۱۶ اسفند ۱۴۰۲، ۱۳:۳۸
کد خبرنگار: 5305
کد خبر: 85410122
T T
۰ نفر

برچسب‌ها

راهنمای نگارش یک شروع جذاب برای روایت

شروع داستان، مرز حیات و ممات روایت

۱۶ اسفند ۱۴۰۲، ۱۳:۳۸
کد خبر: 85410122
علی‌اصغر نیاز
شروع داستان، مرز حیات و ممات روایت

روایت، چه زمانی شروع می‌شود؟ خیلی کم پیش می‌آید که خلق روایت با نوشتن یا تایپ کردن کلمه‌های اولیه‌ی داستان آغاز شود. بیشتر نویسنده‌ها ابتدا در ذهن‌شان مقدماتی را برای روایت فراهم می‌کنند. گاهی هفته‌ها یا ماه‌ها زمینه‌چینی می‌کنند تا برای نوشتن روایت آماده شوند.

خالقان آثار ادبی مدت‌ها قبل از این‌که نوشتن روایت خود را شروع کنند، خلق روایت را آغاز می‌کنند. آن‌ها نمودارهایی از طرح اصلی داستان می‌کشند، شرح حال و مشخصات شخصیت‌های داستان را یادداشت می‌کنند. هم‌چنین به دسته‌بندی ایده‌هایی که برای جذاب‌تر شدن روایت دارند مانند موقعیت‌ها یا شوخی‌ها می‌پردازند. به طور خلاصه یک نویسنده باید قبل از شروع نوشتن روایت، تمام آن چیزهایی را که برای روایتگری نیاز دارد، به تحریر درآورد.

هر نویسنده‌ای،  طرز کار خاص خود را برای مقدمه‌چینی قبل از شروع نوشتن روایت دارد. برای مثال هنری جیمز، نویسنده‌ی مشهور آمریکایی، وقتی می‌خواست زمینه‌های نگارش رمان «غنایم پوینتن» را آماده کند، یادداشت‌هایی نوشت که به اندازه‌ی خود رمان، مفصل و جالب هستند اما سبک آماده‌سازی میوریل اسپارک، نویسنده‌ی اسکاتلندی به گونه‌ی دیگری بود. او تمام داستان را در ذهن خودش می‌ساخت و به قول معروف سبک سنگین می‌کرد و تا زمانی که یک جمله‌ی آغازین رضایت‌بخش برای روایت به ذهنش خطور نمی‌کرد، نوشتن داستان را شروع نمی‌کرد.

شروع داستان، مرز حیات و ممات روایت
هنری جیمز

شروع و پایانی برای آغاز

روایت برای خواننده‌ی داستان با جمله‌ی اول شروع می‌شود. البته ممکن است همان جمله‌ای نباشد که نوینسده قبل از سایر جمله‌ها نوشته است. اما آغاز روایت کجا تمام می‌شود؟ شروع روایت مانند یک در است که با عبور از آن، خواننده‌ی داستان از جهانی که در آن زندگی می‌کند، به دنیایی که نویسنده خلق کرده است، وارد می‌شود. این داخل شدن ممکن است با جمله‌ی اول رخ دهد یا پاراگراف اول یا حتی چند صفحه‌ی ابتدایی. بنا بر نوع روایت ممکن است تفاوت داشته باشد.

نگارش یک آغاز برای روایت، کار آسانی نیست. خواننده‌ی داستان، با لحن شما، طیف واژه‌ها و عادت‌های نگارشی شما آشنا نیست. اغلب افراد شروع داستان را آهسته و با تأمل می‌خوانند. چراکه اطلاعات جدید بسیاری وجود دارد که باید به خاطر بسپارند تا بتوانند با روایت همراه شود، اطلاعاتی مانند اسامی شخصیت‌ها، روابط بین آن‌ها، جزئیات زمان و مکان و به طور کلی هر داده‌ای که بدون دانستن آن‌ نمی‌توان داستان را دنبال کرد.

کسی که داستان شما را می‌خواند، در شروع روایت، شما را ارزیابی می‌کند و به قول معروف دو دل است. همان‌طور که ذکر شد این آغاز مانند یک در ورودی است. مخاطب می‌تواند با دیدن در، از آن داخل شود و روایت را دنبال کند اما ممکن است از همان دم در برگردد و پشت سرش را هم نگاه نکند. این وابسته به نوع روایتگری شما در آغاز داستان است. در واقع مرگ و زندگی روایت شما به شروع آن بستگی دارد. اگر شروع خوبی داشته باشید، خوانده می‌شود و زنده می‌ماند اما یک شروع نه چندان جالب، روایت شما در کنار هزاران داستان خوانده نشده‌ی دیگر دفن خواهد کرد.

مخاطب را گیر بیانداز!

در شروع داستان ما با یک مخاطب دو دل طرف هستیم که مردد است داستان را ادامه دهد یا آن را ترک کند. اکثر مخاطبان به دنبال بهانه‌ای هستند تا روایت را ادامه ندهند چراکه تصور می‌کنند داستان‌های بهتری وجود دارند که نسبت به قصه‌ی شما ارزش بیش‌تری دارند. یک نویسنده باید به نحوی روایت را شروع کند که خواننده‌ی داستان، دو دل نماند و تصمیم بگیرد که با قصه همراه شود.

آغاز یک روایت مانند قلاب برای ماهیگیری است. یک ماهی وقتی قلاب را می‌گیرد دیگر بی‌اختیار به آن‌جایی که ماهی‌گیر بخواهد، حرکت می‌کند. مخاطب هم مانند ماهی است. اگر قلاب مناسب و جذاب نداشته باشید، او به سمت شما نمی‌آید و نمی‌توانید او را با خود همراه کنید. در واقع شما باید در شروع روایت مخاطب را گیر بیاندازید، او نباید راهی جز خواندن ادامه‌ی داستان در ذهنش خطور کند.

بررسی یک آغاز جذاب

جین آستین، نویسنده‌ی انگلیسی، رمان «اِما» را این‌گونه شروع می‌کند:

اما وودهاس دختر جذاب و زرنگ و ثروتمندی بود، خانه‌ی راحتی داشت، شاد بود و خلاصه از نعمات و مواهب زندگی اصلاً بی‌نصیب نبود. بیست و یک سال در این دنیا زندگی کرده بود بدون آن که طعم اضطراب و ناراحتی را زیاد چشیده باشد. او دختر دوم پدری مهربان و سهل‌گیر بود. بعد از ازدواج خواهرش خیلی زود بانوی خانه‌ی پدری شده بود. مادرش مدت‌ها پیش از دنیا رفته بود و اِما فقط خاطرات مبهمی از ناز و نوازش‌های او داشت. جای خالی مادرش را زن خوبی پر کرده بود که معلمه‌اش بود و در محبت و عاطفه دست کمی از مادر نداشت.

دوشیزه تیلر شانزده سال با خانواده‌ی وودهاس زندگی کرده بود و نه فقط معلمه‌ی اِما بلکه دوست به حساب می‌آمد. خیلی به هر دو دختر خانواده علاقه داشت، به خصوص اِما. بین آن‌ها بیش‌تر نوعی صمیمیت خواهرانه شکل گرفته بود. تیلر همان زمان که رسماً معلم بود به خاطر خلق و خوی ملایمش اصلاً سخت‌گیری نمی‌کرد. حالا هم که دیگر مدت‌ها بود آن حال و هوای رسمی از بین رفته بود، این دو نفر مثل دو دوست با هم زندگی می‌کردند که خیلی به هم وابسته‌اند و اِما هر کاری که دلش می‌خواست می‌کرد. البته به عقاید و نظرات دوشیزه تیلر خیلی احترام می‌گذاشت ولی بیشتر طبق عقیده و نظر خودش رفتار می‌کرد.

اصلاً اشکال واقعی اِما این بود که کمی خود رأی بود و خودش را برتر از آن‌چه بود می‌دید. همین عیب و اشکال ممکن بود خللی در شادی‌هایش به وجود بیاورد ولی عجالتاً این خطر به چشم نمی‌آمد و به هیچ وجه مایه‌ی نگرانی نبود. بعد غم و غصه آمد. غم و غصه‌ای که هیچ شکل و شمایل احساسات نامطبوع نداشت، دوشیزه تیلر شوهر کرد.

شروع داستان، مرز حیات و ممات روایت
جین آستین 

آستین، یک آغاز کلاسیک برای رمان خود رقم می‌زند؛ روشن، سنجیده، عینی و با اشاره‌هایی طنزآلود که پنهان شده‌اند. جمله‌ی اول با یک ظرافت خاص، قهرمان داستان را آماده‌ی به هچل افتادن می‌کند. برعکس سیندرلا که کسی به حسابش نمی‌آورد اما پیروز می‌شود، اِما شاهزاده خانمی است که باید بلایی به سرش بیاید تا به خوشبختی واقعی برسد.

به انتخاب کلمات در جمله‌ی اول دقت کنید. «جذاب»، نه خوشگل و نه زیبا که رایج‌تر هستند. صفتی که بیش‌تر برای مردان به‌کار می‌رود و شاید اشاره به نوعی قوه‌ی مردانه در اِما دارد. «زرنگ»، لفظ دو پهلویی که گاهی به عنوان صفت منفی استفاده می‌شود. «ثروتمند»، با وجود تداعی‌های مکروه درباره‌ی آفت‌های اخلاقی ثروت. این سه صفت، با ظرافت کامل از لحاظ تکیه و آوا ترکیب شده‌اند. امتحان کنید، ترتیب را به هم بزنید یا کلمات جایگزین را استفاده کنید تا متوجه این آغاز ظریف شوید. ترکیب این سه صفت، رضایت‌مندی ظاهری اِما را خیلی موجز و فقط در یک جمله بیان می‌کند.

«بیست و یک سال زندگی بدون اضطراب و ناراحتی»، یک چراغ را در ذهن مخاطب روشن می‌کند تا منتظر وقوع یک اضطراب یا ناراحتی در زندگی اِما باشد. بیست و یک سالگی دخترها در جامعه‌ی بورژوایی اروپا در اوایل قرن نوزدهم، سنی است که دختر به قول معروف برای خودش خانمی شده است و باید زمام زندگی‌اش را در دست خود بگیرد یعنی تصمیم بگیرد ازدواج کند و با چه کسی ازدواج کند. اِما برخلاف سایر دخترهای آن زمان آزادی عمل دارد زیرا همین حالا «بانوی خانه» است و همین موقعیت نوعی غرور و خود برتر بینی به بار آورده است. او زیر دست معلمه‌ای تربیت شده است که محبت و عاطفه‌ی مادرانه نثارش می‌کرده اما سخت‌گیری مادرانه نداشته است.

در آغاز این رمان،  غیر از صدای واقع‌بینانه و بی‌طرفانه‌ی راوی، بفهمی نفهمی صدای خود اِما را نیز می‌شنویم. «بین آن‌ها بیشتر نوعی صمیمیت خواهرانه شکل گرفته بود.»، «مثل دو دوست با یکدیگر زندگی می‌کردند.» در این عبارت‌ها گویی توصیف رضایت‌مندانه‌ی خود اِما را درباره‌ی این رابطه می‌شنویم، رابطه‌ای که به او اجازه می‌داده «هرکاری دلش می‌خواهد بکند».

انتهای پاراگراف دوم ساختار طنزآمیزی نهفته‌ای دارد. دو گزاره که منطقاً جمع‌پذیر نیستند در تعادلی قرینه‌وار قرار می‌گیرند و به عیب و اشکالی در شخصیت اِما اشاره می‌کنند که همین اشاره، مقدمه‌ای است تا در پاراگراف بعدی به صراحت به این عیوب پرداخته شود.

ازدواج دوشیزه تیلر، بهترین پایان ممکن برای این آغاز بود، جایی که خود داستان تازه شروع می‌شود. آستین با جمله‌ی « دوشیزه تیلر شوهر کرد» یک قلاب قوی ایجاد می‌کند تا مخاطب کنجکاو شود اِما در واکنش به جدایی احتمالی از دوست، خواهر، معلم و مشاورش چه خواهد کرد، اِمای جذاب و زرنگ و ثروتمند.

نگارش یک شروع جذاب برای روایت 

خلق یک روایت جذاب، مدت‌ها قبل از شروع نگارش داستان آغاز می‌شود. جایی که شما در ذهن‌تان یا روی کاغذ به یک طرح کلی و ایده‌هایی برای ساختار روایت می‌رسید. بعد از این مقدمه‌چینی نوشتن شروع می‌شود. آغاز داستان، مهم‌ترین بخش روایت شما است. شما می‌بایست یک قلاب ایجاد کنید تا مخاطب ترغیب شود که روایت شما را بشنود.

دقت در انتخاب کلمات و ترکیب درست آن‌ها کنار هم به شما در ساختن یک شروع جالب کمک می‌کند. بیان یک موقعیت پایدار که مخاطب را منتظر تغییر و بحران نگه دارد، یک قلاب خوب برای آغاز شما است. هم‌چنین توصیف‌های شما باید به نحوی باشد که هرچند مخاطب روایت را از زبان شما می‌شنود اما حس کند که شخصیت اصلی با او صحبت می‌کند.

یک شروع خوب برای روایت باید موجز بیان شود و به سرعت مخاطب را وارد داستان کند. پایان‌بندی آغاز روایت باید جمله‌ای باشد که تمام آغاز داستان مقدمه‌چینی برای بیان آن بوده است و خود آن جمله کشندگی بسیاری برای مخاطب به سمت روایت ایجاد کند. این چند مورد از راهکارهایی بود که جین آستین برای شروع رمان خود به کار گرفته بود. راهکارهای بسیار دیگری نیز وجود دارند که در آینده به آن‌ها خواهیم پرداخت.

اخبار مرتبط

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.