اسکاز، لغتی روسی است برای نوعی از روایت اول شخص که بیشتر مشخصات گفتاری دارد تا نوشتاری. در این نوع روایت، راوی، کاراکتری است که به صیغهی اول شخص حرف میزند و خواننده را دوم شخص خطاب میکند. این شخصیت، به شکل خودمانی صحبت میکند و به نظر میرسد که دارد داستان را فیالبداهه نقل میکند، مخاطب احساس نمیکند که این داستان، با روشی سنجیده و صیقلیافته نوشته شده است.
در این روایت، کار مخاطب، بیشتر شنیدن است تا خواندن، گویی در مترو یا صف داروخانه با یک غریبهی وراج طرف شده است. البته این توهمی بیش نیست. چراکه این روایت نتیجهی تلاشهای حساب شده و بازنویسیهای پرزحمت یک نویسندهی واقعی است. این نویسنده، بسیار بیشتر از داستانهای معمول برای خلق این نوع روایت زمان گذاشته است تا خود را پنهان و مخاطب را با یک راوی صمیمی روبهرو کند.
گفتاری اما نه عین گفتار
اگر داستان را عیناً از گفتار رونویسی کنیم، روایتی تقریباً نامفهوم به دست میآید، شبیه متنهایی میشود که از محاورههای ضبطشده پیاده میشوند. اما یک نویسندهی قدرتمند در روایت به سبک اسکاز، مخاطب را به خوبی به تخیل و توهم صحت محاوره بودن روایت میبرد.
در روایت به سبک اسکاز، جملهها کوتاه و غیرپیچیده هستند. بسیاری از جملهها شکل کامل ندارند و بدون فعل آمدهاند. اشتباهات دستوری هم به چشم میخورد، از آن نوع اشتباهاتی که معمولاً موقع حرف زدن برای ما پیش میآید. برای مثال جروم دیوید سلینجر، نویسندهی مشهور آمریکایی در یک جمله از رمان «ناطور دشت» مینویسد:
از آن عوضیها بود که وقتی میخواهند به سوال کسی جواب بدهند، باید به خودش فضا بدهد.
اسکاز، روایتی به نظر صادقانه
وقتی یک روایت به سبک اسکاز را میخوانید، عبارتها همانطور ردیف میشوند که به ذهن گوینده رسیدهاند و آن حالت وابستگی بین جملات را که در جملهبندیهای کامل میبینیم، ندارند. رسمی نبودن گفتار در یک روایت اسکازی، خودجوش بودن راوی برای روایت داستان را به مخاطب القا میکند. خودجوشی، نشانگر صداقت بیشتر است و این صداقت باعث میشود مخاطب با روایت احساس صمیت و راحتی بیشتری کند.
یکی از راهکارهایی باعث میشود روایت ما به گفتاریتر به نظر بیایند، این است که در طول روایت، نقلقولهای از شخصیتهایی غیر از راوی بیاوریم که در آن شسته و رُفته و نوشتاری صحبت کنیم. دیدن این تفاوت باعث میشود تا خوانندهی متن، متوجه شنیدنی بودن روایت شود.
آمریکاییها به دنبال سبک روسی
اسکاز برای رماننویسان آمریکایی، وسیلهی خوبی بود تا از سنتهای ادبی موروثی انگلیس خلاص شوند. مارک توئین، نویسندهی مشهور آمریکا با نوشتن رمان «هاکلبری فین» اولین قدم را در این مسیر برداشت و انگیزهی قوی در میان سایر رماننویسان ایجاد کرد. تاثیر مارک توئین تا حدی بود که ارنست همینگوی، برندهی جایزهی نوبل ادبیات در این باره میگوید:
کل ادبیات مدرن آمریکا از یک یک کتاب مارک توئین به نام هاکلبری فین، برخاسته است.
مارک توئین اما اسکاز را شخصیسازی کرد. در روش خاص او راوی، خام و کم سن و سال است و عاقلتر از آن است که خودش میداند. نگاه راوی به دنیای آدمهای مسن، طراوت و صداقت فوقالعادهای دارد. برای مثال در قسمتی از رمان «هاکلبری فین» داستان را این گونه روایت میکند:
گاهی خانم بیوه مرا میکشید کنار و طوری از مشیت الهی حرف میزد که دهن آدم آب میافتاد. ولی ممکن بود روز بعد دوشیزه واتسن گیر بدهد و باز همه چیز را خراب کند. به نظرم دوتا مشیت وجود دارد. میشد آدم با مشیت خانم بیوه کنار بیاید ولی اگر مشیت دوشیزه واتسن نصیب آدم میشد دیگر هیچ امیدی باقی نمیماند.
اسکاز آمریکایی شده
مارک توئین و به تبع آن سایر نویسندگان آمریکایی، سبک اسکاز روسی را بومیسازی کردند و یک سبک جدید خلق کردند. در این سبک، داستان را طوری روایت میکنند که انگار راوی نوجوان خیلی قلابی دارد ادای رفتارهای اجتماعی بزرگترها را درمیآورد. استفادهی هوشمندانه از نوجوان به عنوان راوی، به نویسنده کمک میکند تا روش اسکاز را بهتر پیاده کنید و روایت، بیشتر شبیه گفتار شود تا نوشتار، چراکه گفتار نوجوان به آسانی قابل تشخیص است.
عدم حساسیت به پرهیز از تکرار نیز، از ویژگیهایی است که آمریکاییها به اسکاز افزودند. شما در این سبک روایی با تکرار زیاد مواجه میشوید. چراکه پرهیز سنجیده از کلمات تکراری فقط با دقت زیاد امکانپذیر است و این دقت روایت را نوشتاری میکند نه گفتاری. در اسکاز آمریکایی، الفاظ عامیانه زیاد تکرار میشوند. هر صفتی که در مورد هرچیزی دم دست باشد بدون توجه به اینکه چند بار تکرار شده است، به کار میرود. در این سبک روایی، نوجوان، احساسات تند و تیز خود را با اغراق نشان میدهد، چیزی که در ادبیات داستانی به آن مبالغه میگویند. برای مثال: «آب از لب و لوچهشان سرازیر شد همه جا».
نمونهی آمریکایی، جذابتر از قبل
نویسنده با این سبک انگار نمایشی خیمهشببازی راه انداخته است و در آن حرفهای خود را از زبان یک نوجوان هفده هجده ساله و با اجتناب از استعارههای شاعرانه، فراز و فرودهای گاه و بیگاه و هرگونه ادیبانه و زیبانویسی، میزند. جذابیت این روایت برمیگردد به طرز ریشخندآمیزی که نتیجهی کاربرد زبان محاورهای یک نوجوان دربارهی ادا و اطوارهای نزاکتآمیز زندگی اجتماعی و فرهنگی غالب مردم جامعه است.
جذاب دیگر روایت اسکاز به سبک آمریکاییها این است که نوجوان به چیزهایی بیشتر از آنچه میگوید، اشاره میکند و مخاطب دائما در پی کشف آنها است. برای مثال ممکن است نوجوان نوعی حسادت ابراز نشده به همکلاسی خود داشته باشد که این را در انزجازش از لباس و آداب آن دانشآموز تشخیص دهیم.
روایت به سبک اسکاز
روایت به سبک اسکاز، نوعی بازی ظریف با ریتمهای گفتار خودمانی است که باعث میشود مخاطب بدون زحمت داستان را بخواند و حتی دلش بخواهد باز هم بخواند. خالق این نوع از روایت، باید آزمون و خطای بسیاری در زمان نوشتن داستان بکند تا به نقطهای برسد که مخاطب حتی لحظهای متوجه نشود که این داستان را کسی جز راوی تعریف میکند.
اسکاز، یک سبک روایتگری جذاب است که در این مقاله به آن پرداختیم. سبکهای جذاب بسیاری وجود دارند که در مقالات آینده در ایرنا مدرسه به بررسی آنها خواهیم پرداخت.