آدرین نیکول لبلانک، خبرنگاری ۲۵ ساله است که از طرف دفتر روزنامه، مأموریت ویژهای به او محول شده است. او باید از دادگاه جوانی که به معاملۀ مواد مخدر متهم شده است گزارش تهیه کند. محل کار آدرین در منطقۀ «چراغ قرمز» نیویورک سیتی است. محلۀ برانکس، به عنوان بدنامترین و پرجمعیتترین محلۀ نیویورک شناخته میشود. تجربه کار در چنین محیطی به آدرین این توانایی را داده است تا آشنایی بیشتری با سوژههای جنایی و کیفری داشته باشد. اما آدرین میخواهد از چارچوبهای متعارف روزنامهنگاری فراتر رود؛ او نمیخواست دادگاه مجرم را مانند دیگر روزنامهنگاران به صورت جنجالی و با تیتری جذاب گزارش کند، بلکه او علاقه داشت با شناخت زمینۀ فرهنگی و اجتماعی آن اتفاق، درک عمیقتری از منطقۀ چراق قرمز و مجرمان آن محله داشته باشد. هرچند که این کار به زمان طولانیتری احتیاج داشت.
خبرنگار جوان دوست داشت وارد جهان ذهنی شهروندان محلۀ برانکس شود. او به دنبال تفهم و تفسیر بود، نه صرفاً توصیف و گزارش مخاطب پسند سوژه. آدرین خانواده متهم را پیدا کرد و سعی داشت هرچه بیشتر با آنان صمیمی شود. او تصمیم داشت با وارد شدن به زندگی آنها، بخشی از تجربۀ زیستۀ آنان شود. آدرین خود را نه در قامت یک خبرنگار، بلکه در نقش مردمنگار تصور میکرد. وقتی که سود فروش مواد مخدر موجب خوشحالی و پیشرفت مردم محله میشد، آدرین در کنار آنان بود؛ همینطور زمانی که دستگیریها شروع شد و خانوادهها از هم پاشید او در آنجا حضور داشت. دوستی آدرین با خانوادۀ متهم، ۱۲ سال طول کشید و در نهایت او توانست عضوی از محلۀ چراغ قرمز شود.
آدرین میخواست مشاهدات عمیق خود را به متن تبدیل کند، اما نه در قالب مقالههای عینی یا گزارشهای کوتاه ژورنالیستی، بلکه در قالب کتابی به اسم «خانوادۀ تصادفی». این کتاب مشکلات اجتماعی و اقتصادی محلۀ چراغ قرمز را به صورت ریشهای بازتاب میدهد. در حین خواندن کتاب آدرین، شما نمیتوانید مرز بین روزنامهنگاری و جامعهشناسی را مشخص کنید. همینطور نمیتوانید تشخیص دهید که در متن او از ابزارهای روزنامهنگاری (توصیفی، شهودی) استفاده شده یا او روشهای تفسیری یا قیاسی جامعهشناسی را به کار گرفته است. آیا کتاب آدرین یک گزارش عمیق ژورنالیستی است یا تحقیق جامعهشناختی؟ روزنامهنگاری و جامعهشناسی چه زمانی به هم نزدیک و چه وقت از هم فاصله میگیرند؟
ژورنالیسم شتابزده
رویکرد جزئیگرایانه روزنامهنگاری، از موضوعاتی است که جامعهشناسان آن را به ورطۀ نقد میکشند. شاید روزنامهنگاری بتواند اتفاقات عمومی را خیلی سریع بازتاب دهد، اما دقیقاً همین عجله و شتاب، نقطه ضعف آن است؛ ژورنالیستها همیشه دوست دارند اولین نفری باشند که خبر را منتشر میکنند. از طرفی جامعهشناسی به عنوان علم نخبهگرایانه، نیاز به زمان و حوصلۀ بیشتری دارد؛ چرا که با عجله نمیتوان بر روی یک مسأله عمیق شد. درست است که روزنامهنگارها اخبار و وقایع را سریع بازتاب میدهند، اما معمولاً رویداد اجتماعی را بدون درنظر گرفتن زمینۀ اجتماعی-تاریخی و به صورت منفرد و جزئی روایت میکنند.
جامعهشناسان مخاطب پسند
فیلسوفان و جامعهشناسان متعددی نگران سلطۀ تفکر ژورنالیستی بر نخبگان جامعه بودند. میشل فوکو در بحبوحۀ اتفاقات می ۱۹۶۸ فرانسه، از تبدیل شدن استادان جامعهشناسی به مردان مشهور در رسانهها انتقاد کرد. پیر بوردیو در یک مصاحبۀ تلویزیونی دربارۀ یکی از انتخاباتهای فرانسه گفت:
«روزنامهنگاران میخواهند حقایق را کنار بگذارند و و کل تاریخ استعمار در آفریقا را در ده دقیقه خلاصه کنند و روز بعد بنویسند، بوردیو همهچیز را گفت.»
بوردیو خوب میدانست که مطبوعات ابزار محبوب دولتها برای اعمال خشونت نمادین علیه مخالفان خود هستند. او در کتاب «دربارۀ تلویزیون و سلطۀ ژورنالیسم» که در یادداشت تئوری دومینو ۴ و تئوری دومینو ۵ مفصلاً به آن پرداخته شد، شکاف میان جامعهشناسی و روزنامهنگاری را ترسیم میکند. از نظر او «مخاطب پسند بودن»، «عجول بودن»، «هیجانزده بودن» و «جبر بازار» از آفات میدان ژورنالیستی است که میتواند دامنگیر جامعهشناسان شود.
تئوری دومینو ۴ | تلویزیون با طعم مکدونالد
روزنامهنگار زندانی
به عقیدۀ جامعهشناسان یکی دیگر از آسیبهای فضای ژورنالیستی، نفوذ منطق سرمایهداری بر آن است. تمرکز بر رقابت و کارایی که به عقیدۀ نظریهپردازان هستۀ اصلی سرمایهداری است، به اتاقهای خبر و هیأتهای تحریریه راه پیدا کرده است. روزنامهنگاران، رسالت اصلی خود که افزایش آگاهی است را گاهی فدای سلایق مخاطبان، دیده شدن، حواشی و جذب مشتری میکنند. درواقع مطبوعات آزاد، گروگان منطق «جذب مخاطب» هستند. از همین جهت دانشمندان علوم اجتماعی به فضای ژورنالیستی بدگمان هستند. میشل کروزیه، جامعهشناس فرانسوی میگوید:
«دخالت رسانهها نقش مرموزی در حرفه ما ایفا میکنند.»
وقتی یک جامعهشناس برای ارتباط بهتر با تودۀ مردم، به موضوعات سطحی و جذاب میپردازد، او را میتوان به همکاری با نظام سرمایهداری متهم کرد، چرا که دارد از منطق سرمایهداری پیروی میکند. حال چقدر مضحک به نظر میرسد وقتی همین نظریهپرداز، نظام سرمایهداری را نقد کند.
جامعهشناسان آزاد
تسلیم روز افزون رسانهها به منطق سرمایهداری، آثار مخربی بر جامعه میگذارد. ژورنالیستها از دریچۀ سودجویانه به جهان نگاه میکنند، و واقعیت را بسیار مصرفی و جذاب برساخت میکنند. متأسفانه این رویکرد عوامانه منجر به دیده نشدن بسیاری از اتفاقات مهم و ریشهای میشود.
جامعهشناسی برای حفظ اصالت خود، نباید در دام منطق ژورنالیستی گرفتار شود. آدرین میتوانست از دادگاه متهم جوان یک گزارش جنجالی با تیتر خیره کننده تهیه کند. او میتوانست بجای ۱۲ سال زندگی در خطرناکترین محلۀ نیویورک، در کوتاهترین زمان، تعداد بسیار بالایی مخاطب جذب کند. اما او قید و بندهای روزنامهنگاری را کنارگذاشت، و واقعیت را آنگونه که بود روایت کرد، نه آنطور که باب میل مخاطب است. هرچند که کتاب خانوادۀ تصادفی، از پرفروشترین کتابهای نیویورک تایمز است.
روزنامهنگاری تخصصی امروز و بویژه قالبهای جدید روزنامهنگاری مانند روزنامهنگاری تحقیقی تا حدی سعی کردهاند مرز میان روزنامهنگاری و جامعهشناسی را کم کنند و ژورنالیسمی به مخاطبان ارائه دهند که نه آنقدر سطحی است که ارزش علمی نداشته باشد و نه آنقدر پیچیده که در فهم مخاطب نگنجد. در مطالب بعدی بیشتر در این باره صحبت خواهیم کرد.