سفسطهی دوراهی کاذب زمانی اتفاق میافتد که یک استدلال دامنهی کاذبی از انتخابها را پیشنهاد میکند و از شما میخواهد که یکی از آنها را انتخاب کنید. دامنه به این دلیل کاذب است که ممکن است گزینههای بیان نشدهی دیگری وجود داشته باشند که تنها به تضعیف استدلال اصلی کمک کنند. اگر قبول کنید یکی از آن انتخابها را بپذیرید، این فرض را قبول میکنید که آن انتخابها واقعاً تنها گزینههای ممکن هستند. معمولاً فقط دو انتخاب ارائه می شود؛ یعنی "دوراهی کاذب". با این حال، گاهی اوقات سه گزینه (سه راهی) یا بیشتر ارائه می شود.
گاهی اوقات از آن به عنوان "سفسطه ی نفی ثالث " یاد میشود، زیرا میتواند به شکل استفاده نادرست از قاعدهی نفی ثالث رخ دهد. این «قانون منطق» تصریح میکند که هر گزارهای باید درست یا نادرست باشد؛ یعنی وجود یک گزینه "ثالث" "نفی" میشود. وقتی دو گزاره وجود دارند و شما میتوانید نشان دهید که یکی یا دیگری باید منطقاً صادق باشد، آنگاه میتوان استدلال کرد که نادرستی یکی از نظر منطقی، درستی دیگری را به دنبال دارد.
با این حال، رعایت این استاندارد دشوار است. نشان دادن اینکه در میان طیف معینی از گزارهها (چه دو یا چند مورد)، یکی از آنها قطعاً میبایستی صحیح باشد، می تواند بسیار دشوار باشد. مطمئناً این چیزی نیست که به سادگی بتوان آن را بدیهی تلقی کرد، اما دقیقاً همان کاریست که سفسطهی دوراهی کاذب تمایل دارد انجام دهد.
سفسطههای منطقی
این سفسطه را میتوان نوسانی در سفسطهی شواهد سرکوب شده تلقی کرد. این استدلال با کنار گذاشتن احتمالات مهم، باعث کنار گذاشتن مقدمات و اطلاعات مربوطه میشود که منجر به ارزیابی بهتر ادعاها میشود.
معمولاً سفسطهی دوراهی کاذب شکل زیر را به خود میگیرد:
یا الف و یا ب درست است. الف درست نیست. بنابراین ب درست است.
تا زمانی که گزینههای بیشتری از A و B وجود داشته باشد، این نتیجه که B باید درست باشد، نمیتواند از فرض نادرست بودن A منتج شود. این خطایی مشابه با خطای مشاهدهی ناروا ایجاد میکند. یکی از مصادیق آن سفسطه این بود که:
- هیچ صخرهای زنده نیست، بنابراین صخره ها مرده هستند.
میتوانی آنرا به صورت زیر بیان کنیم:
- صخرهها یا زنده و یا مرده هستند.
اشتباه در این اظهارات چه به صورت یک مشاهدهی ناروا بیان شود و چه به عنوان یک دوراهی کاذب، در این واقعیت نهفته است که دو ضد به گونهای نشان داده میشوند که گویی متناقض هستند. اگر دو گزاره ضد هم باشند، صدق هر دو محال است، اما کذب بودن هر دو ممکن است. اما اگر دو گزاره متناقض باشند، محال است که هر دو درست یا نادرست باشند.
بنابراین، وقتی دو اصطلاح متضاد باشند، نادرست بودن یکی لزوماً دلالت بر درستی دیگری دارد. اصطلاحات زنده و بی جان متناقض هستند؛ اگر یکی درست باشد، دیگری باید نادرست باشد. با این حال، اصطلاحات زنده و مرده متناقض نیستند، بلکه متضاد هستند. غیرممکن است که هر دو در مورد چیزی صادق باشند، اما هر دو میتوانند کاذب باشند؛ یک سنگ نه زنده است و نه مرده، زیرا "مرده" حالت زنده بودن پیشین را فرض میکند.
مثال دوم سفسطهای با دوراهی کاذب است زیرا گزینههای زنده و مرده را تنها به صورت دو گزینه، با این فرض که آنها متناقض هستند معرفی میکند. از آنجا که آنها در واقع متضاد هستند، این یک بازنمایی نامعتبر است.
نمونه های ماوراء الطبیعه
اعتقاد به رویدادهای ماوراء الطبیعه به راحتی میتواند از یک سفسطهی کاذب ناشی شود:
- یا جان ادوارد یک حقه باز است، یا واقعاً میتواند با مرده ارتباط برقرار کند. به نظر میرسد که او صادقتر از آن باشد که یک حقه باز تلقی شود، و من آنقدر ساده لوح نیستم که بتوانم به راحتی گول بخورم، بنابراین او با مردگان ارتباط برقرار می کند و زندگی پس از مرگ وجود دارد.
دقیقاً چنین استدلالی اغلب توسط سر آرتور کانن دویل در دفاع از معنویت گرایان مطرح شد. او، مانند بسیاری از مردم زمان خود و ما، به صداقت کسانی که ادعا میکردند میتوانند با مردهها ارتباط برقرار کنند، متقاعد شده بود، همانطور که از تواناییهای برتر خود برای کشف تقلب متقاعد شده بود.
استدلال بالا در واقع حاوی بیش از یک دوراهی کاذب است. اولین و واضح ترین مشکل این ایده است که ادوارد یا باید دروغگو باشد یا صادق. در اینجا این احتمال را نادیده میگیرد که او خود را گول زده و فکر میکند که چنین قدرتهایی دارد.
دوراهی کاذب دوم، این فرض بیان نشده است که یا استدلالکننده بسیار ساده لوح است یا میتواند به سرعت یک جعل را تشخیص دهد. ممکن است که مجادلهکننده واقعاً در تشخیص جعلها خوب باشد، اما آموزش لازم برای تشخیص معنویتهای جعلی را نداشته باشد. حتی افراد شکاک تصور میکنند که ناظران خوبی هستند در حالی که نیستند. به همین دلیل است که شعبدهبازان آموزش دیده مناسب چنین تحقیقاتی هستند. دانشمندان سابقه ضعیفی در کشف روانشناسی جعلی دارند، زیرا آنها در رشته خود برای تشخیص جعلی آموزش ندیدهاند اما شعبدهبازان دقیقاً در این زمینه آموزش دیدهاند.
در نهایت، در هر یک از دوراهیهای کاذب، هیچ دفاعی برای گزینهی رد شده وجود ندارد. از کجا بفهمیم ادوارد کلاهبردار نیست؟ چگونه بفهمیم که مجادلهکننده سادهلوح نیست؟ این مفروضات به اندازه موضوع مورد بحث مشکوک هستند، بنابراین فرض آنها بدون دفاع، بیشتر منجر به مصادره به مطلوب میشود.
مثل زیر نمونهی دیگری از یک ساختار رایج است:
- یا دانشمندان میتوانند اجرام عجیبی را که در آسمان بر فراز گلف بریز، فلوریدا دیده میشوند توضیح دهند، یا این اجرام توسط بازدیدکنندگانی از فضای بیرونی هدایت میشوند. دانشمندان نمیتوانند این اجرام را توضیح دهند، پس آنها میبایستی بازدیدکنندگانی از فضای بیرونی باشند.
این نوع استدلال در واقع مردم را به باور بسیاری از چیزها سوق میدهد، از جمله اینکه ما توسط فرازمینیها تحت نظر هستیم. شنیدن چیزهایی در این زمینه غیر معمول نیست:
- اگر دانشمندان (یا برخی از مقامات دیگر) نتوانند رویداد X را توضیح دهند، پس باید ناشی از آن باشد (بجای آن چیزی غیرعادی وارد کنید مانند بیگانگان، ارواح، الههها و غیره).
اما حتی بدون انکار امکان الههها یا ارواح یا بازدیدکنندگان از فضای بیرونی، میتوانیم در این استدلال ایراد جدی پیدا کنیم. با اندکی تأمل میتوانیم متوجه شویم که این امکان وجود دارد که تصاویر غیرقابل توضیح دلایل معمولی داشته باشند که محققان علمی نتوانستهاند آنها را کشف کنند. علاوه بر این، شاید یک علت غیر طبیعی یا ماوراء الطبیعه وجود داشته باشد، اما دلیلی که ارائه میشود نیست.
به عبارت دیگر، اگر کمی عمیقتر فکر کنیم، میتوانیم متوجه شویم که دوگانگی در فرض اول این استدلال نادرست است. کاوش عمیقتر نیز اغلب نشان میدهد که توضیحی که در نتیجهگیری ارائه میشود، به هر حال با تعریف توضیح خیلی مطابقت ندارد.
این شکل از سفسطهی دوراهی کاذب بسیار شبیه به استدلال از جهل است. در حالی که دوراهی کاذب دو انتخاب را نشان میدهد که یا دانشمندان میدانند چه اتفاقی در حال رخ دادن است یا باید ماوراء طبیعی باشد، توسل به جهل کاملاً از کمبود اطلاعات عمومی ما در مورد موضوع منتج میشود.
نمونههای دینی
یک استدلال مذهبی رایج وجود دارد که توسط C. S. Lewis فرمولبندی شده است، که این اشتباه را مرتکب میشود و مشابه استدلال بالا در مورد جان ادوارد است:
- مردی که صرفاً یک انسان بود و چیزهایی را که عیسی گفت میگفت، معلم اخلاقی بزرگی نخواهد بود. او یا دیوانه خواهد بود، در سطح مردی که میگوید یک تخم مرغ آب پز است ، یا شیطان جهنم. شما باید انتخاب خود را انجام دهید. یا این پسر خدا بود و هست، یا دیوانه یا چیز بدتر. میتوانید او را به خاطر حماقت ببندید یا میتوانید به پای او بیفتید و او را خداوند و خدا بخوانید. اما اجازه دهید در مورد اینکه او یک معلم بزرگ انسانی است، با هیچ مزخرف حمایت گونهای همراه نباشیم. او این کار را برای ما آزاد نگذاشته است.
این یک سه راهی است، و به عنوان "سه راهی خداوند، دروغگو یا دیوانه" شناخته شده است، زیرا اغلب توسط مدافعان مسیحیت تکرار میشود. با این حال، در حال حاضر واضح است که به صرف اینکه لوئیس تنها سه گزینه را به ما ارائه کرده است، به این معنا نیست که ما باید با فروتنی کنار هم بنشینیم و آنها را به عنوان تنها امکانات بپذیریم.
با این حال، ما نمیتوانیم صرفاً ادعا کنیم که این یک سهراهی نادرست است؛ ما باید احتمالات جایگزین را ارائه دهیم، در حالی که استدلالکننده نشان میدهد که سه مورد فوق همه احتمالات را از بین میبرند. وظیفه ما آسان تر است: ممکن است عیسی اشتباه کرده باشد، یا از عیسی به شدت اشتباه نقل شده باشد، یا نسبت به عیسی به شدت سوءتفاهم شده باشد. ما اکنون تعداد احتمالات را دوبرابر کردهایم و نتیجهگیری دیگر از استدلال حاصل نمیشود.
اگر کسی که موارد فوق را ارائه میدهد مایل به ادامه باشد، پس باید احتمال این جایگزینهای جدید را رد کند. تنها پس از اینکه نشان داده شد که آنها گزینههای معقول یا ممکنی نیستند، میتوانند به سه راه خود بازگردد. در آن مرحله، ما باید در نظر بگیریم که آیا میتوان جایگزینهای بیشتری ارائه کرد یا خیر.
نمونه های ماوراء الطبیعه و نمونه های سیاسی
هیچ بحثی دربارهی سفسطهی دوراهی کاذب نمیتواند این مثال معروف را نادیده بگیرد:
- آمریکا، او را دوست باش، یا آن را ترک کن.
فقط دو گزینه یعنی ترک کشور، یا دوست داشتن آن، احتمالاً به روشی که مجادله کننده آن را دوست دارد و میخواهد که شما آن را دوست داشته باشید ارائه شده است. تغییر کشور به عنوان یک امکان گنجانده نشده است، اگرچه بدیهی است که باید باشد. همانطور که تصور میکنید این نوع سفسطه در بحثهای سیاسی بسیار رایج است:
- ما باید قبل از بهسازی مدارس با جرم و جنایت در خیابانها مقابله کنیم.
- تا زمانی که هزینههای دفاعی را افزایش ندهیم، در برابر حمله آسیبپذیر خواهیم بود.
- اگر برای نفت بیشتر حفاری نکنیم، همه دچار بحران انرژی خواهیم شد.
هیچ نشانهای مبنی بر اینکه احتمالات جایگزین حتی در نظر گرفته شده است وجود ندارد، آنقدر کم که ممکن است بهتر از آنچه ارائه شده، باشند. در اینجا نمونهای از بخش نامه به سردبیر یک روزنامه آورده شده است:
- من معتقد نیستم که نباید با آندریا یتس ابراز همدردی کرد. اگر واقعاً به این شدت بیمار بود، شوهرش باید او را متعهد میکرد. اگر او آنقدر بیمار نبود که بتواند متعهد شود، پس حتماً آنقدر عاقل بود که تصمیم گرفته بود از فرزندانش فاصله بگیرد و با قاطعیت به دنبال کمک روانی باشد. (نانسی ال)
واضح است که امکانات بیشتری نسبت به آنچه در بالا ارائه شده است وجود دارد. شاید هیچ کس متوجه حال بد او نشده بود. شاید او ناگهان خیلی بدتر شده بود. شاید فردی آنقدر عاقل است که متعهد نباشد آنقدر عاقل هم نباشد که بتواند به تنهایی کمک بیابد. شاید او نسبت به خانوادهاش آنقدر احساس وظیفه میکرد که نمیتوانست از فرزندانش فاصله بگیرد، و این بخشی از چیزی بود که منجر به فروپاشی او شد.
سفسطهی دوراهی کاذب غیرعادی است، اما تنها اشاره به آن، به ندرت کافی است. با توجه به سایر سفسطههای فرضی، نشان دادن وجود مقدمات پنهان و غیر موجه باید آنقدر کافی باشد تا فرد را وادار به تجدید نظر در آنچه گفته است کند.
با این حال در اینجا باید مایل باشید و بتوانید گزینههای جایگزینی را ارائه دهید که در آن گنجانده نشده است. اگرچه بحثکننده باید بتواند توضیح دهد که چرا گزینههای پیشنهادی تمام احتمالات را از بین میبرند، احتمالاً باید خودتان یک مورد را مطرح کنید؛ با انجام این کار، نشان میدهید که شرایط درگیر، بیشتر متناقض هستند تا متضاد.
نظر شما