عمت به قربانت جناب علم!

ایام نخست وزیری امیر اسدالله علم مصادف با دوران اوج انتشار نشریه «توفیق» بود. علم که از محبوبیت و تأثیرگذاری «توفیق» در میان تودۀ مردم اطلاع داشت، کشیدن کاریکاتور از خودش را قدغن کرده بود؛ محدودیتی که در آن زمان تنها در مورد شخص اول مملکت و خانواده سلطنتی وجود داشت. اما این محدودیت به دلیل مشی خلاقانۀ گردانندگان «توفیق» بدل به فرصتی برای تأثیرگذاری بیشتر شد.

۸ تیرماه ۱۳۴۱، امیر اسدالله علم، دبیر کل «حزب مردم» به جای علی امینی نخست وزیر شد. برخلاف دوران نخست وزیری امینی که غالباً سانسور خفیف‌تری برقرار بود، از ابتدای نخست وزیری علم سانسور تشدید شد. این فضای خفقان، بر اکثر مطبوعات وقت حاکم بود.

مجله توفیق، زبان طنز را برای انتقاد از حکومت انتخاب کرده بود. توفیق که زبان سرخ و تیزی داشت، انتقاد از دولت علم را از همان ابتدا آغاز کرد و با کاریکاتور زیر به استقبال دولت جدید رفت:

عمت به قربانت جناب علم!

همانطور که توفیق پیش‌بینی می‌کرد اوضاع سانسور روز به روز، از اوضاع مطلوب بیشتر فاصله گرفت به نحوی که یک ماه و نیم بعد، شمارۀ شهریور توفیق به علت انتقاد از حزب مردم توقیف شد. بعلاوه شماره‌ی بعدی آن هم به دستور سانسورچیان، تماماً سیاه منتشر شد؛ حتی کاریکاتور صفحه اول (کاریکاتور زیر) که همیشه رنگین به چاپ می‌رسید:

عمت به قربانت جناب علم!
عنوان این کاریکاتور، اشاره به اسم کتاب صادق چوبک به نام «انتری که لوطی اش مرده بود» دارد. در این کاریکاتور ساختمان نماد روزنامه توفیق است که ستون هایش ستون سرمقاله، ستون ته مقاله، ستون زبون داری و... ریخته و ستون‌های دیگرنیز در حال فروریختن است. این جلد، در اعتراض به سانسورچیانی است که به دنبال تغییر رویه و حذف توفیق بودند.

دو قسمت از سر مقاله ی آن شماره هم سانسور و مثله شد که توفیق جای قسمت‌های سانسور شدۀ سرمقاله را خالی و سفید گذاشت تا مردم متوجه سانسور شوند؛ در چهار شماره بعد نیز همین روند تکرار شد. در آخر، از شمارۀ ۲۷ که در سال ۴۱ منتشر شد فشار سانسوریان به اوج خود رسید؛ به نحوی که حتی کشیدن کاریکاتور نخست وزیر هم ممنوع شد.

پس از آن شماره، توفیق دائم به دنبال راهی برای رهایی از تیغ سانسور و سانسورچیان بود. این مجله، روی جلد چند شماره‌اش را به سوژه‌های آبکی مسائل دیگر (غیر از انتقاد به دولت و نخست وزیر) اختصاص داد. وقتی سانسورچی‌ها خیالشان راحت شد که توفیق دیگر روی جلد کاریکاتور علم را نمی‌کشد، نشریه از خلاقیت جدیدی برای انتقاد از علم استفاده کرد.

این نشریه، روی جلدش کاریکاتور کسی را از پشت سر کشید که روی صندلی شیکی نشسته و از «کاکاتوفیق» می پرسد: «چه ساعتیه کاکا؟...» و «کاکاتوفیق» جواب می‌دهد: «هر ساعتی که میل مبارک باشه، قربان!». این جلد به این اشاره داشت که آن شخص (نخست وزیر) آدم دیکتاتور، بی منطق و زورگویی است که به واقعیت و حقیقت کاری ندارد. هر چه بخواهد همان است؛ حتی ساعت شب و روز. پس از انتشار این شماره و مشخص شدن مقصود توفیق، سانسور مجله مجدد تشدید شد و سانسورچی‌ها هشیارتر شدند.

 سانسورچیان تا آن زمان، آدم‌های خشک و بی‌تجربه‌ای در زمینۀ طنز و فکاهیات بودند. عَلَم هم تا آن هنگام متوجه چنین مواردی نبود. برای همین عَلَم عده‌ای را که در کارهای ادبی، اجتماعی و سیاسی دارای اسم و رسم بودند و گروهی از روزنامه‌نگاران کانون مطبوعات را، به خدمت گرفت. یکی از این‌ افراد رسول پرویزی بود. پرویزی در مدت کوتاهی جایگاهش را در دل علم بازکرد و از آن پس، او به عنوان نوعی مشاور رسانه‌ای علم را متوجه این نوع انتقادات می‌کرد.

بعد از جلوگیری مجدد چاپ کاریکاتورهای نخست‌وزیر این بار خلاقیت جدیدی روانه‌ی صفحات توفیق شد. این بار یه جای کاریکاتور فرد، در شماره‌های متعدد مجله، دائما کاریکاتور علم و کتل قرار می‌گرفت و زیرش نوشته می‌شد «علم، کتل - علم، کتل».

برخلاف سانسورچیان، خوانندگان توفیق با دیدن این علم و کتل‌ها سریع متوجه منظور کاریکاتور شدند. تا جایی این ماجرا ادامه داشت که این کاریکاتور در توفیق منتشر شد:

عمت به قربانت جناب علم!

این بار سانسورچیان با نام «علم» زیر پرچم‌ها مشکل داشتند. وقتی خواستند جلوی چاپ کاریکاتور بالا را هم بگیرند، صدای توفیق درآمد که: «کاریکاتور علم (نخست وزیر) را که می‌گویید اجازه ندارید بکشید، حالا دیگر کاریکاتور علم و کتل (عزاداری) را هم اجازه نداریم بکشیم؟...» این بار اعتراض توفیق مؤثر بود و راه اعتراضات سیاسی با پرچم‌های عزاداری برابر توفیق قرار گرفت.

توفیق که توانسته بود راه جدیدی پیدا کند و از سوی دیگر از این سانسور شدید به ستوه آمده بود، کاریکاتور زیر را چاپ کرد:

عمت به قربانت جناب علم!

برای اینکه مجدد کشیدن علم (پرچم) هم ممنوع نشود، در چند شماره کاریکاتورهای ضعیف و نیم بندی با چهره علم (پرچم) کشیده شد که چون بیشتر شبیه شوخی بود و موردی نداشت، چاپ شد. سانسور ادامه داشت و علم و کتل کشیدن توفیق هم به عنوان مسیر دور زدن سانسور ادامه یافت.

با کاریکاتور زیر که در شماره ۹ سال ۱۳۴۲ توفیق چاپ شد، مدل انتقادی علم و کتل کشیدن رو به تکامل می‌رفت و با شماره بعد که شماره ۱۰ توفیق بود، انتقادات پنهان به مدلی آشکار بدل شد:

عمت به قربانت جناب علم!

عمت به قربانت جناب علم!

درست در وسط دهه محرم سال ۱۳۴۲، یکی از پرفروش‌ترین و پر سروصداترین شماره‌های توفیق در تهران منتشر شد. مدت‌ها بود که علم (نخست وزیر) وعده‌های فراوانی را به زبان آورده بود؛ به مردم وعده داده بود که نان ارزان می‌شود، مجلس باز می‌شود، بی‌سوادی ریشه کن می‌شود، بیکاری از بین می‌رود و و و... وعده‌هایی که هیچ‌کدام محقق نشده بود. از آنجایی که در میان همۀ هنرها، کاریکاتور ارتباط بیشتر و مستقیم‌تری در بیان انتقادات دارد، کاریکاتوری روی جلد توفیق رفت که بدون نشان دادن علم تندترین انتقادها را به او وارد می‌ساخت. به این ترتیب که کاکا توفیق در شمایل یک مداح مشغول خواندن شعری به سبک نوحه‌های ایام سوگواری است:

گفتی که نان ارزان شود کو نان ارزانت

عمّت به قربانت، عمّت به قربانت

توفیق ضربه اخر خود را با این کاریکاتور روی جلد، به سوی علم و دولت رها کرد.

انتشار این شماره توفیق، با آن دسته سینه زنی روی جلد، با آن «علم» و کتل، با آن سینه‌زنی و نوحه‌خوانی کاکا توفیق (مربوط به وعده و وعیدهای این مدت علم)، با آن نوحه شیرین طنز آمیز و به خصوص با آن ترجیع بند «عمت به قربانت»   که دقیقاً هم زمان بود با ایام عزاداری دهه محرم؛ سروصدای زیادی به پا کرد. آنقدر استقبال از این شماره زیاد بود که چاپ‌های بعدش‌اش در هر چندین هزار نسخه که چاپ می‌شد، فوراً به اتمام می‌رسید و روزنامه فروش‌ها تعداد بیشتری درخواست می‌کردند.  

پس از چند روز سوژه کاریکاتور صفحه اول توفیق، شعار تعدادی از دسته جات سینه زنی شده بود که همه با هم دم می‌گرفتند و شعر «عمت به قربانت» را می‌خواندند! تا جایی که حتی علمایی مانند آیت الله مطهری، آیت الله مکارم شیرازی، حاج آقا مصطفی طباطبایی و بقیه که به همراه طرفدارانشان به زندان شهربانی افتاده بودند، شب‌ها در زندان این نوحه توفیق را دم می‌گرفتند (آیت الله منتظری پس از ۳۶ سال که از انتشار آن شماره توفیق می گذشت، هنوز آن کاریکاتور توفیق را به یاد داشت و در کتاب خاطراتش «همان» از این شمارۀ مجله و نوحه خوانی در زندان یاد کرده بود.)

با آن کاریکاتور «علم و کتل»  و «عمت به قربانت»، علم (نخست وزیر) که تا آن شماره سانسور شدیدی را بر توفیق حاکم کرده‌ بود و آنقدر حساسیت داشت که حتی اجازه‌ی کشیده شدن کاریکاتور خود را به تنها روزنامه فکاهی کشور نمی‌داد، دستور به لغو ممنوعیت داد.

توفیق که در این جنگ با علم پیروز شده بود، بعد از آن، آنقدر با علم شوخی کرد و متلک گفت که دیگر خود علم نیز در سخنرانی‌هایش در مورد کاریکاتورهای خود صحبت می‌کرد و سوژه‌های جدیدی به دست این نشریه می‌داد.

اخبار مرتبط

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.