ادبی و حقیقت
روزنامه نگاران ادبی با چالش پیچیده ای رو به رو هستند. آنها باید حقایق را ارائه دهند و درمورد رویدادهای جاری به گونه ای اظهارنظر کنند که راجع به حقایق بزرگتری درباره فرهنگ، سیاست و دیگر جنبه های اصلی زندگی صحبت شود. روزنامه نگاران ادبی بیش از سایر روزنامهنگاران به اعتبار و استناد گره خورده اند.
روزنامه نگاری ادبی به یک دلیل است که وجود دارد : شروع گفتگو!
روزنامه نگاری ادبی به عنوان نثری غیر داستانی
با توجه به نوشتههای دوباره به دست آمده از رز وایلدر لین، روزنامه نگار ادبی، او از روزنامه نگاری ادبی به عنوان نثری غیر داستانی صحبت میکند- نوشته هایی که مانند یک داستان به طور طبیعی جریان و توسعه پیدا میکنند و استراتژی هایی که نویسندگان موثر این ژانر به کار میبرند.
طبق تعریف توماس بی کانری، روزنامه نگاری ادبی عبارت است از «نثر چاپی غیر داستانی که محتوای قابل اثبات آن، با استفاده از تکنیک های روایی و بلاغی که عموما با داستان مرتبط است، شکل میگیرد و به یک داستان یا طرح تبدیل میشود.»
از طریق این داستان ها و طرح ها، نویسندگان دریاره مردم و فرهنگِ تصویر شده، اظهار نظر میکنند یا تفسیری ارائه میکنند. نورمن سیمز با بیان اینکه ژانر به خوانندگان اجازه میدهد تا زندگی متفاوتی را ببینند، تعریفی را به این تعریف اضافه میکند، که اغلب در زمینه های مختلف بسیار واضح تر از آنچه که ما میتوانیم برای خودمان داشته باشیم، تنظیم میشوند.
وی در ادامه میگوید: «یک مسئله ی ذاتا سیاسی و به شدت دموکراتیک، در مورد روزنامه نگاری ادبی وجود دارد؛ مسئلهای کثرت گرا، طرفدار فرد، ضد عرفان و ضد نخبگان.»
به علاوه همانطور که جان ای. هارتسوک اشاره میکند، بخش عمده ای از آثاری که روزنامه نگاری ادبی تلقی میشوند، توسط روزنامهنگاران حرفه ای یا آن دسته از نویسندگانی تالیف شده است که بسیاری از آنها در مطبوعات و روزنامه ها مشغول هستند که آنها را به روزنامه نگاران بالفعلِ موقتی تبدیل میکند.
او در پایان میگوید: «اشتراک بسیاری از تعاریف روزنامه نگاری ادبی در این است که "خود اثر باید حاوی نوعی حقیقت برتر باشد"، خود داستان ها ممکن است نمایانگر حقیقتی بزرگتر باشند.»
پیشینه روزنامه نگاری ادبی
این گونهی مشخص از روزنامه نگاری شروع خود را مدیون افرادی مانند بنجامین فرانکلین، ویلیام هازلیت، ژوزف پولیتزر و دیگران است.
کارلا مولفورد اینگونه شروع میکند: «مقالات Silence Do good بنجامین فرانکلین، ورود او به روزنامه نگاری ادبی را رقم زده است.»
روزنامه نگاری ادبی که اکنون وجود دارد، دهه ها در حال شکل گیری بوده است و با جنبش روزنامه نگاری جدید که اواخر قرن بیستم به وقوع پیوست، بسیار درهم آمیخته است. آرتور کریستال درباره نقش مهمی که ویلیام هازلیت، مقاله نویسی که در اصلاح این ژانر نقش ایفا کرده، میگوید: «صد و پنجاه سال قبل از اینکه روزنامه نگاران جدید دهه ۱۹۶۰ به ما سرکوفت بزنند، ویلیام هازلیت چنان با صداقت وارد این کار شد که در چند نسل قبل غیر قابل تصور بود.»
رابرت بوینتون رابطه بین روزنامه نگاری ادبی و روزنامه نگاری جدید را روشن کرد، دو اصطلاحی که زمانی از یکدیگر جدا بودند اما امروزه اغلب به جای یکدیگر استفاده میشوند.
عبارت «روزنامه نگاری جدید» برای اولین بار دهه ۱۸۸۰ در محدوده ی آمریکا ظاهر شد و برای توصیفی ترکیب شده از جوسازی و روزنامه نگاری جنبشی – لجن پراکنی از سوی مهاجران و فقرا- در New York World و دیگر روزنامه ها مورد استفاده قرار گرفت.
اگرچه ژانر نوشتاری که لینکلن استفنز آن را روزنامه نگاری ادبی مینامید از نظر تاریخی با روزنامه نگاری جدیدِ پولیتزر ارتباطی نداشت اما در بسیاری از اهداف اشتراک داشتند.
بوینتون در ادامه روزنامه نگاری ادبی را با خط مشی نویسندگی مقایسه میکند : «استفنز به عنوان سردبیر New York Commercial Advertiser در دهه ۱۸۹۰، روزنامه نگاری ادبی را که به طرز هنرمندانه ای داستان های روایی درباره موضوعات مورد توجه توده ها بیان میکرد، در خط مشی نویسندگی قرار داد و اصرار داشت که اهداف اصلی هنرمند و روزنامه نگار (فردیت، صداقت، همدلی) یکسان بودند.»
نظر شما