اخلاق، جمع خُلق است و خلق آن حالتی است که صفتی راسخ و ملکه را بیان کند. در علم اخلاق، سخن به درازای تاریخ بشر دوپا بسیار گفته شده است و هر کسی از ظن خود همراه اخلاق شده است. از «آریستیپوس حکیم» که اخلاق را کاملاً فردی و در راستای منفعت فرد تعریف میکرد و «اپیکور» که اصالت را به لذت فرد میداد تا احساسگرایانی چون «استیونسون» و «آیر» در پی هیوم، نسبیت کامل را در اخلاق میپذیرند.
در عکاسی، سخن گفتن از باید و نباید، حسن و قبح ذاتی و وظیفه و تکلیف، چندان مرزهای روشنی ندارد. عکاس، واقعیت را ثبت میکند. زمان را در یک لحظه و یک مکان خاص متوقف میکند. عکس معنا را پس از گذشت دیرزمانی هم -حتی بدون وجود عکاس- میتواند منتقل کند. عکس در واقعگرایانهترین حالت ممکنش، چیزی جز بازنمایی بخشی از واقعیت نیست و هیچگاه نمیتواند داعیه نمایندگی واقعیت را داشته باشد. بنابراین سخن گفتن از اخلاق عکاسی، راه به تخیل و پنداشتهای خالق عکس میبرد که به دنبال واقعیت موجود است یا خلق واقعیتی از جنس نگاه خود.
عکاسان خبری گاهی در دوراهی اخلاق و انجام حرفه
امروزه عکاسی، گاهی به همان جن فریبکاری بدل میشود که خیالات ما را از دنیای بیرون میسازد. عکس معروفی در یک تظاهرات دانشجویی گرفته شده است که چهار مأمور، یک جوان دانشجو را با خود میبرند. این عکس از نزدیک و با لنز وایدی حدود ١٥ گرفته شده است. بزرگنمایی مأموران که آنان را به مردانی فیلنما بدل کرده است که جوان لاغراندامی را بهسوی جهنم میبرند، هرگز درواقع چنین نبوده است. این تنها، بخش از واقعیت را با شمایلی نهچندان واقعی به ما نشان میدهد.
اصولاً استفاده از هر لنزی، بهجز نرمال ٥٠، بهنوعی دخالت در ساختار واقعیت است و شما بهندرت عکاسی را میبیند که در کیف دوربینش یک لنز نرمال ٥٠ داشته باشد؛ یعنی بهنوعی عکاسی با واقعیتسازی گره خورده است. اگر شمای عکاس، همان تصویری را نشان بدهی که هر فرد دیگری میبیند، گمان عامه اهل هنر عکاسی بر این است که شاترچکانی بیهوده کردهای و هنری در این میان خرج نشده است و این یعنی عرف جماعت عکاسان که اخلاق عکاسی را میسازد. حال ممکن است اخلاق عکاسی حرفهای به تعارض با اخلاق اجتماعی برسد. درست در همین نقطه، یعنی عدالت، من و شمای مخاطب میخواهیم واقعیت را از عکس دریابیم و عکاس میخواهد آن واقعیتی را نشان دهد که خودش دوست دارد.
در یک عکس مشهور که در ماه مارس سال ۱۹۹۳ میلادی، عکاس و فتوژورنالیست سرشناس، «کوین کارتر» ثبت کرد و انتشار آن در ۲۶ ماه مارس همان سال در نشریه معروف نیویورکتایمز، دنیا را تکان داد. کودک نیمهجانی در نزدیکی یک مرکز امدادرسانی در سودان دیده میشد. در این عکس لاشخوری در نزدیکی کودک به انتظار مرگ او نشسته بود. گفته میشود که کارتر حدود ۲۰ دقیقه منتظر ماند تا لاشخور بالهایش را باز کند تا با گرفتن عکس در این لحظه، عکسش نمود بیشتری پیدا کند، اما وقتیکه «کارتر» دید انتظارش بیثمر است به گرفتن عکس در همین حالت رضایت داد. لاشخور را دور و محل را ترک کرد و روز بعد هم از سودان رفت. این عکس باعث آگاهی جهانیان از آنچه در سودان میگذشت، شد، اما در عین حال باعث در گرفتن بحثهایی در مورد محدودیتهای عکاسی و چرایی عدم یاریرسانی عکاس به کودک شد. در آن زمان «سنپترسیورگتایمز» در مورد این عکس نوشت که عکاس با تنظیم دقیق لنز و انتظار ۲۰ دقیقهایاش، در حکم لاشخور دومی در صحنه بود. کارتر دو ماه بعد از گرفتن جایزه پولیتزر در سال ۱۹۹۴، خودکشی کرد.
منبع:
۱- http://www.academyhonar.com/analysis/other-art۲/۵۰۹-photo.html
۲- https://www.۱pezeshk.com/archives/۲۰۱۳/۰۱/to-what-extent-should-the-photographer-be-a-chronicler-of-what-he-or-she-sees.html
نظر شما