عصر عاشورای سال ۴۲ سخنرانی امام خمینی (ره) اینطور آغاز شد: «الان عصرعاشوراست... گاهی که وقایع روز عاشورا را از نظر میگذرانم، این سؤال برایم پیش میآید که اگر بنیامیه و دستگاه یزید بن معاویه، تنها با حسین سرجنگ داشتند، آن رفتار وحشیانه و خلاف انسانی چه بود که در روز عاشورا با زنهای بیپناه و اطفال بیگناه مرتکب شدند؟...» امام سخنرانی را از عاشورای ۶۱ ه. ق به عاشورای ۱۳۴۲ ه. ش رساندند. این روایت مردم را نسبت به اوضاع آگاه کرد و ۱۵ سال بعد ثمر داد. اگر امام فقط به شاه انتقاد میکردند و هیچ روایتی در صحبتشان نبود، تاثیرش روی مردم کمتر بود و احتمال داشت ختم به انقلاب نشود. یک قصهی دراماتیک، احساسات مردم را برانگیخت و به یک کنش جمعی ختم شد.
روایت، عنصر کمتر دیده شده در مسئلهی کنش جمعی است. نظریه پردازان سیاسی معمولا به این مسئله توجه زیادی نمیکنند؛ رای مردم در انتخابات کسی است که روایت بهتری دارد. کتاب «روایت و کنش جمعی» نوشته «فردریک دبلیو میر» با این دغدغه نوشته شدهاست که «چرا فراخوانهای اجتماعی و سیاسی به داستان نیاز دارند؟» این کتاب به اهمیت روایت یا تعاریفش نمیپردازد و تمرکزش فقط بر مسئله روایت و کنش جمعی است.
چرا روایتها به کنشهای سیاسی اجتماعی مردم ربط دارند؟ چون «قصهها بهترین سرنخ دربارهی چگونگی رفتار مردم» هستند. ما از داستانهایی که مردم در مترو، در پیام رسانها و حتی در تلویزیون تعریف میکنند؛ میتوانیم متوجه شویم نگاهشان به یک رخداد سیاسی مثل انتخابات یا یک مسئله اجتماعی چگونه است. همین قصهها هستند که مسیر سیاست را میسازند.
مسائل کنش جمعی
کنش جمعی مسئلهی محوری زندگی اجتماعی است. چون ما در جامعه زندگی میکنیم؛ کنش جمعی اهمیت پیدا میکند. معمولا مکاتب سیاسی کنش جمعی را نادیده میگرفتند. مثلا کثرتگرایان در آمریکا سیاست را فقط رقابتی بین گروههای فشار میدیدند؛ یا اگر به کنش جمعی میپرداختند، تمرکزشان بر موانع خیر عمومی بود. یکی از موانع این است که مردم ترجیح میدهند به جای همکاری مفت سواری کنند. منظور نویسنده از مفت سواری، مواقعیاست که مردم به جای همکاری برای رسیدن به خیر جمعی، ترجیح میدهند فقط از منافع آن استفاده کنند. به علاوه، بسیاری از مردم تنها در زمانی همکاری میکنند که مطمئن باشند از منافع آن بهره میبرند. اکثر افراد اگر خیر جمعی برایشان منفعت نداشته باشد، مشارکتی نمیکنند. به جز این موارد، بزرگترین چالش در کنش جمعی برساختن نفع جمعی حاصل از آن کنش است.
خیر عمومی که پیشتر به آن اشاره شد چیست؟ خیری است که دو ویژگی را به طور همزمان دارد: انحصار ناپذیر است؛ یعنی اگر نصیب یک نفر بشود نصیب بقیه هم میشود و غیر رقابتی است؛ یعنی اگر یک نفر آن را مصرف کند مانع مصرف دیگران نمیشود. در خیر عمومی مفت سواری بیشتر نمود دارد. چون همگان اینطور فکر میکنند که اگر ما این کار را انجام ندهیم، دیگرانی هستند که انجام دهند و در نهایت منفعتش نصیب ما هم میشود.
نوع دیگری از مشارکت جمعی، خیر مشترک است. خیر مشترک انحصارناپذیر و در عین حال رقابتی است. به عنوان مثال مراتع چرای دام در اختیار همهی دامداران است، اما اگر یک دامدار بیشتر از سایرین از مراتع استفاده کند، خیر بیشتری نصیب خودش میشود -تعداد دامهایش افزایش مییابند- و به ضرر بقیه است. در این صورت اگر همه به یک میزان همکاری کنند، منفعتی مساوی گیرشان میآید؛ اما اگر یک نفر روگردانی کند سودش از کسانی که همکاری کردهاند بیشتر است.
میل به همکاری برای تحقق خیر جمعی لازم است اما ممکن است کافی نباشد؛ مثل زمانی که بیش از یک راه برای همکاری وجود دارد. ما میخواهیم همکاری کنیم، اما راه درست کدام است؟ کدام راه خیر بیشتری را برایمان دارد؟ اینجاست که وضعیت پیچیده میشود.
روایت در زندگی ما
نویسنده برای توصیف انسان و البته اهمیت روایت در زندگی از عبارت «حیوان قصهگو» استفاده میکند. چرا حیوان قصهگو؟ کتاب در فصل چهارم توضیح میدهد که قصهها چگونه با هویت، احساسات، شناخت و عملکرد ما پیوند خوردهاند. به تعبیر باربارا هاردی «در قالب روایت خواب میبینیم؛ در قالب روایت خیالبافی میکنیم؛ در قالب روایت به یاد میآوریم، پیشبینی میکنیم، آرزو میکنیم، دلسرد میشویم، باور میکنیم، شک میکنیم، نقشه میکشیم، اصلاح میکنیم، انتقاد میکنیم، طرحی نو میریزیم، شایعه میپراکنیم، یاد میگیریم، نفرت میورزیم و زندگی میکنیم.» به زبان ساده روایت از زندگی ما جدا نمیشود.
در فصل بعد نویسنده دربارهی اثری که قصههای دیگران بر ما دارند، سخن میگوید. برای همهی ما پیش آمده با وجود کارهای مهم انجام نشده، تماشای سریالی را آغاز کردهایم و صبح ناگهان به خودمان میآییم؛ درحالیکه نه کارمان را انجام دادیم و نه خوابیدیم؛ ولی پنج فصل سریال را دیدهایم. کولز به این اتفاق «افسون قصهها» میگوید.
وقتی مفتون قصهای میشویم زمان میایستد. مهم نیست بیرون از کتاب یا سریال چه اتفاقی میافتد، مهم قصهی پیش چشمانمان است. ما به طور ناخودآگاه پیشفرضهای قصه را میپذیریم. خیلی عادی است جغدها برای هری پاتر نامه ببرند یا یک انسان از نسل اژدها باشد. در قصهها هرچیزی ممکن است تا زمانی که قراردادهای روایت نقض نشوند. ما میتوانیم با شخصیتها همذاتپنداری کنیم. میتوانیم درک کنیم چرا خانوادهی معمولی تصمیم گرفتند به تهران مهاجرت کنند و چرا دوباره به شهرشان بازگشتند. کتاب تاکید میکند «آگاهی از خیالی بودن قصه هم تاثیر چندانی بر پاسخهای احساسی ما نمیگذارد.» اصلا به همین دلیل است که فیلمهای ژانر وحشت طرفدار دارند. آن ترس و هیجانی که در زندگی واقعی تجربه نمیکنیم را میتوانیم در فیلم ببینیم و حسش کنیم.
نقاشی از N.C Wyeth نقاش آمریکایی که سال ۱۹۰۸ کشیده شده.
پل میان روایت و کنش جمعی
دو فصل آخر به روایت و کنش جمعی میپردازد. اینکه چگونه یک خیر جمعی را برساخته کنیم و پس از آن کنش جمعی بسازیم. همانطور که روایت میتواند دغدغههای شخصی بسازد، روایتهای مشترک جمعی هم میتواند منافع و دغدغههای مشترک ایجاد کند. هستهی فرهنگ اجتماع را روایتهای تاریخی، دینی، ایدئولوژیک و عامیانهای که از پیش در ذهن مردم بوده است؛ تشکیل میدهد.
در اکثر جوامع، دین یکی از عناصر مهم فرهنگی بوده است. در هر دینی قصههای فراوانی وجود دارد که آنها سازندهی باور ما هستند. تاریخ هم اساسا با روایت درهم تنیده است. روضهها برای ما هم یک روایت مذهبی است هم یک روایت تاریخی که به شکل قصه تعریف شدهاند. حتی گروههای ایدئولوژیک هم روایت مخصوص به خود را دارند. اگر شما عضو یک تشکل دانشجویی باشید، میدانید که روایتها و قصههایی که در تشکل شما ختم به یک کنش میشوند، مانند سایر تشکلها نیستند؛ چرا که ابرروایت شکل دهندهی تشکلها، یکسان نیست.
این روایتهای مشترک چه میکنند؟ به ما هویت جمعی میدهند. داستان آرش کمانگیر به ما هویت ایرانی بودن میدهد و روایت بعثت رسول خدا (ص) ما را در گروه مسلمانان قرار میدهد. «یک قوم با شراکت در قصهای دربارهی ما خودش را در یک کل میبیند و اجتماعش را بازیگری در صحنهی تاریخ.»
مسئلهی بعدی این است که چهطور روایتی را که میخواهیم، به جامعه منتقل کنیم؟ میر نظرات جامعهشناسان و انسانشناسان فرهنگی مختلفی را بررسی کرده است و به تفصیل به این موضوع پرداخته -که شرحش در این مطلب ممکن نیست. او در نهایت به این پاسخ میرسد که روایت باید درعین بیثباتی، تغییر ناپذیر باشد. یک سرزمین آشنا که مردمانش با ما متفاوتند اما غریبه نیستند. روایتهایی که منافع مادی داشته باشند و زیاد تکرار شوند، اثرگذاری بیشتری روی جامعه دارند.
هرچند روایت مشترک برای برانگیختن کنش جمعی لازم است، اما کافی نیست. همه میخواهند از خیر جمعی بهره ببرند، اما مفتسواری اغلب مانع کار است. اگر قرار است روایتی به کنش جمعی ختم شود، باید مردم را متقاعد کرد. متقاعد کردن میتواند از طریق مفتون کردن با روایتهای دراماتیک باشد یا از راه خلق یک بحران و اضطرار شدید. البته باید مخاطب را با خودمان همراه و همسو کنیم و در نهایت خاطر مردم را جمع کنیم که آنها هم از منافع این خیر جمعی بهره میبرند.
«روایت و کنش جمعی» میتواند برای کسانی که کار سیاسی، اجتماعی و فرهنگی میکنند مناسب باشد و لازم است پیش از مطالعه، خواننده دربارهی روایت آگاهی داشته باشد. این کتاب توسط نشر اطراف و با ترجمهی الهام شوشتریزاده منتشر شده است.
نظر شما