مغالطهی «روانشناس» یک مغالطه منطقی است و زمانی رخ میدهد که فرد فرض کند تفسیر ذهنی او از چیزی، نشاندهنده ماهیت عینی آن چیز است. مهمتر از همه، این مغالطه زمانی است که فکر کنید تفسیر شما از وضعیت روانی شخص دیگر (مثلاً اینکه چه احساسی دارد یا چطور فکر میکند) لزوماً درست و مشابه احساس او است.
این مغالطه میتواند تأثیر مهمی در مناظرهها داشته باشد پس درک آن بسیار مهم است. در متن زیر بصورت دقیقتر راجع به این مغالطه و تأثیرات آن صحبت خواهیم کرد.
نمونههایی از مغالطه روانشناس
نمونهای از مغالطه روانشناس –با توجه به اسم این مغالطه- یک محقق علم روانشناسی است که پس از مشاهده یک شرکتکننده در آزمایش، گزارشی مینویسد و فرض میکند که این گزارش لزوماً تفسیر صحیح و کاملی از احساسات شرکتکننده است.
اما برای نمونههای دیگر این مغالطه میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- والدینی که تصور میکنند تفسیر آنها از وضعیت عاطفی فرزندشان لزوماً درست است.
- کسی که خبری راجع به یک واقعه وحشتناک را میخواند و تصور میکند که احساسات افرادی که از آن فاجعه عبور کردهاند را درک میکند.
- مدیری که در طول یک مذاکره تجاری، فرض میگیرد که میداند طرف مقابل در مذاکره به چه چیز فکر میکند.
توجه داشته باشید که در مثالهای بالا ممکن است تصور افراد واقعا درست باشد! با این حال این مغالطه زمانی پیش میآید که فرد بصورت خودکار فرض میکند که مشاهده و تصور او حتما درست است؛ حتی در غیاب شواهد کافی.
جلوی روانشناسِ درونتان را بگیرید!
برای جلوگیری از اشتباه روانشناسی، هنگام تلاش برای تفسیر دیگران –به عنوان یک ناظر بیرونی- باید حالات ذهنی دیگران را هم درنظر داشته باشید. هنگام انجام اینکار میتوانید از خود بپرسید که آیا ممکن است تفسیر من اشتباه باشد؟ علاوه بر این زمانی که متوجه شدید دارید دیگران را پیشبینی میکنید و میدانید در ذهن آنها چه میگذرد این مطالب را به خود یادآوری کنید:
- تفسیرهای شما ذهنی و به صورت بالقوه تحت تأثیر عوامل مختلفی مانند سوگیریهای شناختی هستند.
- درک شما محدود است، به خصوص زمانی که صحبت از چیزهایی است که مشاهده نمیشود؛ مانند احساسات و افکار.
- اطلاعات شما بطور کلی ناقص است؛ ممکن است جزئیات زیادی وجود داشته باشد که شما هنگام تفسیر از آنها بیاطلاع هستید.
علاوه بر این کارهای دیگری هم وجود دارد که میتوانید برای بهبود تفسیرتان انجام دهید. برای مثال زمانی که نمیدانید فرد مقابل چه فکری دارد میتوانید از او سوال کنید. همچنین میتوانید از تکنیکهایی برای کاهش تعصب فکری استفاده کنید. هشدار مهم این است که گاهی تفسیر شما درست است اما نباید تصور کنید که همیشه درست فکر میکنید.
پاسخ دادن به این مغالطه
راه اصلی برای پاسخ دادن به کسی که درگیر این مغالطه شده است، این است که اشتباه استدلال او را برایش روشن کنیم. یعنی به او بگوییم که فرضی که دارد لزوماً درست نیست. به عنوان مثال میتوانید بگویید :«استدلال شما فرض میکند که شما دقیقاً میدانید فرد مقابلتان چطور فکر میکند اما راهی وجود ندارد که مطمئن باشید!»
این مسئله به ویژه زمانی مهم است که این فرض نادرست پایهی استدلال قرار بگیرد و مردم در استدلال به آن تکیه کنند. زمانی که این اتفاق افتاد باید اشتباه را به فرد مقابل توضیح دهید. میتوانید حتی این مسئله را بصورت سوال مطرح کنید تا فرد مقابل خودش به اشتباه استدلال پی ببرد. برای مثال از آنها بپرسید چگونه به این تفسیر رسیدهاند؟ یا چقدر از تفسیر خود اطمینان دارند؟
درنهایت چندکار وجود دارد که میتوانید دربرابر این افراد انجام دهید:
- به راههایی اشاره کنید که از طریق آنها نادرست بودن تفسیر ثابت میشود.
- میتوانید به این نکته اشاره کنید که تفسیر مدارک کاملی ندارد و ناقص است.
- به اشتباهات فرد مقابل اشاره کنید. به عنوان مثال میتوانید به این مسئله اشاره کنید که در گذشته هم به صورت مشابه تفسیرهای نادرستی ارائه کردهاند. شما حتی میتوانید تخصصیتر صحبت کنید و توضیح دهید که تفسیر هر فرد تحت تاثیر مسائلی مانند سوگیریهای شناختی است و ما نباید آن را دست کم بگیریم.
- تفسیرهای جایگزین را بررسی کنید. مثلاً میتوانید تفسیر دیگری از رویداد ارائه کنید و از آنها بخواهید تا میزان احتمال این تفاسیر را هم درنظر بگیرند.
مغالطه روانشناس اولین بار توسط William James پیشنهاد شد. او این اشتباه را اینگونه توصیف کرده است:
«دام بزرگ روانشناس، اشتباه گرفتن دیدگاه خودش با واقعیت ذهنی فردی است که راجع به او گزارش ارائه کردهاست. روانشناس به حالات روانی که از آنها صحبت میکند نگاهی بیرونی دارد. زمانی وجود دارد که فاعل و مفعول عینیت دارند اما وقتی با یک حالت شناختی (درک، فکر، مفهوم و...) سر و کار داریم، راهی جز فکر کردن نداریم. در همین حال، چون چیزهایی که عینیت دارند را میتوانیم بشناسیم، گمان میکنیم که فکری که مربوط به آن است را هم میتوانیم بشناسیم درحالی که تصور ما اغلب از آن فکر دور است...»
-ویلیام جیمز، کتاب «اصول روانشناسی»، جلد اول-
با این حال انواع دیگری از این مغالطه هم وجود دارند که در ادامه راجع به آنها صحبت میکنیم.
سردرگمی دیدگاهها
سردرگمی دیدگاهها زمانی رخ میدهد که کسی نمیتواند این واقعیت را توضیح دهد که دیگران رویدادی را متفاوت از او درک میکنند چون به اشتباه تصور میکند که تجارب افراد دیگر مشابه تجارب خودشان است. این اشتباه اغلب به عنوان فرافکنی اجتماعی یا تفکر خودمحوری هم تعبیر میشود.
روانشناس دیگری دراینباره میگوید: « من بارها گفتهام که معضل ما این است که چگونه میتوان پدیدههای روانشناختی را با حداقل تحریف و بصورت علمی مطالعه کرد. تحریف درواقع همان چیزی است که ویلیام جیمز آن را اشتباه روانشناسی تعریف میکند.»
درنهایت زمانی که درحال بحث کردن راجع به یک موضوع خاص هستید، سعی کنید پیش داوریهای خود را کنار بگذارید و همچنین فرد مقابلتان را روانشناسی نکنید. هر زمان احساس کردید که از فکر فرد مقابلتان باخبر هستید، با خودتان مرور کنید که نمیتوانید تفسیر کاملی از وضعیت ذهنی او داشته باشید.
سعی کنید در صحبتهایتان بر روی شواهد تمرکز کنید و با مدرک صحبت کنید. اگر فرد مقابل شما تلاش کرد تا از این مغالطه استفاده کند اشتباه او را گوشزد کنید تا بحث علمی و با مدرک پیش برود.