دستگاههای نوری (اپتیکال) که در اواخر قرن نوزدهم در اروپا ظهور پیدا کردند بیانگر پدیده پایداری تصویر بودند. این موضوع نشأتگرفته از توانایی چشم ما برای ثبت تصویر در کسری از ثانیه بعد از ناپدیدشدنش بود. مطالعات ادوارد مویبریج در باب حرکت حیوانات و انسان به هنرمندان تجسمی کمک کرد تا به درک درستی از مفهوم حرکت برسند. برادران لومیر در بریتانیا این آزمایشها را توسعه دادند و بهواسطه آن، موفق به ساخت اولین دوربین چاپی- نمایشی (پرینتر- پروژکتور) در سینمای مدرن شدند.
در آغاز قرن بیستم، هنرمندان بازنمایی کلاسیک را رد کردند و به بیان فضا بهشکل هندسی آن روی آوردند. نقاش سوئدی، وایکینگ اگلینگل، گرایشهای نیهیلیستی جنبش دادا را پذیرفت و نظریه نقاشی خود را از طریق موسیقی، از نظر سازها و ارکستراسیون شرح داد. «باله مکانیکی» اثر کلاسیک فرناند لگر در سال ۱۹۲۳، بیانگر میل به ترکیب انرژی ماشینها با ظرافت باله کلاسیک بود. هانس ریشتر انیمیشنهای انتزاعی، هندسی و فیلمهای سورئال را تولید کرد که در آنها داستانهای فانتزی را با استفاده از جلوههای ویژه تصویر می کرد.
در طول دهههای ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ الکساندر الکسیف و کلر پارکر، انیمیشن پین اسکرین (PinScreen) را اختراع کردند که طیف گستردهای از جلوههای دراماتیک را ایجاد کرد و بهنوعی بیانگر تصویرسازیهای سنتی بود. لن لی که اغلب خودش را هنرمند قرن بیستویکم معرفی میکرد، پیشگام تکنیک فیلمسازی بدون دوربین بهوسیله نقاشی و خراشیدن تصویر روی فیلم ۳۵ میلیمتری بود. نورمن مکلارن به موسسه تازهتاسیس فیلم ملی کانادا پیوست و طی چهار دهه فیلمهای انیمیشن تولید کرد که برایش شهرتی جهانی به ارمغان آورد. تقریبا شش دهه پیش از ام تی وی، تحقیقات اسکار فیشینگر در باب ادغام صدا و تصویر کمک شایان توجهی به آینده موزیکویدیو کرد. از چهرههای دیگر در این زمینه میتوان به هنری اسمیت و رابرت بریر اشاره کرد که تبدیل به چهره شاخص در زمینه انیمیشینهای تجربی در هنرهای زیبا شدند. در اروپای شرقی، فیلمهای برادران کوای (Brothers Quay) و تصاویر عجیبوغریب ژان ونکمایر (Jan `vankmajer)، یک رویکرد سیاه و چندلایه را برای انیمیشن معرفی کردند که تاکید جدی بر نور، بافت و حرکت مناسب دوربین داشت.
در طول دهه ۱۹۵۰ ، ساول باس، پیشگام طراحی گرافیک، به اولین مبتکر عنوانبندی فیلم در صنعت سینما تبدیل شد. این ابتکار جالبتوجه او نظر کارگردانانی چون هیچکاک و پرینگر را به خود جلب کرد و از این طریق توانست توجه عموم مردم را نیز جلب کند بهطوریکه مردم به این عنوانبندیها به چشم یک فیلم کوتاه نگاه میکردند
در دهه ۱۹۷۰، فرانک و کارولین موریس در فیلم خود به نام فیلم فرانک (Frank Film) ساخته سال ۱۹۷۳ که برنده جایزه اسکار شد، تکنیک انیمیشنهای کلاژ را توسعه دادند. استن وندربیک به یکی از مشهورترین فیلمسازان زیرزمینی برای آزمایش گرافیکهای رایانهای و کشف طرح های مختلف چندوجهی بر صفحه نمایش بدل شد. جان ویتنی، پیشگام انیمیشنهای رایانهای، تلاش کرد علم و زیباییشناسی را به تعادل برساند و به این وسیله به بالابردن جایگاه رایانه بهعنوان یک رسانه هنری مناسب کمک کرد. چند سال پیش از این، رابرت هابل با دیزنی قرارداد بست تا سکانس اول فیلم گودال سیاه (Black Hole) ساخته سال ۱۹۷۹ را پر و بال بدهد و همچنین گرافیکهای فیلم ترون (Trone) ساخته سال ۱۹۸۲ را هم طراحی کند.
در طول دهه ۱۹۵۰ ، ساول باس، پیشگام طراحی گرافیک، به اولین مبتکر عنوانبندی فیلم در صنعت سینما تبدیل شد. این ابتکار جالبتوجه او نظر کارگردانانی چون هیچکاک و پرینگر را به خود جلب کرد و از این طریق توانست توجه عموم مردم را نیز جلب کند بهطوریکه مردم به این عنوانبندیها به چشم یک فیلم کوتاه نگاه میکردند. در دهه ۱۹۶۰، کارتون آغازین پلنگ صورتی اثر فریتز فرلنگ در سال ۱۹۶۳ و اثر موریس بایندر برای فیلمهای کلاسیک جیمز باند به نمادی از فرهنگ عمومی تبدیل شدند.
عنوانبندی فیلم تری گلیام، لباسهای متحرک، مجموعه صحنههای عجیب و زوایای گیجکننده دوربین روندهای مختلف طراحی را تنظیم کردهاند. در سال ۱۹۷۷، ریچارد آلن گرینبرگ و برادرش رابرت R / Greenberg را تأسیس کردند و بهعلت تیترهایی که در صحنه پرواز میکردند در فیلم بلند سوپرمن ساخته سال ۱۹۷۸ شهرت خود را به دست آوردند. بسیاری از طراحان بر این باورند که سکانس شاهکار عنوانبندی فیلم کلاسیک «دکتر استرنج لاو» ساخته پابلو فررو در سال ۱۹۶۴، برای کاتهای ناگهانی و حالت دستنوشتهای که داشت آنچه را بعدتر بهعنوان حالت ام تی وی در تلویزیون شناخته شد تحت تاثیر خود قرار داد.
کایل کوپر که تحت تأثیر پابلو فررو و سائول باس قرار داشت، از نخستین طراحان گرافیک بود که در دهه ۱۹۹۰، صنعت محافظهکار تصاویر متحرک را شکلی دوباره بخشید. وی این کار را بهواسطه بهکارگیری طراحی چاپ با کمک کامپوتر برای ترکیب فرآیندهای معمول دیجیتال انجام داد. در سال ۱۹۵۵، او توجه دیوید فینچر را به خود جلب کرد و در فیلم روانشناختی و هیجان انگیز «هفت» با او همکاری کرد و این همکاری بلافاصله مورد توجه عموم مردم قرار گرفت و تا به امروز، نقطه عطفی در تاریخ طراحی گرافیک متحرک به حساب میآید.
تکنیکهای اولیه سینمایی که در فیلمهای تجربی پیشرو و سکانسهای عنوانبندی به کار گرفته میشد راه خود را به تلویزیون نیز پیدا کرد. هری مارکس که برای ABC کار می کرد، ایده آرم متحرک را مطرح کرد و برای انجام این کار داگلاس ترامبل، طراح پیشروی جلوههای ویژه فیلم ادیسه فضایی ۲۰۰۱، را استخدام کرد تا با کمک او سکانس برنامه فیلم هفته شبکه ABC را بهصورت انیمیشن دربیاورند. این اتفاق نظر مخاطبان را در سرتاسر کشور به خود جلب کرد و آغاز یک انقلاب مهم در طراحی گرافیک شد.
منبع:
Jon Krasner. “Motion Graphic Design: Applied History and Aesthetics”. Focal Press: 2012
نظر شما