«هنوز هم عکاسی قوی‌ترین سلاح جهان است». این جمله از ادی آدامز زمانی مطرح شد که توانست به مؤثرترین فرد در شکل‌گیری اعتراضات علیه جنگ ویتنام تبدیل شود؛ همان جنگی که رسانه شروع آن را رقم زد. حال چنین سلاحی در دستان سرمایه‌داری و پیش‌برد اهداف آن قرار دارد. سلاحی در خدمت جنگ!

«هنوز هم عکاسی قوی‌ترین سلاح جهان است». جنگ سرد میان بلوک شرق و غرب، ویتنام را به دو بخش شمالی و جنوبی تقسیم کرده بود. آمریکا که از گسترش کمونیسم هراس داشت، با تقویت جبهه‌ی جنوبی ویتنام، سعی می‌کرد ویتنام شمالی و هم‌پیمانان آن، یعنی شوروی و چین را تضعیف کند. در این میان، تئوری «دومینو» به کمک سیاست‌مداران آمریکا آمد، تا در برابر رسانه‌ها و افکار عمومی، دخالت در دیگر کشورها را توجیه کنند. طبق این تئوری، اگر کشوری تحت نفوذ کمونیسم قرار بگیرد، کشورهای اطراف آن‌هم مانند دومینو فرو می‌ریزند و پذیرای کمونیسم می‌شوند. از همین جهت باید از دولت‌های ضد کمونیستی حمایت کرد و حتی به قیمت کشته شدن میلیون‌ها انسان، مانع گسترش کمونیسم در جهان شد. حمایت آمریکا از ویتنام جنوبی مصداق همین موضوع بود.

آگوست سال ۱۹۶۴، دو کشتی آمریکایی در خلیج تونکین توسط ویتنام شمالی مورد حمله قرار گرفت. بعد از این اتفاق، رییس‌جمهور وقت آمریکا یعنی لیندون بی جانسون، خواستار نفوذ بیشتر در ویتنام شد. او با حمایت کنگره، دستور حمله نظامی به ویتنام را صادر کرد. در طی آن حمله، آمریکای شمالی بمباران شد و هزاران سرباز در ویتنام مستقر شدند. در کنار سربازان اسلحه به دست، عکاسان دوربین به دستی‌ هم حضور داشتند تا جنگ را از لنز دوربین خود برای جهانیان روایت کنند.

تصویر ثبت شده در جنگ ویتنام

۱۹۶۸، در خلال جنگ، عکسی در رسانه‌ها منتشر شد که خون مخالفانِ جنگ را به جوش آورد و تجمعات ضد جنگ در آمریکا را رونق بخشید. داستان عکس از این قرار بود که ویتنام شمالی با یک نقشه‌ی دقیق، آمریکایی‌ها و نیروهای ویتنام جنوبی را غافلگیر کردند. ویت کنگ‌ها و دیگر نیروهای ویتنام شمالی حمله گسترده‌ای را هم زمان با عید تت و آغاز سال ویتنامی، علیه آنان شروع کردند. آن‌ها در این جنگ، که جنگ عید تت نام گرفت، ثابت کردند بسیار قوی‌تر از آمریکایی‌ها هستند. در حاشیه‌ی‌ این جنگ، مأموران ویتنام جنوبی، مردی را به اتهام همکاری با ویت کنگ‌های کمونیست دستگیر کردند. آن‌ها فرد متهم را با دست‌های بسته نزد سرتیپ نگوک لوآن بردند. لوآن هم در کسری از ثانیه و بدون هیچ معطلی یا تحقیق درباره آن مرد، اسلحه را بیرون آورد و او را در ملأعام کشت.

تصویر اعدام مرد ویت کنگی / ادی آدامز AP 

ادی آدامز، خبرنگار آسوشیتدپرس، بدون آنکه مأموران متوجه شوند، از این صحنه عکس گرفت. بعد از انتشار گسترده‌ی این عکس در روزنامه‌ها و مجلات، موجی از اعتراضات علیه سیاست‌های آمریکا به وجود آمد. در این اعتراضات، از دانش‌آموزان و دانشجویان گرفته تا گروه‌های مذهبی حضور داشتند. تحصن در پله‌های پنتاگون برای مخالفت با سربازی اجباری و تجمع در ایستگاه‌های راه آهن که سربازان را از آنجا جابجا می‌کردند، نمونه‌هایی از اعتراضات علیه سیاست‌های جنگ طلبانه‌ی آمریکا بود. در آخر نیکسون، رییس‌جمهور وقت آمریکا، بعد از شکست‌های پی در پی و اعتراض‌های گسترده، دستور خروج نظامیان آمریکا از ویتنام را صادر کرد.

اعتراض مردم آمریکای برای پایان به جنگ ویتنام
تجمع مقابل پنتاگون در اعتراض به جنگ ویتنام

۱۹۷۵ ویتنام شمالی به ویتنام جنوبی حمله کرد و جمهوری سوسیالیستی ویتنام شکل گرفت. ادی آدامزِ عکاس، که یکی از مؤثرترین افراد در شکل‌گیری اعتراضاتِ ضد جنگ بود، بعدها گفت: «ژنرال، آن ویت کنگی را کشت، من هم ژنرال را کشتم؛ با دوربینم. هنوز هم عکاسی قوی‌ترین سلاح جهان است». جنگ با ۲ میلیون کشته از غیر نظامیان ویتنامی خاتمه یافت و رسانه‌هایی که تصاویر جنگ را منتشر می‌کردند، تأثیر بسزایی در این امر داشتند. البته، نقش رسانه‌ها برای شروع جنگ ویتنام هم کمرنگ نبود. بعدها مشخص شد ماجرای حمله به دو کشتی آمریکایی توسط ویتنام شمالی، دروغی بیش نبوده است. آمریکا برای اقناع افکار عمومی و مشروعیت بخشی به جنگ، این دروغ را توسط رسانه‌های تبلیغاتی خود، بر سر زبان‌ها انداخته بود. آری؛ رسانه بزرگترین سلاح جهان است. البته اگر این سلاح دست سیاست‌مداران و سرمایه‌داران قرار بگیرد، قربانی آن چه کسانی خواهند بود؟

اولین کمیته‌ی تبلیغات در اولین جنگ جهانی

سوءاستفاده‌ی سیاست‌مداران آمریکا از رسانه‌های جمعی برای پیشبرد اهداف جنگ طلبانه، محدود به ویتنام نمی‌شود. آن‌ها خوب می‌دانند تحقق پیروزی تنها در میدان نبرد کفایت نمی‌کند، بلکه باید در اذهان عمومی هم پیروز شد؛ این امر توسط رسانه‌ها محقق می‌شود.

نوآم چامسکی، زبان‌شناس، فیلسوف و نظریه‌پرداز آمریکایی، بارها عوام فریبی سیاست‌مداران آمریکایی را افشا کرده و سیاست‌های جنگ طلبانه‌ی آن‌ها را به باد انتقاد گرفته است. او در کتاب «کنترل رسانه‌ها» به تأثیر تبلیغات و پروپاگاندا در مشروعیت بخشی به جنگ می‌پردازد و آن را با ادبیات تند خود به ورطه‌ی نقد می‌کشد.

کتاب کنترل رسانه‌ای نوام چامسکی

چامسکی اولین فعالیت تبلیغاتی آمریکا را مربوط به دوران ریاست‌جمهوری وودراو ویلسون و تشکیل «کمیسیون تبلیغاتی کریل» می‌داند. ۱۴ آوریل ۱۹۱۷، اواسط جنگ جهانی اول و دو هفته بعد از پیوستن آمریکا به متفقین، ویلسون دستور داد کمیته‌ای تبلیغاتی به ریاست جورج کریل تشکیل شود.

ادوارد کریل

هدف از تأسیس این کمیته، اقناع افکار عمومی و جلب حمایت مردم از ایالت متحده آمریکا در جنگ بود. جورج ادوارد کریل که خود روزنامه‌ نگار و متخصص تبلیغات به شمار می‌آمد، سعی می‌کرد از طریق رسانه‌های تبلیغاتی همچون روزنامه‌ها، مجلات، فیلم‌ها و پوسترها حس میهن‌پرستی مردم آمریکا را برانگیزد. او تصاویر خشونت‌آمیز جنگ را سانسور می‌کرد و سعی داشت مردم، تصویری خوش‌بینانه از جنگ داشته باشند. روزنامه‌ی این کمیته، اخبار مثبت از متفقین را منتشر می‌کرد و گاهی خشونت و جنایت‌های سربازان آلمانی را به تصویر می‌کشید. این کمیته سه فیلمِ صلیبی‌های پرشینگ، زیر چهار پرچم و پاسخ آمریکا را تولید کرد. البته در این میان، مفهوم دموکراسی هم تبدیل به ابزار تبلیغاتی شد. ویلسون در همان ایام گفته بود: «جهان برای برقراری دموکراسی باید امن باشد». کمیته‌ی تبلیغات هم وظیفه داشت اینگونه به مردم القا کند که پیوستن آمریکا به جنگ، برای گسترش دموکراسی و آزادی است.

پوستر نتشر شده در سال ۱۹۱۹ برای تشویق کودکان آمریکایی به جنگ

مردم رفته رفته ورود آمریکا به جنگ جهانی اول را پذیرفتند. این درحالی است که مردم در ابتدا نسبت به جنگ بی‌تفاوت بودند و یا حتی با آن مخالفت می‌کردند. چامسکی معتقد است، اصلا از همین جهت بود که ویلسون با شعار «صلح بدون پیروزی» برنده انتخابات شد. چامسکی در کتاب کنترل رسانه‌ها، تغییر ۱۸۰ درجه‌ای مردم آمریکا از صلح‌خواهی به جنگ‌طلبی را اینگونه توصیف می‌کند: «درست اواسط جنگ جهانی اول بود. مردم کاملاً آرامش‌طلب بودند و هیچ دلیلی برای شرکت در این جنگ اروپایی نمی‌دیدند. اما حکومت ویلسون مصمم بود به جنگ و خونریزی. لاجرم می‌بایست در این زمینه کاری انجام می‌داد. مبلغان جنگ‌طلب ویلسون یک کمیسیون تبلیغات دولتی، به نام کمیسیون کریل راه انداختند که موفق شد در عرض شش ماه آن مردم صلح‌خواه و آرامش‌طلب را، به جماعتی به گونه‌ای جنون آمیز جنگ‌طلب تبدیل کند که خواستار انهدام همه چیز آلمان بودند و فریاد بر می‌آوردند که باید اعضای بدن آلمانی‌ها را قطعه قطعه کرد. باید به جنگ رفت و جهان را نجات داد».

پوستر منتشر شده در جنگ جهانی اول برای تهییج آمریکایی‌ها

گله‌های سردرگم

از دیگر جنگ‌هایی که چامسکی به آن اشاره می‌کند، جنگ خلیج فارس است. در این جنگ، نقش رسانه‌ها در اقناع افکار عمومی بسیار ملموس است. چامسکی «روش‌های علمی ضد تظاهرات» را بیان می‌کند تا چگونگی جلب رضایت عموم برای وارد شدن به جنگ و سرکوب مخالفان جنگ را توضیح دهد. او معتقد است شعارهایی که آن موقع توسط رسانه‌ها به جامعه سرازیر می‌شد، شعارهایی فریبنده و ریاکارانه بود. برای مثال این شعار مطرح می‌شد که «از نظامیان خودمان دفاع می‌کنیم». چامسکی درباره‌ی این شعار می‌گوید:

«در واقع مایل نیستند مردم در خصوص موضوع بیندیشند. هسته مرکزی کل یک تبلیغات خوب هم همین است. شما باید شعاری را طرح کنید که کسی با آن مخالفت نورزد و همه حامی آن باشند. هیچکس نمی‌داند معنی آن چیست، زیرا معنایی وجود ندارد. هدف بنیادی آن این است که مسیر توجه و تفکر شما از پرسشی که پشت سر شعار خوابیده است منحرف شود. که آیا شما از سیاست‌های ما حمایت می‌کنید؟ و این مطلبی است که شما حق گفتگو درباره اش را ندارید. بنابراین آیا شما مردمی را دارید که در مورد پشتیبانی از ارتش مباحثه کنند؟ البته، مگر می‌شود حمایتشان نکرد، آنگاه شما پیروز می‌شوید.»

نوام چامسکی

در چنین شرایط فریبنده‌ای، بسیار مضحک بنظر می‌رسد اگر انتخاب جنگ توسط مردم را، مصداق دموکراسی و آزادی تلقی کنیم. از نظر چامسکی، تعریفی که جامعه سرمایه‌داری از دموکراسی دارد بسیار متفاوت‌ از تعریف مصطلح آن است. معمولاً دموکراسی بستری را فراهم می‌کند که انسان‌ها شرایط و امکانات یکسانی برای انتخاب سرنوشت خود را داشته باشند. اما در جامعه سرمایه‌داری دموکراسی و آزادی تعریف دیگری دارد. چامسکی دموکراسی در آمریکا را اینگونه توصیف می‌کند:

«برداشتی دیگر از دموکراسی این است که مردم جامعه، باید از دخالت در تعیین سرنوشت خود محروم باشند و وسایل اطلاع رسانی باید شدیداً تحت کنترل طبقه حاکم بر جامعه قرار گیرد!».

چامسکی در ادامه، اساس زندگی در آمریکا را لم دادن مقابل تلویزیون و فرو رفتن شعارهای سرمایه‌داری در مغزشان بیان می‌کند. در این جامعه تنها ارزش، داشتن کالاهای فراوان مصرفی و پیروی از زندگی طبقه متوسط مرفه است. او با ادبیات تند و انتقادی خود می‌گوید:

«آنچه من بدان اشاره کردم مفهوم دموکراسی است. گله‌های سردرگم، مشکل آفرینان جامعه‌اند و بر ماست که از غرش و لگدمالی‌های آن‌ها جلوگیری کنیم. باید چنان حواس آنها را پرت کنیم که گیج شوند. این مردم گوسفند صفتِ سردرگم باید حواسشان معطوف تماشای مسابقات فوتبال، فیلم‌های خشونت آمیز و یا... شود. گاه‌گاهی هم آن‌ها را بسیج کنید تا شعارهایی بی‌معنا، همچون "از نظامیان خود حمایت کنید" سر بدهند.»

جنایت با نقاب دموکراسی

اکنون باید گفت، تنها اسلحه نیست که می‌تواند مغز انسان‌ها را نشانه بگیرد. بلکه رسانه‌های سرمایه‌داری هم مغز و فکر انسان را هدف قرار می‌دهند. این رسانه است که لکه‌های خون را از واژه «جنگ» پاک می‌کند و نقاب آزادی و دموکراسی را بر روی آن می‌کشد. در این شرایط انسان‌ها جنگ را انتخاب می‌کنند. اما آن‌ها از ابتدا خواستار جنایت و آدم کشی نیستند. به زعم چامسکی «اصالتاً مردم صلح دوستند، درست همانطور که در خلال جنگ جهانی اول بودند. آن‌ها دلیلی برای شرکت در ماجراهای خارجی، کشتن و شکنجه نمی‌بینند. بنابراین شما باید به زور هم که شده آن‌ها را وارد گود کنید».